بازگشت

شكست منطق


ابا عبدالله در چه وقتي به ميدان آمد؟ (فكر كنيد) عصر روز عاشورا است. تا ظهر هنوز عده اي از اصحاب بودند كه نماز هم خواندند. از صبح تا عصر تلاش كرده و بدن هر يك از اصحابش را غالبا خودش آورده و در خيمه شهداء گذاشته است. خودش به بالين يارانش آمده، اهل بيتش را خودش ‍ تسلي داده است. گذشته از همه اينها، داغ هايي كه ديده است. آخرين كسي كه به ميدان مي آيد خودش است. خيال كردند كه در چنين شرايطي مي توانند با حسين مبارزه كنند. هر كسي كه جلو آمد لحظه اي مهلتش نداد. فرياد عمر سعد بلند شد كه: مادرتان به عزايتان بنشيند! به مبارزه كي رفته ايد؟ هذا ابن قتال العرب؛ اين پسر كشنده عرب است، پسر علي بن ابي طالب است، والله نفس ابيه جنبيه؛ به خدا؛ روح پدرش علي در كالبد اوست، به جنگ او نرويد، اين علامت شكست بود يا نه؟ سي هراز نفر جنگ تن به تن كردند با يك مرد تنهاي غريب، آن همه مصيبت ديده، آن همه زحمت كشيده، آن همه تلاش كردن، هم تشنه است و هم گرسنه، شكست مي خوردند و عقب نشيني مي كردند، نه تنها در مقابل شمشير ابا عبدالله شكست خوردند، در برابر منطقش هم شكست خوردند. [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 82.