بازگشت

تعلل عمر سعد


عمر سعد در ابتدا تعلل هايي كرده بود؛ او دلش مي خواست دين و دنيا را، خدا و خرما را با هم داشته باشد، هم حكومت ري را از ابن زياد بگيرد و هم دست خود را به خون امام حسين آلوده نكرده باشد، مرتب نامه اي مصلحتي مي نوشت تا بلكه جنگ نشود، ابن زياد جريان را فهميد، نامه شديدي به او نوشت كه كار بايد يكسره شود، اگر نمي خواهي انجام دهي، به كس ديگري كه ماموريت را به او داده ايم واگذار كن. از دنيا نمي توانست بگذرد، در امري كه دائر بين دين و دنيا بود، از دينش گذشت! گفت: مي جنگم و امر امير را اطاعت مي كنم. در روز عاشورا مقداري از رذالت هاي عمر سعد معلول اين بود كه فكر مي كرد ممكن است گزارشهاي گذشته به ابن زياد رسيده باشد كه عمر سعد تعلل مي ورزد و يك مقدار هواخواه حسين بوده است. لذا براي اينكه خودش را از رو سياهي نزد ابن زياد بيرون بياورد يك سلسله رذالت ها كرد، براي اينكه آنها را براي ابن زياد نقل كنند، وقتي كه دو طرف در مقابل يكديگر ايستادند، به تير اندازهاي خود گفت: آماده باشيد! همه آماده شدند. اولين كسي كه تير را به كمان كرد و به طرف خيام حسين انداخت، خود او بود. بعد فرياد كشيد: ايها الناس! همه نزد عبيد الله زياد شهادت بدهيد كه اول كسي كه به طرف حسين تير انداخت من بودم. [1] .


پاورقي

[1] گفتارهاي معنوي، ص 274و275.