بازگشت

رياكاري عمر سعد


فرمان، خيلي شديد بود، اين بود كه: به مجرد رسيدن نامه من، (ابن زياد) بر حسين سخت بگير. حسين بايد يكي از اين دو امر را بپذيرد، يا تسليم بلاشرط و يا جنگيدن و كشته شدن، سوم ندارد.

نوشته اند: نزديك غروب تاسوعاست، حسين بن علي در بيرون يكي از خيمه ها نشسته است، در حالي كه زانوها را بلند كرده و دست ها را روي زانو گذاشته است و سر را روي دستها، و خوابش برده است. در همين حال عمر سعد تا اين فرمان را خواند و تصميم گرفت، فرياد كشيد: يا خيل الله! اركبي و بالجنه ابشري (مغالطه و حقه بازي و رياكاري را ببينيد!) لشكر خدا سوار شويد! من شما را به بهشت بشارت مي دهم.

نوشته اند: اين سي هزار لشكر در حالي كه دور تا دور خيمه هاي حسين را گرفته بودند، مثل دريايي كه به خروش آيد به خروش و جنبش آمد، طوفان كرد. يك مرتبه صداي فرياد اسبها، انسانها و به هم خوردن اسلحه ها در صحرا پيچيد.