بازگشت

شكنجه و زجر اهل بيت


امام (سجاد) را بر شتري كه يك پالان چوبي و روي آن حتي يك جل نبود، سوار كردند. چون احساس مي كردند كه امام بيمار و مريض است و ممكن است نتواند خودش را نگهدارد، پاهاي حضرت را محكم بستند. غل به گردن امام انداختند. با اين حال اينها را وارد شهر كوفه كردند ديگر كوفتگي، زجر، شكنجه به حد اعلا است. (معمولا) وقتي مي خواهند از يك نفر مثلا به زور اقرار بگيرند، يا اعصابش را خرد كنند، اراده اش را در بشكنند؛ يك بيست و چهار ساعت، چهل و هشت ساعت به او غذا نمي دهند، نمي گذارند بخوابد، هي زجرش مي دهند. در چنين شرايطي اكثر افراد مستأصل مي شوند، مي گويند هر چه مي خواهي بپرس تا من بگويم. آن وقت شما ببينيد! اينها وقتي كه وارد مجلس ابن زياد مي شوند، بعد از آن همه شكنجه هاي روحي و جسمي، چه حالتي دارند؟