بازگشت

مرثيه حضرت ام البنين


(ام البنين) مخاطب را يك زن قرار داده مي گويد: اي زن! اي خواهر! تا به حال اگر مرا ام البنين مي ناميدي، بعد از اين ديگر ام البنين نگو، چون اين كلمه خاطرات مرا تجديد مي كند، مرا به ياد فرزندانم مي اندازد. ديگر بعد از اين مرا به اين اسم نخوانيد. بله در گذشته من پسراني داشتم، ولي حالا كه هيچ يك از آن ها نيستند. رشيدترين فرزندانش جناب ابوالفضل بود و بالخصوص براي جناب ابوالفضل، مرثيه بسيار جانگدازي دارد، مي گويد:



يا من رأي العباس كر علي جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذي لبد



انبئت ان ابني صيب براسه مقطوع يد

ويلي علي شبلي آمال براسه ضرب العمد



لو كان سيفك في يديك لمادني منه احد

رسيده بود كه پسر من، عباس شجاع و دلاور من چگونه شهيد شد؟ دلاوري حضرت ابوالفضل العباس از مسلمان و قطعيات تاريخ است. او فوق العاده زيبا بوده است كه در كوچكي به او مي گفتند قمر بني هاشم، ماه بني هاشم، در ميان بني هاشم مي درخشيده است. اندامش بسيار رشيد بوده كه بعضي از مورخين معتبر نوشته اند هنگامي كه سوار بر اسب مي شد، وقتي پايش را از ركاب بيرون مي آورد، سر انگشتانش زمين را خط مي كشيد. بازوها بسيار قوي و بلند، سينه بسيار پهن، مي گفت كه پسرش به اين مفتي ها كشته نمي شد. از ديگران پرسيده بود كه پسر من را چگونه كشتند؟



به او گفته بودند كه: اول دستهايش را قطع كردند و بعد به چه وضعي او را كشتند. آن وقت در اين مورد مرثيه اي گفت: مي گفت: اي چشمي كه در كربلا بود! اي انساني كه در صحنه كربلا بودي! آن زماني كه پسرم عباس را ديدي كه بر جماعت شغالان حمله كرد و افراد دشمن مانند شغال از جلوي پسر من فرار مي كردند.



يا من رأي العباس كر علي جماهير النقد

و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذي لبد



پسران علي پشت سرش ايستاده بودند و مانند شير بعد از شير، پشت پسرم را داشتند، واي بر من! به من گفته اند كه: بر شير بچه تو، عمود آهنين فرود آوردند. عباس جانم! پسر جانم! من خودم مي دانم كه اگر تو دست در بدن مي داشتي، احدي جرأت نزديك شدن به تو را نداشت. [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 259و260.