بازگشت

فاسق و فاجر


ابن زياد از اين بي اعتنايي حضرت زينب سخت ناراحت شد. مي فهميد اين كيست. همه گزارش ها به او رسيده بود. وقتي فهميد زني از همه محترم تر است و زنان ديگر با احترام خاصي دورش را گرفته اند، لابد حدس مي زد كه او كيست چون خبر داشت كه كي هست، كي نيست؛ در عين حال گفت: من هذه المتكبره؟ يا: من هذه المتنكره؟ دو جود ضبط كرده اند. اين كتمبر اين زن پر نخوت كيست؟ يا اين ناشناس كيست؟ كسي جواب نداد. دو مرتبه سوال كرد. مي خواست از همان ها كسي جواب بدهد. بار دوم و سوم.

بالاخره زني جواب داد: هذه زينب بنت علي بن ابي طالب؛ اين، زينب دختر علي است.

اين مرد دني پست لعين كه يك جو شرافت نداشت (از يك طرف كسي كه اين همه مصيبت ديده است، يك آدم شريف به خودش اجازه نمي دهد كه نمك به زخم او بپاشد. از طرف ديگر، زن، به اصطلاح جنس لطيف است در هيچ قانون جنگي، مردمي كه يك ذره شرافت دارند، متعرض زن نمي شوند. به هيچ شكلي زن را زخم زبان نمي زنند، جراحت به او وارد نمي كنند. زن را اسير مي گيرند و در عين حال احترام مي كنند. شروع كرد به سخت ترين وجهي زخم زبان زدن. گفت: الحمد لله الذي فضحكم و اكذب احدوثتكم؛ خدا را شكر مي كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد.

زينب در كمال جرأت و شهامت گفت: الحمد لله الذي اكرمنا بالشهاده؛ خدا را شكر مي كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد. خدا را شكر مي كنيم كه اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت، خدا را شكر ميكنيم كه ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد.

بعد در آخر گفت: انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاخر و هو غيرنا؛ رسوايي مال فاسق هاست، ما در عمر مان دروغ نگفتيم و حادثه دروغ هم به وجود نياورديم، دروغ مال فاجرهاست، فاسق و فاجر ما نيستيم، غير ماست، يعني تو. رسوا تويي، دروغگو هم خودت هستي.