بازگشت

مرثيه سوزناك حضرت زينب


در عصر روز يازدهم، اسراء را آوردند و سوار كردند بر مركب هايي (شتر يا قاطر يا هر دو) كه پالانهاي چوبين داشتند و مقيد بودند كه اسراء پارچه اي روي پالان ها نگذارند براي اينكه زجر بكشند. بعد خواهش اهل بيت اين بود: قلن بحق الله الا ما مررتم بنا علي مصرع الحسين؛ گفتند، شما را به خدا، حالا كه ما را از اينجا مي بريد، ما را از قتلگاه حسين عبور بدهيد، براي اينكه مي خواهيم براي آخرين بار با عزيزان خودمان خداحافظي كرده باشيم.

در ميان اسراء تنها امام زين العابدين بودند كه به علت بيماري پاهاي مباركشان را زير شكم مركب بسته بودن، ديگران روي مركب آزاد بودن. وقتي كه به قتلگاه رسيدند، همه بي اختيار خودشان را از روي مركب ها به روي زمين انداختند. زينب - سلام الله عليها - خودش را مي رساند به بدن مقدس ابا عبدالله، آن را به يك وضعي مي بيند كه تا آن وقت نديده بود، بدني مي بيند بي سر و بي لباس. با اين بدن معاشقه مي كند و سخن مي گويد: بابي المهموم حتي قضي، بابي العطشان حتي مضي آنچنان دلسوز ناله كرد كه: فابكت والله كل عدو و صديق؛ يعني كاري كرد كه اشك دشمن جاري شد، دوست و دشمن به گريه در آمدند. [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 333.