بازگشت

امان نامه ملعون


وقتي كه شمر ين ذي الجوشن مي خواست از كوفه به طرف كربلا حركت كند، يكي از حضاري كه در آنجا بود، به ابن زياد اظهار كرد كه بعضي از خويشاوندان مادري ما همراه حسين بن علي هستند، خواهش مي كنم امان نامه اي براي آنها بنويس.

ابن زياد هم نوشت. شمر در يك فاصله دور، از قبيله اي بود كه قبيله ام البنين با آنها نسبت داشتند اين پيام را در عصر تاسوعا شخص او آورد. اين مرد پليد آمد كنار خيمه حسين بن علي عليه السلام و فريادش را بلند كرد: اين بنو اختنا؛ خواهرزادگان ما كجا هستند؟

ابو الفضل عليه السلام در حضور ابا عبدالله عليه السلام نشسته بود، برادران همه آنجا بودند، يك كلمه جواب ندادند تا امام فرمود: اجيبوه و ان كان فاسقا؛ جوابش را بدهيد هر چند آدم فاسقي است.

آقا كه اجازه داد، جواب دادند. گفتند: ما تقول؛ چه مي گويي؟

(او گفت:) مژده اي براي شما آورده ام، بشارتي براي شما آورده ام، براي شما از امير عبيدالله امان آورده ام، شما آزاديد، اگر الان برويد، جان به سلامت مي بريد.

گفتند: خدا تو را لعنت كند و اميرت ابن زياد را و آن امان نامه اي كه آورده اي. ما امام خودمان، برادر خودمان را رها كنيم به موجب اينكه، امان داريم؟! [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 58و59.