بازگشت

فرياد جانكاه حسين


مورخين نوشته اند: حسين مثل باز شكاري به سوي قاسم حركت كرد كسي نفهميد با چه سرعتي بر روي اسب پريد و با چه سرعتي به سوي قاسم حركت كرد. عده زيادي از لشكريان دشمن (حدود دويست نفر) بعد از اينكه جناب قاسم روي زمين افتاد، دور بدن اين طفل را گرفتند براي اينكه يكي از آنها سرش را از بدن جدا كند. يك مرتبه متوجه شدند كه حسين به سرعت مي آيد؛ مثل گله روباهي كه شير را مي بيند فرار كردن، و همان فردي كه براي بريدن سر قاسم پايين آمده بود، در زير دست و پاي ‍ اسبهاي خودشان، لگدمال و به درك واصل شد. آنقدر گرد و غبار بلند شده بود كه كسي نفهميد قضيه از چه قرار شد. دوست و دشمن از اطراف نگران هستند فاذن جلس الغبره تا غبارها نشست، ديدند حسين بر بالين قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است. فرياد مردانه حسين را شنيدند كه گفت: عزيز علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك، فرزند برادر! چقدر بر عموي تو ناگوار است كه فرياد كني و عمو جان بگويي و نتوانم به حال تو فايده اي برسانم، نتوانم بر بالين تو بيايم و يا وقتي كه به بالين تو مي آيم كاري از دستم برنيايد. چقدر بر عموي تو اين حال ناگوار است.