استجابت نفرين امام
بعد از همين دعاي ابا عبدالله؛ دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت و حال آنكه پس از آن پسر عمر سعد در مجلس مختار شركت كرده بود، براي شفاعت پدرش. سر عمر سعد را آوردند در مجلس مختار در حالي كه روي آن پارچه اي انداخته بودند، آوردند و گذاشتند جلوي مختار، حالا پسر او آمده براي شفاعت پدرش. يك وقت به پسر گفتند: آيا سري را كه اينجاست مي شناسي؟ وقتي آن پارچه را برداشت، ديد سر پدرش است، بي اختيار از جا حركت كرد، مختار گفت: او را به پدرش ملحق كنيد! [1] .
پاورقي
[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 232و233.