بازگشت

حركت كاروان مرگ


نوشته اند: همين طور كه حركت مي كردند اباعبدالله خوابشان گرفت و همانطور سوار سر روي قاشه اسب (به اصطلاح خراساني ها) يا قربوس زين گذاشت. طولي نكشيد كه سر را بلند كرد و فرمود: انا لله و انا اليه راجعون. [1] . تا اين جمله را گفت و به اصطلاح كلمه استرجاع را به زبان آورد، همه به يكديگر گفتند: اين جمله براي چه بود؟ آيا خبر تازه اي است؟ فرزند عزيزش، همان كسي كه ابا عبدالله (ع) او را بسيار دوست مي داشت و اين را اظهار مي كرد، و علاوه بر همه مشخصاتي كه فرزند را براي پدر محبوب مي كند، خصوصيتي باعث محبوبيت بيشتر او مي شد و آن، شباهت كاملي بود كه به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله داشت، (حال چقدر انسان ناراحت مي شود كه چنين فرزندي در معرض خطر قرار گيرد!) يعني علي اكبر جلو مي آيد و عرض مي كند: يا ابتاه! لم استرجعت؟؛ چرا انا لله و انا اليه راجعون گفتي؟

فرمود: در عالم خواب صداي هاتفي به گوشم رسيد كه گفت: القوم يسيرون و الموت تسيربهم؛ اين قافله دارد حركت مي كند ولي مرگ است كه اين قافله را حركت مي دهد. اين طور از صداي هاتف فهميدم كه سرنوشت ما مرگ است، ما داريم به سوي سرنوشت قطعي مرگ مي رويم.

(علي اكبر سخني مي گويد) درست نظير همان حرفي كه اسماعيل عليه السلام به ابراهيم عليه السلام مي گويد.

گفت: پدر جان! اولسنا علي الحق؟؛ مگر نه اين است كه ما بر حقيم؟

چرا فرزند عزيزم.

وقتي مطلب از اين قرار است، ما به سوي هر سرنوشتي كه مي رويم، برويم، بسوي سرنوشت مرگ يا حيات، تفاوتي نمي كند. اساس اين است كه ما روي جاده حق قدم مي زنيم؟ ابا عبدالله عليه السلام به وجد آمد، مسرور شد و شكفت. اين امر را انسان از اين دعايش مي فهمد كه فرمود: من قادر نيستم پاداشي را كه شايسته پسري چون تو باشد، بدهم، از خدا مي خواهم: خدايا! تو آن پاداشي را كه شايسته اين فرزند است، به جاي من بده! جزاك الله عني خير الجزاء.

به چنين فرزندي، چقدر پدر مي خواهد در موقع مناسبي خدمتي بكند، پاداشي رفته است به ميدان و شهامتها و شجاعتها كرده است، مردها افكنده است، ضربتها خورده است. در حالي كه دهانش خشك و زبانش مثل چوب خشك شده است، از ميدان بر مي گردد. در چنين شرايطي (و من نمي دانم شايد آن جمله اي كه آن روز پدر به او گفت: يادش بود) مي آيد از پدر تمنايي مي كند: يا ابه! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد اجهدني فهل الي شربه من الماء سبيل؟؛

پدر جان! عطش و تشنگي دارد مرا مي كشد، سنگيني اين اسلحه مرا سخت به زحمت انداخته است. آيا ممكن است شربت آبي به حلق من برسد تا نيرو بگيرم و برگردم و جهاد كنم؟

جوابي كه حسين عليه السلام به چنين فرزند رشيد مي دهد، اين است: فرزند عزيزم! اميدوارم هر چه زودتر به فيض شهادت نائل شوي و از دست جدت سيراب گردي.


پاورقي

[1] سوره بقره، آيه 156.