بازگشت

تفقد حسين به حر


(حر) اين مرد رشيد در مقابل مردم مي ايستد، با آنها صحبت مي كند. چون خودش كوفي است با مردم كوفه موضوع دعوت را مطرح مي كند، مي گويد:

مردم! اتفاقا من خودم جزو كساني كه نامه نوشته بودند، نيستم، ولي شما و سران شما كه اينجا هستيد، همه كساني هستيد كه به اين مرد نامه نوشتيد، او را به خانه خود دعوت كرديد، به او وعده ياري داديد. روي چه اصلي، روي چه قانوني، روي چه مذهب و ديني، اكنون با مهمان خودتان چنين رفتار مي كنيد؟!

بعد معلوم مي شود كه جرياني اين مرد را خيلي ناراحت كرده بود و آن، يك لئامت و پستي اي بود كه اين مردم به خرج دادند، پستي اي كه با روح انسانيت و اسلام ضديت دارد و تاريخ اسلام نشان مي دهد كه هيچ گاه اسلام اجازه نمي داد با هيچ دشمني چنين رفتار شود، يعني براي اينكه دشمن را سخت در مضيقه قرار دهند، آب را به رويش ببندند. به علي بن ابي طالب عليه السلام چنين پيشنهادي شد و مي توانست اين كار را نسبت به معاويه بكند، نكرد. خود حسين بن علي همين حر را با اصحابش با اينكه دشمنش بودند، در بين راه سيراب كرد. مسلما حر يادش بود كه ما آب را روي كسي بستيم كه آن روزي كه تشنه بوديم، بدون اينكه از او بخواهيم، ما را سيراب كرد. او چقدر شريف و عالي و بزرگ هست و ما چقدر پستيم!

گفت: مردم كوفه! شما خجالت نمي كشيد؟! اين فرات مثل شكم ماهي برق مي زند. آبي را كه بر همه موجودات جاندار حلال است؛ انسان، حيوان اهلي، وحشي جنگلي از آن مي آشامد، شما بر فرزند پيغمبر خود بسته ايد؟!

اين مرد مي جنگد تا شهيد مي شود. ابا عبدالله او را بي پاداش نگذاشت، فورا خود را به بالين اين مرد بزرگوار رساند. برايش غزل خواند: و نعم الحر حر بني رياح؛ [1] اين حر رياحي، چه حر خوبي است. مادرش عجب اسم خوبي برايش انتخاب كرده است. روز اول گفت: حر، آزاد مرد، راستي كه تو آزاد مرد بودي.

حسين است، بزرگوار و شريف است، تا حدي كه مي تواند اصحاب خود را تفقد مي كند. اين خودش امر به معروف و نهي از منكر است. كساني كه حسين عليه السلام خود را در بالين آنها رساند مختلف بودند، هر كس در يك وضعي قرار داشت. وقتي امام وارد مي شد يكي هنوز زنده بود و با آقا صحبت مي كرد، ديگري در حال جان دادن بود.


پاورقي

[1] مقتل مقرم، ص 303.