بازگشت

قبول شدن توبه حر


نوشته اند: قلب ترسه، يعني (حر) سپر خود را واژگون كرد به علامت اين كه من به جنگ نيامده ام، امان مي خواهم. اول كسي كه با او مواجه شد ابا عبدالله عليه السلام بود، چون حضرت در بيرون خيام حرم ايستاده بود. سلام كرد: السلام عليك يا ابا عبدالله! عرض كرد: آقا! من گنهكارم، روسياه هستم، من همان گنهكار و مجرمي هستم (اول كسي هستم) كه راه را بر شما گرفتم. به خداي خود عرض مي كند: خدايا! از گناه اين گنهكار ترساندم. (اهل بيت حسين بن علي عليه السلام وقتي او را در بين راه ديدند، اول باري بود كه چشمانشان به دشمن افتاد. وقتي هزار نفر مسلح را ببينند كه جلويشان ايستاده اند، قهرا حالت رعب و ترس پيدا مي كنند) آقا من تائبم و مي خواهم گناه خود را جبران بكنم. لكه سياهي كه براي خود به وجود آورده ام، جز با خون با هيچ چيز ديگر پاك نمي شود. آمده ام كه با اجازه شما توبه كنم. اولا بفرماييد توبه من پذيرفته است يا نه؟

امام حسين عليه السلام هيچ چيز را براي خود نمي خواهد. با اينكه مي داند حر چه توبه بكند و چه نكند، در وضع فعلي مؤثر نيست، ولي او حر را براي خود نمي خواهد. در جواب او فرمود: البته توبه تو پذيرفته است. چرا پذيرفته نباشد؟ مگر بابهاي رحمت الهي به روي يك انسان تائب بسته مي شود؟ ابدا حر از اينكه توبه او مورد قبول واقع شده است خوشحال شد، الحمدلله، پس توبه من قبول است؟

- بله.

- پس اجازه بدهيد من بروم خودم را فداي شما كنم و خونم را در راه شما بريزم.

امام فرمود: اي حر! تو ميهمان ما هستي، پياده شو! كمي بنشين تا از تو پذيرايي كنيم. (من نمي دانم امام با چه مي خواست پذيرايي كند) ولي حر از امام اجازه خواست كه پايين نيايد. هر چه آقا اصرار كرد، پايين نيامد. بعضي از ارباب سير رمز مطلب را اينطور كشف كرده اند كه حر مايل بود خدمت امام بنشيند، ولي يك نگراني او را ناراحت مي كرد و آن اينكه مي ترسيد در مدتي كه خدمت امام نشسته است، يكي از اطفال ابا عبدالله عليه السلام او را ببيند و بگويد اين همان كسي است كه روز اول راه را بر ما بست، و او شرمنده شود. براي اينكه شرمنده نشود و هر چه زودتر اين لكه ننگ را با خون خودش از دامن خود بشويد، اصرار كرد اجازه دهيد من بروم.

امام فرمود: حال كه اصرار داري مانع نمي شوم، برو.