بازگشت

شجاعت عابس بن ابي شبيب شاكري


مردي از اصحاب ابا عبدالله به نام عابس بن ابي شبيب شاكري، كه خيلي شجاع بود و آن حماسه حسيني هم در روحش بود، آمد وسط ميدان ايستاد، هماورد طلبيد. [1] . كسي جرأت نكرد بيايد، اين مرد ناراحت و عصباني شد و برگشت، خود را از سر برداشت، زره را از بدن بيرون آورد چكمه را از پا بيرون آورد و لخت به ميدان آمد و گفت: حالا بيائيد با عابس ‍ بجنگيد. باز هم جرأت نكردند. بعد دست به يك عمل ناجوانمردانه زدند، سنگ و كلوخ و شمشير شكسته ها را به سوي اين مرد بزرگ پرتاب كردند و به اين وسيله او را شهيد نمودند [2] جوشن زبر گرفت كه ما هم نه ماهيم. [3] .

اصحاب ابا عبدالله در روز عاشورا خيلي مردانگي نشان دادند، خيلي صفا و وفا، نشان دادند، هم زنان و هم مردان آنها، واقعا تابلوهايي در تاريخ بشريت ساختند كه بي نظير است. اگر اين تابلوها در تاريخ فرنگي ها مي بود. آن وقت مي ديديد از آنها چه مي ساختند.


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 45، ص 28، مقتل الحسين مقرم ص 251.

[2] نظامي.

[3] نظامي.