بازگشت

مقاومت ياران حسين


يكي از امتيازات بزرگ جريان امام حسين اين است كه امام حسين كه يك هسته نيرومند ايماني به وجود آورد كه اينها در مقابل هر چه شدائد بود مقاومت كردند.

تاريخ نمي نويسد كه يك نفر از اينها به لشكر دشمن رفته باشد. ولي تاريخ مي نويسد كه عده زيادي از لشكر دشمن در همان وقايع نشان دهد مگر يك نفر (يا دو نفر) بنام ضحاك بن عبدالله مشرقي كه تا وقتي كه احتمال بدهم وجود من به حال شما مفيد است هستم، ولي از آن ساعتي كه بدانم ديگر ذره اي به حال شما نمي توانيم مفيد باشم، مرخص شوم. با اين شرط حاضر شد، امام هم قبول كرد. آمد و تا روز عاشورا و تا آن لحظات آخر هم بود، بعد آمد نزد امام و گفت: من طبق شرطي كه كردم الان ديگر مي توانم بروم چون حس مي كنم كه ديگر وجود من براي شما هيچ فايده اي ندارد.

فرمود: مي خواهي بروي برو.

يك اسب بسيار دونده عالي اي داشت، سوار اين اسب شد و چند شلاق محكم به آن زد كه اسب را به اصطلاح اجير و آماده كرده باشد. اطراف محاصره بود. نقطه اي را در نظر گرفت. يك مرتبه به قلب دشمن زد ولي نه به قصد محاربه، به قصد اينكه لشكر را بشكافد و فرار كند. زد و خارج شد. عده اي تعقيبش كردند. نزديك بود گرفتار شود. اتفاقا در ميان تعقيب كنندگان شخصي بود كه از آشنايان او بود، گفت: كاري به او نداشته باشيد، او كه نمي خواهد بجنگد، مي خواهد فرار كند. رهايش كردند، رفت. [1] .


پاورقي

[1] سيره ائمه، ص 104.