بازگشت

نماز خوف امام حسين


در روز عاشورا شنيده ايد و مي دانيد كه كشتارها اغلب بعد از ظهر صورت گرفت يعني تا ظهر عاشورا غالب صحابه ابا عبدالله و تمام بني هاشم و خود اباعبدالله كه بعد از همه شهيد شدند، زنده بودند، فقط در حدود سي نفر از اصحاب ابا عبدالله در يك جريان تير اندازي كه بوسيله دشمن انجام شد، قبل از ظهر به خاك افتادند و شهيد شدند، و الا باقي ديگر تا ظهر عاشورا در قيد حيات بودند.

مردي از اصحاب ابا عبدالله يك وقت متوجه شد كه الان اول ظهر است، آمد عرض كرد: يا ابا عبدالله! وقت نماز است. و ما دلمان مي خواهد براي آخرين بار نماز جماعتي با شما بخوانيم.

ابا عبدالله نگاهي كرد، تصديق كرد كه وقت نماز است. مي گويند اين جمله را فرمود: ذكرت الصلوه يا: ذكرت الصلوه اگر ذكرت باشد، يعني نماز به يادت افتاد. اگر ذكرت باشد يعني نماز را به ياد ما آوري. ذكرت الصلوه جعلك الله من المصلين؛ نماز را ياد كردي، خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد.

مردي كه سر بر كف دست گذاشته است، يك چنين مجاهدي را امام دعا مي كند كه: خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد.

ببينيد نمازگزار واقعي چه مقامي دارد! فرمود: بله نماز مي خوانيم. همانجا در ميدان جنگ نماز خواندند، نمازي كه در اصطلاح فقه اسلامي نماز خوف ناميده مي شود. نماز خوف مثل نماز مسافر دو ركعت است نه چهار ركعت، يعني انسان اگر در وطن هم باشد باز بايد دو ركعت بخواند، براي اينكه مجال نيست، در آنجا بايد مخوف خواند. چون اگر همه به نماز بايستند وضع دفاعيشان به هم مي خورد، سربازان موظف هستند در حال نماز نيمي در مقابل دشمن بايستند و نيمي به امام جماعت اقتدا كنند. امام جماعت يك ركعت را كه خواند صبر مي كند تا آنها ركعت ديگرشان را بخوانند. بعد آنها مي روند پست را از رفقاي خودشان مي گيرند در حالي كه امام همين طور منتظر نشسته يا ايستاده است. سربازان ديگر مي آيند و نماز خودشان را به ركعت دوم امام مي خوانند.

ابا عبدالله چنين نماز خوفي خواند، ولي وضع ابا عبدالله يك وضع خاصي بود؛ زيرا چندان از دشمن دور نبودند. لهذا آن عده اي كه مي خواستند دفاع كنند نزديك ابا عبدالله ايستاده بودند و دشمن بي حياي بي شرم حتي در اين لحظه هم آنها را راحت نگذاشت. در حالي كه ابا عبدالله مشغول نماز بود، دشمن شروع به تير اندازي كرد، دو نوع تير اندازي؛ هم تير زبان كه يكي فرياد كرد: حسين! نماز نخوان، نماز تو فايده اي ندارد، تو بر پيشواي زمان خودت يزيد، ياغي هستي، لذا نماز تو قبول نيست!

و هم تيرهايي كه از كمانهاي معموليشان پرتاب مي كردند. يكي دو نفر از صحابه ابا عبدالله كه خودشان را براي ايشان سپر قرار داده بودند، روي خاك افتادند. يكي از آنها سعيد بن عبدالله حنفي به حالي افتاد كه وقتي نماز ابا عبدالله تمام شد، ديگر نزديك جان دادنش بود. آقا خودشان را به بالين او رساندند. وقتي به بالين او رسيدند، او جمله عجيبي گفت: عرض ‍ كرد: يا ابا عبدالله اوفيت؛ آيا من حق وفا را به جا آوردم؟.

مثل اينكه هنوز هم فكر مي كرد كه حق حسين آنقدر بزرگ و بالاست كه اين مقدار فداكاري هم شايد كافي نباشد. اين بود نماز ابا عبدالله در صحراي كربلا. [1] .


پاورقي

[1] گفتارهاي معنوي، ص 103.