بازگشت

غيرت والاي ولايت


مي دانيد: اباعبدالله وقتي آمد براي وداع با اهل بيتش كه ديگر احدي از كسانش زنده نبود. آن وداع هم خيلي جانسوز و جانگداز است. ولي به علت خاصي اباعبدالله براي نوبت دوم به وداع آمد و نوشته اند علتش اين بود كه در حملاتي كه كرد، يك نوبت موفق شد لشكر دشمن را عقب بزند و داخل شريعه فرات بشود. اينها ناراحت بودند كه مبادا اباعبدالله آب بياشامد؛ زيرا اگر آب بياشامد نيرو مي گيرد، در همان وقت كسي فريادي كرد، كه اباعبدالله ديگر غيرتش به او اجازه نداد كه اين حرف را(خواه راست باشد خواه دروغ)بشنود و او مشغول نوشيدن آب باشد وقتي دست برد زير آب تا مقداري بردارد، كسي فرياد كرد: حسين! تو مي خواهي آب بنوشي؟! ريختند به خيام حرمت. فورا بيرون آمد. من نمي دانم گفته او راست بود و واقعا مي خواستند حمله بكنند يا نه، ولي حمله سريع و بيرون آمدن به وقت اباعبدالله ديگر مجالي نداد. آقا وقتي كه آمد، حمله اي به خيام حرم نشده بود.