بازگشت

تير آغاز و پايان جنگ


امام حسين عليه السلام (براي لشكرش هم ميمنه تشكيل مي دهد، ميسره تشكيل مي دهد، قلب تشكيل مي دهد، پرچمدار قرار مي دهد، و فكر نمي كند كه آنها سي هزار نفرند ما هفتاد و دو نفر. ميمنه را مي دهد به زهير، ميسره را مي دهد به حبيب، و پرچم را مي دهد به برادرش ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام. مرد و مردانه در مقابل سي هزار نفر لشكر مي ايستد. ولي دشمن اصولي نيست، اصلي ندارد، براي تو مردانگي و نامردي مطرح نيست، عمر سعد هم طمع دنيا و حكومت ري جلوي چشمش را گرفته است و تمام كارهايش شكل چاپلوسي و جلب رضايت عبيد الله زياد را دارد كه چه كار بكنيم كه وقتي مي رويم نزد عبيدالله او از ما بيشتر راضي باشد و ديگر ايراد و اشكالي در حكومت ري وارد نشود. يك وقت تيري به كمان مي كند. اول تير را خود پسر سعد به طرف لشكر امام حسين پرتاب مي كند و بعد مي گويد: ايها الناس! لشكريان من! همه شما در حضور امير شهادت بدهيد كه اول تير را خودم پرتاب كردم.

پسر سعد حداقل چهار هزار تير انداز دارد. تير مثل باران به طرف امام حسين آمد. نوشته اند، عده اي از اصحاب امام حسين هم كه تير انداز بودند مخصوصا يك زانو را خم كردند و يك زانو را بلند، و مردانه شروع كردند به تير اندازي كردن. در مقابل سي نفرشان كه مي افتاد چند نفر از دشمن مي افتادند، كه شايد بيشتر اصحاب ابا عبدالله در همين تير اندازي از بين رفتند. ولي حسين شروع نكرد. جنگ روز عاشورا با يك تير آغاز شد و با يك تير پايان يافت. با تير عمر سعد آغاز شد و با يك تير سه شعبه زهر آلود پايان يافت. فوقف ليستريح ساعه؛ حسين ايستاد تا لحظه اي استراحت كند، دشمن كه ابدا فكر نمي كرد حسين يك نفر است و با شمشير مي جنگد و بايد از نزديك با او جنگيد، از دور سنگ مي پرانند، پيشاني مقدس ابا عبدالله مي شكند؛ اينجاست كه جنگ عاشورا پايان مي يابد، اباعبدالله از روي اسب به روي زمين مي افتد. ديگر نمي گويم چه شد. همين قدر عرض مي كنم كه يك وقت شنيدند كه فرمود:

بسم الله و بالله و علي مله رسوله الله. [1] .


پاورقي

[1] سيري در سيره نبوي، ص 144.