بازگشت

دين بايد زنده بماند


براي امام حسين مسئله اين نيست كه كشته بشود يا كشته نشود، مسئله اين است كه دين كشته نشود، يك اصل و لو اصل كوچك دين كشته نشود. صبح عاشورا مي شود. شمر بن ذي الجوشن كه در بد سرشتي، شايد در دنيا نظير ندارد، شتاب دارد كه قبل از شروع جنگ بيايد اوضاع را ببيند. فكر كرد كه از پشت خيمه ها بيايد بلكه دست به يك جنايتي بزند، ولي نمي دانست كه قبلا امام حسين تعبيه اي ديده است، خيمه را دستور داده نزديك يكديگر به شكل خط منحني در بياورند، پشتش هم يك خندق بكنند و مقداري ني خشك در آنجا بريزند و آتش بزنند كه دشمن نتواند از پشت سر بيايد. وقتي آمد، مواجه شد با اين وضع؛ ناراحت شد و شروع كرد به فحاشي كردن. بعضي اصحاب جواب دادند. البته نه فحاشي. يكي از بزرگان اصحاب گفت: يا ابا عبدالله! اجازه بدهيد همين الان با يك تير همين جا حرامش ‍ كنم.

فرمود: نه.

خيال كرد حضرت توجه ندارد به اين جهت كه او چه آدمي است، گفت: يا بن رسول الله! من اين را مي شناسم و مي دانم چه شقيي است.

فرمود: مي دانم.

پس چرا اجازه نمي دهيد؟

فرمود: من نمي خواهم شروع كرده باشم. تا در ميان ما جنگ بر قرار نشده است هنوز به صورت دو گروه مسلمان رو به روي يكديگر هستيم. تا آنها دست به جنگ و خونريزي نزنند من دست به جنگ نمي زنم. [1] .


پاورقي

[1] سيري در سيره نبوي، ص 143.