بازگشت

مروت امام


در بين راه (كربلا) ناگهان يكي از اصحاب فرياد مي كشد: لا حول و لا قوه الا بالله، يا لا اله الا الله يا: انا لله و انا اليه راجعون (ذكري مي گويد) مي گويند: چه خبر است؟ مي گويد: من به اين سرزمين آشنا هستم، سرزميني است كه در آن نخل نبوده، مثل اينكه از دور نخل ديده مي شود، شاخه نخل است، مي فرمايد: خوب دقت كنيد. آنهايي كه چشم هايشان تيزتر است مي گويند: نه آقا نخل نيست، آنها پرچم است، انسان است، اسب است كه از دور دارد مي آيد، اشتباه مي كنيد، خود حضرت نگاه مي كند، مي گويد: راست مي گوييد، كوهي است در سمت چپ شما، آن كوه را پشت خودتان قرار بدهيد. حر است با هزار نفر. حسين عليه السلام مثل پدرش علي عليه السلام (در داستان صفين) است كه از اين جور فرصتها به طور ناجوانمردانه استفاده نمي كند. بلكه از نظر او، اينجا جايي است كه بايد مروت و جوانمردي اسلامي را نشان بدهد، فورا مي فرمايد: آن آبها را بياوريد و اسبها را سيراب كنيد، افراد را سيراب كنيد. حتي خودشان مراقبت مي كنند كه حيوانهاي اينها كاملا سيراب شوند. يك نفر مي گويد مشكي را در اختيار من قرار داد كه نتوانستم درش را باز كنم، خود حضرت آمدند و با دست خويش در مشك را باز كردند و به من دادند. حتي اسبها كه آب مي خوردند، فرمود: اينها اگر خسته باشند، با يك نفس سير نمي خورند، بگذاريد با دو نفس، سه نفس آب بخورند، همين در كربلا در همان نهايت شدتها مراقب است كه ابتداي به جنگ نكند. [1] .


پاورقي

[1] حماسه حسيني، ج 1، ص 273.