بازگشت

مرگ سرخ به از زندگي ننگين است


امام اين اشعار را خواند:



سامضي و ما بالموت عار علي الفتي

لذا ما نوي حقا و جاهد مسلما



و واسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما



فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

كفي بك ذلا ان تعيش و ترغما



خير من مي روم، مرگ براي يك جوانمرد در صورتي كه نيتش از راهي كه مي رود و در آن راه كشته مي شود حق است و مانند يك مسلمان جهاد مي كند نه تنها ننگ نيست بلكه افتخار است. مرگي كه در راه همكاري و همراهي با صالحان است مرگي كه در راه مخالفت با مجرمان است افتخار است. يا من مي مانم، يا مي ميرم. يا كشته مي شوم يا زنده مي مانم. در آن راهي كه مي روم اگر زنده بمانم زندگي ام با افتخار است و ديگر ننگ آميز نيست. اگر هم بميرم مورد ملامت نيستم. كفي بك ذلا ان تعيش و ترغما؛ اي كسي كه مرا منع مي كني! اين ذلت براي تو كافي است كه زنده بماني و دماغت به خاك ماليده باشد. من زنده باشم و دماغم به خاك ماليده باشد؟! ابدا. من زندگي را توأم با سربلندي مي خواهم، زندگي با سرشكستگي براي من مفهوم ندارد. ما مي رويم. [1] .


پاورقي

[1] گفتارهاي معنوي، ص 191.