بازگشت

لب خندان همگام وصال


امام حسين عليه السلام صبح عاشورا به اصحابش فرمود: ما الموت الا قنطره تعبر بكم عن البوس و الضراء الي الجنان؛ [1] مرگ جز يك پل كه از رويش مي گذريد، چيز ديگري نيست؛ اصحاب من! ما يك پلي پيش رو داريم كه بايد از روي آن عبور كنيم اين پل نامش مرگ است؛ از اين پل كه رد شديم، ديگر رسيده ايم به آنجا كه قابل تصور نيست. لحظه لحظه كه مرگ نزديك تر مي شود، چهره ابا عبدالله خندان تر و متبسم تر مي شود.

يكي از كساني كه همراه عمر سعد و وقايع نگار قضايا بود، در لحظات آخر حيات امام حسين عليه السلام كه ديگر جنگ ها تمام شده بود و ايشان در همان گودال قتلگاه، بي حال افتاده بود، براي اينكه ثوابي كرده باشد، رفت نزد عمر سعد و گفت: اجازه بده من يك جرعه آب براي حسين بن علي ببرم، چون او به هر حال رفتني است؛ اين آن را بخورد يا نخورد براي او تأثيري ندارد.

عمر سعد اجازه داد؛ ولي وقتي اين مرد رفت، آن لعين ازل و ابد (شمر) داشت بر مي گشت، در حالي كه سر مقدس را همراه داشت. همين مردي كه براي امام آب برده بود، مي گويد: و الله لقد شغلني نور وجهه عن الفكره في قتله؛ بشاشت چهره اش نگذاشت كه اصلا درباره كشته شدنش فكر كنم؛ يعني در حالي كه سر امام حسين بريده مي شد، لبش ‍ خندان بوده است. [2] .


پاورقي

[1] معاني الاخبار صدوق، ص 289.

[2] انسان کامل، ص 142.