بازگشت

تفسير علت قيام امام حسين


امام حسين چرا قيام كرد؟ اين را سه جور مي توان تفسير كرد: يكي اينكه بگوييم قيام امام حسين يك قيام عادي و معمولي بود و العياذ بالله براي هدف شخصي و منفعت شخصي بود. اين تفسير است كه نه يك نفر مسلمان به آن راضي مي شود و نه واقعيات تاريخ و مسلمات تاريخ آنرا تصديق مي كند.

تفسير دوم همان است كه در ذهن بسياري از عوام الناس وارد شده كه امام حسين كشته شد و شهيد شد براي اينكه گناه امت بخشيده شود. شهادت آن حضرت به عنوان كفاره گناهان امت واقع شد، نظير همان عقيده اي كه مسيحيان درباره حضرت مسيح پيدا كردند كه عيسي به دار رفت براي اينكه فداي گناهان امت بشود. يعني گناهان مسيح دارد و به آخرت دامنگير انسان مي شود، امام حسين شهيد شد كه اثر گناهان را در قيامت خنثي كند و به مردم از اين جهت آزادي بدهد. در حقيقت مطابق اين عقيده بايد گفت امام حسين عليه السلام ديد كه يزيدها و ابن زيادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان كم است، خواست كاري بكند كه بر عده اينها افزوده شود، خواست مكتبي بسازد كه از اينها بعدا زيادتر پيدا شوند، مكتب يزيد سازي و ابن زياد سازي كرد، اين طرز فكر و اين طرز تفسير بسيار خطرناك است، براي بي اثر كردن و از بين بردن حكمت دستورهايي كه براي عزاداري امام حسين رسيده هيچ به اندازه اين طرز فكر و اين طرز تفسير مؤثر نيست.

باور كنيد كه يكي از علل (گفتم يكي از علل چون ديگر هم در كار هست كه جنبه قومي و نژادي دارد) كه ما مردم ايران را اين مقدار در عمل لاقيد و لا ابالي كرده اين است كه فلسفه قيام امام حسين براي ما كج تفسير شده، طوري تفسير كرده اند كه نتيجه اش همين است كه مي بينيم. به قول جناب زيد بن علي بن الحسين درباره مرجئه (مرجئه طايفه اي بودند كه معتقد بودند ايمان اعتقاد كافي است، عمل در سعادت انسان تأثير ندارد؛ اگر عقيده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مي گذرد) هؤلاء اطمعوا الفساق في عفو الله؛ يعني اينها كاري كردند كه فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جوي شدند. اين عقيده مرجئه بود در آن وقت. و در آن وقت عقيده شيعه در مقطع مقابل عقيده مرجئه بود، اما امروز شيعه همان را مي گويد كه در قديم مرجئه مي گفتند. عقيده شيعه همان بود كه نص قرآن است: الذين آمنوا و عملوا الصالحات هم ايمان لازم است و هم عمل صالح.

تفسير سوم اين است كه اوضاع و احوالي در جهان اسلام پيش آمده بود و به جايي رسيده بود كه امام حسين عليه السلام وظيفه خودش را اين مي دانست كه بايد قيام كند، حفظ اسلام را در قيام خود مي دانست. قيام او قيام در راه حق و حقيقت بود. اختلاف و نزاع او با خليفه وقت بر سر اين نبود كه تو نباشي و من باشم، آن كاري كه تو مي كني نكن بگذار من بكنم؛ اختلافي بود اصولي و اساسي.

اگر كس ديگري هم به جاي يزيد و همان روش و كارها را مي داشت باز امام حسين قيام مي كرد، خواه اينكه با شخص امام حسين خوشرفتاري مي كرد يا بد رفتاري. يزيد و اعوان و انصارش هم اگر امام حسين متعرض كارهاي آنها نمي شد و روي كارهاي آنها صحه مي گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسين بكنند، هر جا را مي خواست به او مي دادند، اگر مي گفت حكومت حجاز و يمن را به من بدهيد، حكومت عراق را به من بدهيد، حكومت خراسان را به من بدهيد، مي دادند؛ اگر اختيار مطلق هم در حكومت ها مي خواست و مي گفت به اختيار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم مي فرستم و هر چه دلم مي خواست خرج مي كنم كسي متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.

جنگ حسين، جنگ مسلكي و عقيده اي بود، پاي عقيده در كار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل ديگر حسين از آن جهت كه شخص ‍معين است تأثير ندارد. خود امام حسين با دو كلمه مطلب را تمام كرد: در يكي از خطبه هاي بين راه به اصحاب خودش مي فرمايد (ظاهرا در وقتي است كه حر و اصحابش رسيده بودند و بنابراين همه را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا يعمل به، والباطل لا ينتاهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا؛ [1] آيا نمي بينيد كه به حق رفتار نمي شود و از باطل جلوگيري نمي شود، پس مؤمن در يك چنين اوضاعي بايد تن بدهد به شهادت در راه خدا. نفرمود ليرغب الامام وظيفه امام اين است در اين موقع آماده شهادت شود. نفرمود ليرغب المؤمن وظيفه هر مومني در يك چنين اوضاعي و احوالي اين است كه مرگ را بر زندگي ترجيح دهد. يك مسلمان از آن جهت كه مسلمان است هر وقت كه قيام كند و آماده رفتار نمي شود و جلو باطل گرفته نمي شود و وظيفه اش اين است كه قيام كند و آماده شهادت گردد.

اين سه جور تفسير يكي آن تفسيري كه يك دشمن حسين بايد تفسير بكند. يكي تفسيري كه خود حسين تفسيري كرده است كه قيام او در راه حق بود. يكي هم تفسيري كه دوستان نادانش كردند كه از تفسير دشمنانش خيلي خطرناك تر و گمراه كن تر و دورتر است از روح حسين بن علي. [2] .


پاورقي

[1] تحف العقول، ص 245.

[2] ده گفتار، ص 247.