بازگشت

جواب امام به مردم كوفه


امام در جواب آنها (مردم كوفه) ضمن ابلاغي كه به نام مسلم صادر مي كند مي نويسد: اني بعثت اليكم اخي و ابن عمي و ثقتي بيتي. . . و لعمري ما الامام الا العمل بالكتاب القائم بالقسط، الدائن بدين الله [1] در اين نامه از امام راجع به حاكم و حكومت مشخص مي شود، و نشان مي دهد عنايت امام را به مسأله رهبري در درجه اول، و اينكه بزرگترين منكر خود يزيد است و پستي كه اشغال كرده است.

وضع امام از اين جهت عينا وضع پدرش علي عليه السلام است بعد از كشته شدن عثمان كه آن حضرت اجتماع مردم را بر بيعت، اتمام حجت بر خود مي داند با اينكه قلبا مايل نيست از باب اينكه آينده را مبهم مي داند و فرمود: فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان [2] . . . و فرمود: لولا حضور الحاضر الحاضر و قيام الحجه بوجوه الناصر لالقيت حبلها علي غربها و لسقيت آخرها بكاس اولها. [3] .

اتمام حجت به معني اين نيست كه حجت خدا عالم لاسر و الخفيات بر مردم تمام شود ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بينه [4] بلكه تمام شدن حجت امام است بر مردم حاضر و آينده؛ زيرا قطعا اگر امام زير بار نمي رفت، مردم آن عصر و عصرهاي آينده آن را به عنوان از دست دادن يك فرصت بسيار مناسب تشخيص مي دادند. [5]


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 214 با کمي اختلاف. من برادر و عموزاده و شخص مورد اطمينان خود از ميان خاندانم را به سوي شما گسيل داشتم. . . و به جان خودم سوگند که مقام رهبري را نسزد مگر آن کس که عامل به کتاب خدا و قائم به دادگري و حاکم و عامل به دين خدا باشد.

[2] نهج البلاغه، خطبه 90، زيرا ما با امري روبرو هستيم که چندين رنگ و چهره دارد.

[3] نهج البلاغه، خطبه 3، و اگر حضور حاضران نبود و حجت خدا با وجود ياور بر من تمام نمي شد، ريسمان حکومت را بر کوهان شترش رها مي ساختم، و پايان خلافت را با جام آغازش سيراب مي کردم (کتاب از آنکه دست از اقدام و قبول مي داشتم چنانکه در آغاز بداشتم).

[4] سوره انفال، آيه 42، تا هر کس که هلاک (گمراه) يا زنده (هدايت) مي شود از روي دليل باشد.

[5] حماسه حسيني، ج 3، ص 182.