بازگشت

مظلوم


پرسش:آيا آيه ي «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا» [1] درباره ي مظلوميت امام حسين عليه السلام نازل شده است؟

پاسخ: «مظلوم»، يكي از لقبهاي امام حسين عليه السلام است كه بيش تر با نام او همراه است. در بسياري از زيارت نامه ها، دعاها و احاديث، بر اين لقب امام تأكيد شده است؛ چنان كه در زيارت اربعين امام حسين عليه السلام مي خوانيم: «السلام علي الحسين المظلوم الشهيد...». [2] برخي از مفسران نيز، با توجه به روايات، برخي از آيات را در اين زمينه بر امام تطبيق داده اند؛ مثلا آيه هاي 227 سوره ي شعرا و نيز آيه ي مطرح شده در پرسش: (و هر كس مظلوم كشته شود، به سرپرستي وي قدرتي داده ايم).

آيه ي ياد شده، به احترام خون انسان ها و حرمت شديد كشتن آنان اشاره كرده، مي فرمايد: در صورت روي دادن چنين عملي، حق قصاص براي اولياي مقتول مظلوم، ثابت است. در رواياتي اين مفهوم به شهادت حضرت تطبيق داده شده است، فردي از امام صادق عليه السلام از تفسير آيه پرسيد. حضرت فرمود:

هو الحسين بن علي عليه السلام قتل مظلوما و نحن أولياه و القائم منا اذا قام طلب بثار الحسين...

او حسين عليه السلام است كه مظلومانه كشته شد و ما اولياي او هستيم و قائم ما هنگام ظهور، به خون خواهي حضرت، قيام خواهد كرد. [3] .

ناگفته نماند كه مظلوميت با ظلم پذيري فرق دارد. از نظر اسلام، ظلم پذيري با وجود توان دفاع و مقابله، امري ناپسند است؛ هم چنان كه در آيه ي 97 سوره ي نساء، افرادي را كه قادر به مهاجرت بودند، ولي از آن امتناع كردند و سلطه ي ظالمانه ي قريش را بر خود پذيرفتند، مذمت كرده است. مظلوميت حضرت، كه در پاسخ به آن اشاره شد، به معناي ظلم پذير بودن ايشان نيست؛ زيرا بديهي است كه از امام حسين و ياران ايشان در همه ي صحنه ها جز شهامت، صلابت و عظمت، چيز ديگري ديده نشد؛ ولي با وجود اين شهامت و رشادت ها، به علت قدرت طرف مقابل، مظلوم واقع شدند و با اسفناك ترين وضع به شهادت رسيده، سرهاي مبارك شان از تن جدا شد.

پرسش: نظر علماي شيعه و سني درباره ي آيه ي «تطهير» چيست؟ آيا اين آيه، پنج تن آل عبا از جمله، امام حسين عليه السلام را شامل مي شود؟

پاسخ: آيه ي «تطهير» [4] درباره ي پنج تن آل عبا عليهم السلام نازل شده است. در اين باره، حدود هشتاد حديث - كه بيش تر آن ها از طرف اهل تسنن نقل شده است - شأن نزول آيه را پنج تن آل عبا (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام) مي داند.

اهل تسنن، اين احاديث را از طرق بسياري (ام سلمه، عايشه، ابوسعيد خدري، سعد، وائلة بن الأسقع، ابي الحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله، عبدالله بن جعفر و حسن بن علي) كه حدود چهل طريق است، نقل كرده اند.

شيعه نيز احاديثش را از حضرت علي، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا عليهم السلام و هم چنين از ام سلمه، ابوذر، ابوليلي، ابوالأسود دئلي، عمرو بن ميمون، اودي و سعد بن ابي وقاص - كه حدود چهل طريق است - نقل كرده اند.

بسياري از اين احاديث و روايات، آيه را در پنج تن آل عبا منحصر مي كند؛ به ويژه آن چه از ام سلمه - كه آيه در خانه ي او نازل شد - نقل شده است. از ام سلمه حديث كسا به مضامين گوناگوني، كه همه ي آنها يك مفهوم را مي رسانند نقل شده است؛ از جمله نقل شده است:

پيامبر صلي الله عليه و آله در خانه ي خود بود كه فاطمه عليهم السلام پارچه ي حريري نزد آن حضرت آورد. پيامبر فرمود: همسر و دو فرزندانت، حسن و حسين را صدا كن. آنان آمدند. سپس غذا خوردند. بعد پيامبر صلي الله عليه و آله عبايي بر آنان افكند و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا»؛ يعني خداوندا! اينان خاندان منند، پليدي را از آنان دور كن و از هر آلودگي پاكشان گردان. در اين جا آيه ي «انما يريد الله...» نازل شد. من گفتم: آيا من هم با شمايم اي رسول خدا! فرمود: تو بر خير و نيكي هستي. [5] بنابراين، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله در اين آيه شريك نيستند.

از آن جا كه آيه ي تطهير، به علت مصالحي - از جمله ي، جلوگيري از تحريف قرآن - ميان آياتي آمده است كه درباره ي همسران پيامبر هستند، عده اي از اهل سنت كوشيده اند چنين وانمود كنند كه اين آيه، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله را نيز شامل مي شود. اگر چه - با توجه به كثرت روايات در شأن نزول آيه - نيازي به پاسخ گويي به اين ادعا و بررسي آن نيست، ولي براي دفاع از اعتقاد شيعه و به صورت گذرا، نكاتي را يادآور مي شويم و تفصيل مطلب را به مطالعه و تحقيق خواننده ي گرامي وامي گذاريم.

اين آيه، به دلايلي، شامل همسران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نمي شود:

اولا، به دلايل احاديث روايت شده؛ ثانيا، به دليل بيان خود قرآن. قرآن، خطاب به همسران پيامبر مي فرمايد: «و قرن في بيوتكن...»؛ [6] يعني از خانه بيرون نشويد. حال آن كه عايشه - يكي از زنان پيامبر - پس از درگذشت ايشان، از خانه خارج شد و در برابر حضرت علي عليه السلام خروج و با اين آيه مخالفت كرد و مرتكب گناه شد. بنابراين، داراي عصمت مذكور در آيه ي «انما يريد الله...» نيست.

ثالثا، به دلايل الفاظ آيه؛ زيرا كه در آيه ي ياد شده، ضماير جمع مذكر آمده اند و ضماير قبل و بعد از آن، كه مربوط به زنان پيامبر است، همگي به صورت جمع مؤنث آمده اند.

رابعا، هيچ يك از زنان پيامبر صلي الله عليه و آله خود را مشمول اين آيه ندانسته اند و اگر اين آيه، شامل آنان مي شد، دست كم بعضي از آنان مانند عايشه و حفصه، آن را مطرح مي ساختند و از آن، بهره ي تبليغاتي مي بردند؛ چنان كه عايشه از لقب «ام المؤمنين» بهره ي تبليغاتي فراواني برد.

دلايل ديگري نيز در اين باره وجود دارد كه در كتاب هاي تفسيري آمده است. [7] .

اين آيه، اهل بيت، يعني پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين عليه السلام را از هر گونه خطا، گناه، آلودگي و پليدي، مصون، معصوم و محفوظ مي داند. الف و لام «الرجس» براي جنس است و شامل هر گونه آلودگي و گناه به طور مطلق مي شود. [8] .

پرسش: از جمله ي تفسيرهاي آيه ي «و فديناه بذبح عظيم» اين است كه گفته اند: منظور از «ذبح عظيم»، حضرت سيدالشهداء عليه السلام است. با توجه به اين كه ظاهر معناي آيه اين است: «امام حسين عليه السلام را فداي اسماعيل كرديم»، اين مطلب، از نظر عقلي صحيح به نظر نمي رسد. چگونه آن را توضيح مي دهيد؟

پاسخ: تنها تعداد انگشت شماري از مفسران، به تفسير ياد شده اشاره كرده اند. [9] .

منشأ اين تفسير، روايتي است كه مرحوم صدوق رحمه الله در كتاب خصال نقل مي كند كه نخست، آن را بيان مي كنيم:

هنگامي كه خداوند، گوسفندي را به جاي ضبح اسماعيل، براي حضرت ابراهيم عليه السلام فرستاد، حضرت درخواست كرد كه فرزندش را ذبح كند تا با تحمل غم و اندوه دل پدري كه به دست خويشتن، فرزندش را ذبح كرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسيد: محبوب ترين مخلوقاتم نزد تو كيست؟ پاسخ داد: محبوب تر از حبيبت، محمد صلي الله عليه و آله نيافريدي. فرمود: نزد تو، او محبوب تر است يا خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: اين كه فرزند او را دشمنش از روي ستم ذبح كردند، تو را بيش تر اندوهگين مي سازد يا اين كه فرزندت را به دست خود ذبح كني؟ گفت: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگين كرد. فرمود: اي ابراهيم! شخصي از امت محمد، فرزندش حسين را بعد از او، از روي ظلم، هم چون گوسفند ذبح مي كند و با اين كار، گرفتار غضب من مي شود. دل ابراهيم اندوهگين شد و ناله و گريه سر داد. وحي آمد كه اي ابراهيم! ناله ات را پذيرفتم و آن را جايگزين ناله و زاري براي فرزندت - اگر او را ذبح مي كردي - كردم و برايت درجات اهل ثواب بر مصيبت ها را واجب كردم و اين همان قول خداوند است كه فرمود: «و فديناه بذبح عظيم». [10] .

با توجه به اين روايت، سه نكته را بيان مي كنيم:

1. روايت ياد شده، ظاهرا از نظر سند مشكلي ندارد؛ زيرا راويان آن عبارتند از: عبدالوحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري العطار (استاد شيخ صدوق)، علي بن محمد بن قتيبة النيشابوري و فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه عليهم السلام) كه همه ي آنان يا مورد اعتماد و ستايش قرار گرفته اند و يا از اصحاب و بزرگانند. [11] .

به نظر مي رسد كه روايت ياد شده، اين مقام را تنها شايسته ي حضرت سيدالشهداء عليه السلام مي داند. توضيح اين كه در اين صورت، عبارت «فديناه»، به معناي «عوضناه» است؛ يعني خداوند مصيبت شهادت امام حسين عليه السلام را - كه به دست دشمنانش ذبح خواهد شد - به جاي مصيبتي كه بنا بود حضرت ابراهيم عليه السلام متحمل شود، قرار داد؛ به اين معنا كه حضرت ابراهيم عليه السلام براي بالا بردن درجات خويش مي تواند بر مصيبت امام حسين عليه السلام بگريد. بنابراين، از اين روايت، هرگز استفاده نمي شود كه امام حسين عليه السلام فدايي اسماعيل شد و اين برداشت از روايت، نادرست است. [12] .

2. بر فرض كه بتوان امام حسين عليه السلام را به جاي «ذبح عظيم» گذاشت، با توجه به معناي «فديناه»، مقصود اين خواهد بود: از آن جا كه مقام ذبح عظيم - كه با گريستن بر آن، درجات انسان بالا مي رود - تنها شايسته ي امام حسين عليه السلام بود، ذبح عظيمي را جانشين ذبح حضرت ابراهيم كرديم.

3. بر فرض پذيرفتن دلالت روايت، لسان اين گونه روايات، تأويل آيات است، نه تفسير و تأويل با ظاهر معناي آيات ارتباطي ندارد، بلكه مربوط به بطون قرآن بوده، از عهده ي قضاوت ما خارج است.

بنابراين، امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند متعال، كه نوع بشر را براي پيمودن راه كمال و سعادت آفريده است، همان گونه كه بايد براي ارائه ي طريق و رسيدن به مطلوب، پيامبراني را كه متكي به نيروي وحي و داراي مقام عصمتند، مبعوث كند، لازم است براي تداوم اين راه، پس از رحلت پيامبران، جانشينان معصومي را براي آنان قرار دهد تا جامعه ي انساني را در ارائه ي طريق و هدايت به سوي مقصد كمك كند؛ زيرا:

1. عقل انسان ها به تنهايي براي تشخيص همه ي عوامل و اسباب پيشرفت و كمال كافي نيست.

2. آيين انبيا ممكن است پس از رحلت آنان دست خوش انواع تحريفات شود. به همين دليل، پاسداراني معصوم و الهي لازم است تا از آن پاسداري كنند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

در ميان ما اهل بيت، در هر نسلي، افراد عادلي هستند كه تحريف غلوكنندگان را از آن[ اسلام ]نفي مي كنند و دست بدعت گذاران و دين سازان و اهل باطل را كوتاه مي كنند و تأويل و تفسير نادرست جاهلان را كنار مي زنند. [13] .

3. تشكيل حكومت الهي، كه انسان را به اهداف مورد نظر برساند، تنها به دست پيشوايان معصوم عليهم السلام امكان پذير است؛ زيرا حكومت هاي انساني بنا به شهادت تاريخ، هميشه در مسير منافع مادي افراد يا گروه هاي خاص سير كرده اند. امام رضا عليه السلام درباره ي فلسفه ي امامت مي فرمايد:

امامت، مقام انبياء وارث اوصيا و جانشيني خدا و پيامبر است... امام، ماه درخشان و چراغ پر فروغ و نور تابان و ستاره هدايت در تاريكي است... [14] .

از مطالب ياد شده، دانسته شد كه امامت، منصبي الهي است و خداوند با شناخت از عصمت و علم افراد، اشخاصي را براي پيشوايي مردم انتخاب مي كند: «الله أعلم حيث يجعل رسالته». [15] روايات ذيل آيه ي 28 سوره ي زخرف (يكي از آيات مربوط به امام حسين عليه السلام) به اين نكته اشاره كرده اند.

پرسش: چرا امامت، در نسل امام حسين عليه السلام تداوم يافت، نه امام حسن عليه السلام؟

پاسخ: پاسخ به اين پرسش، متوقف بر آگاهي از امامت و فلسفه ي آن است.

امامت در زبان عرب، به معناي پيشوايي و رهبري است. در كتاب مفردات راغب، «امام» به مطلق پيشوا تفسير شده است. در تعريف اصطلاحي امامت، اختلاف بسياري وجود دارد؛ زيرا امامت به عقيده ي شيعه، از اصول دين و ريشه هاي اعتقادي است، در حالي كه به عقيده ي اهل سنت، جزء فروع دين و دستورهاي عملي است.

بنابر عقيده ي شيعه، امامت عبارت است از: منصبي الهي و خدادادي كه همه ي شئون والا و فضايل را در بر دارد، مگر نبوت و وحي را كه لازمه ي آن است. [16] .

مطابق اين تعريف، امام از سوي خداوند و به وسيله ي پيامبر صلي الله عليه و آله تعيين مي شود و همان فضايل و امتيازات پيامبر، جز مقام نبوت را دارد:

«و جعلها كلمة باقية في عقبه لعلهم يرجعون». [17] .

و خداوند آن را در پي او جاويدان كرد، باشد كه آنان[ به توحيد ]باز گردند.

اين آيه بيان مي كند كه خداوند، توحيد يا امامت را - كه خود مصداقي از همان توحيد است - در دودمان حضرت ابراهيم عليه السلام تداوم داد. روايات، با تطبيق اين آيه، بر امام حسين عليه السلام و استمرار امامت از نسل ايشان، به پرسش مطرح شده، پاسخ دادند. در روايتي مفضل بن عمر مي گويد:

از حضرت امام صادق عليه السلام درباره ي اين آيه پرسيدم. حضرت فرمود: مقصود، امامت است كه تا روز قيامت در صلب امام حسين عليه السلام نهاده شد. پرسيدم: چرا امامت امام حسين عليه السلام تداوم يافت، نه امام حسن عليه السلام؟ حضرت فرمود: حضرت موسي و هارون، هر دو پيامبر و فرستاده ي خدا بودند؛ اما خدا نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه موسي. كسي نمي تواند بگويد: چرا خداوند چنين كرد. امامت نيز مانند آن است و كسي را نشايد كه بگويد: چرا خداوند امامت را در صلب امام حسين عليه السلام قرار داد، نه امام حسن عليه السلام؛ زيرا خداوند در افعالش حكيم است. «لا يسأل عما يفعل و هم يسئلون». [18] .

بنابراين، چون انتخاب و نصب امام، از سوي خداوند حكيم است، امامت را در نسل امام حسين عليه السلام تداوم داد.

پرسش: هنگامي كه امام حسين عليه السلام در كربلا به شهادت رسيد، آيا همه ي دنيا را خون فرا گرفت يا اين، تعبيري شاعرانه است؟

پاسخ: در روايات متعددي، آيه ي 29 سوره ي دخان، بر گريه ي خون بار آسمان و زمين بر حضرت امام حسين عليه السلام تطبيق داده شده است. پس از نقل آيه و بيان كوتاهي از مفهومش، به معناي گريه ي آسمان و زمين مي پردازيم:

«فما بكت عليهم السماء و الأرض و ما كانوا منظرين».

و آسمان و زمين بر آنان زاري نكردند و مهلت نيافتند.

آيه اشاره دارد كه پس از غرق شدن فرعونيان، آسمان و زمين بر آنان گريه نكردند؛ زيرا آنان موجودات خبيثي بودند كه گويي هيچ ارتباطي با عالم هستي و جهان بشر نداشتند. هنگامي كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند، كسي جاي خالي آنان را احساس نكرد، نه در صحنه ي زمين، نه بر پهنه ي آسمان و نه در اعماق قلوب انسان ها، به همين دليل، هيچ كس قطره ي اشكي بر مرگ آنان فرونريخت.

بر خلاف فرعونيان و تبهكاران، در روايات متعددي آمده است كه هنگامي كه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، آسمان و زمين بر مصيبت او گريه كردند، آسمان خون باريد و هر سنگي را كه از زمين برمي داشتند، زير آن خون تازه بود.

اين روايات، هم در كتاب هاي شيعه نقل شده است [19] و هم در كتاب هاي اهل سنت. [20] درباره ي اين كه مقصود از گريه ي آسمان و زمين، در اين واقعه چيست، چند معنا گفته شده است:

الف) گريه ي آسمان و زمين، كنايه از شدت مصيبت در آن روز است.

ب) ممكن است كنايه نباشد، بلكه واقعا سختي مصيبت آن روز، در آسمان و زمين اثر فيزيكي گذاشته، آثار تغيير در آن ظاهر شده است؛ چنان كه در برخي روايات آمده است: «آسمان بر احدي گريه نكرد، جز بر يحيي بن زكريا و حسين بن علي عليهم السلام و گريه ي آن، همان سرخي آسمان بود (كه در آن هنگام، شديدا قرمز شده بود)». [21] شاعري نيز در اين باره مي فرمايد:



اين سرخ شفق كه بر اين چرخ بي وفا است

هر شام عكس خون شهيدان كربلاست



گر چرخ خون ببارد از اين غصه، در خور است

ور خاك خون بگريد از اين ماجرا روا است



ج) ظاهر روايات اين است كه اين تعبيرها كنايه نيست و تنها آسمان سرخ نشده بود، بلكه واقعا از آسمان خون باريد و زمين پر از خون شد؛ ولي به نظر مي رسد كه اين از حوادث ملكوتي باشد كه در آن روز، رخ داد و خون همه جا را فراگرفت؛ اما براي همه ي افراد، قابل مشاهده نبود، بلكه افراد خاصي آن را مي ديدند.

پرسش: آيات «مرج البحرين يلتقيان - بينهما برزخ لايبغيان -... يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» [22] را به پيامبر حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليه السلام تفسير مي كنند. درباره ي اين مطلب و اين كه منظور از «برزخ» و «بحرين» در اين آيات چيست، توضيح بفرماييد.

پاسخ: اين آيات، همانند آيات ديگر اين سوره، نعمت هاي الهي را يادآوري مي كند و مي فرمايد: خداوند، دو درياي مختلف را در كنار هم روانه كرد و با اين كه با يكديگر تماس و برخورد دارند، ولي هيچ كدام بر ديگري طغيان و غلبه نمي كند؛ چون در ميان آن دو، برزخي قرار داده شده كه مانع از طغيان و غلبه ي يكي بر ديگري مي شود. از آن دو دريا، مرواريد و مرجان خارج مي شود.

برزخ، به واسطه و حايل ميان دو چيز مي گويند. به فاصله ميان مرگ تا قيامت نيز عالم برزخ مي گويند؛ چون ميان دنيا و آخرت، واسطه و فاصله است.

«بحرين»، تثنيه ي «بحر»، يعني دو دريا. علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد: يكي از آنها درياي شور است كه نزديك به سه چهارم كره ي زمين را فراگرفته است و ديگري درياي شيرين است كه در زمين، (شور) و آب هاي زيرزمين (شيرين) همواره به هم اتصال دارند؛ ولي شوري آن، شيريني اين را و شيريني اين، شوري آن را از بين نمي برد؛ چون ميان آن دو، برزخي (مانع و واسطه) وجود دارد كه نمي گذارد يكي بر ديگري طغيان و غلبه كند.

برزخ و مانع ميان آنها، همان مخازن و رگه هاي زمين است كه نمي گذارند اين دو دريا بر يكديگر طغيان و تجاوز كنند. درباره ي اين دو دريا و برزخ ميان آن دو، اقوال ديگري نيز گفته شده است. [23] .

در حديثي از امام صادق عليه السلام در تفسير آيات مذكور مي خوانيم:

علي و فاطمه عليهم السلام دو درياي عميقند كه هيچ يك بر ديگري تجاوز نمي كند و از اين دو دريا، لؤلو و مرجان، يعني حسن و حسين خارج شده اند. [24] .

در روايت ديگري نيز آمده است كه منظور از دو دريا، علي و فاطمه عليهم السلام و منظور از برزخ و حايل ميان آن دو، رسول خدا صلي الله عليه و آله و قصود از لؤلؤ و مرجان، حسن و حسين عليهم السلام است. [25] .

مي دانيم كه آيات قرآن، ظاهر و باطني دارند. به همين دليل، ممكن است يك آيه، داراي چندين معنا باشد و آن چه در اين روايات آمده، از بطون قرآن است كه از پيشوايان معصوم عليهم السلام رسيده است و با معناي ظاهر آن منافاتي ندارد.

پرسش: سوره ي دهر (انسان) درباره ي چه كساني نازل شده است و به كدام واقعه اشاره دارد؟

پاسخ: به نظر همه ي دانشمندان شيعه و بيش تر دانشمندان اهل سنت، اين سوره و يا هيجده آيه از آن (آيه هاي 22-5) درباره ي حضرت علي، حضرت فاطمه امام حسن و امام حسين عليه السلام و خادم آنان، فضه نازل شده است. مرحوم علامه اميني در الغدير اين شأن نزول را از 34 نفر از علماي معروف اهل سنت نقل كرده است. پس اين شأن نزول، در ميان اهل سنت مشهور، بلكه متواتر است.

شأن نزول سوره چنين است: ابن عباس مي گويد:

حسن و حسين عليهم السلام بيمار شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله با جمعي از ياران، به عيادتشان آمد و به علي عليه السلام فرمود: اي ابوالحسن! خوب بود براي شفاي فرزندان خود، نذري مي كردي. علي عليه السلام، فاطمه عليهاالسلام و فضه - كه خادم آنان بود - نذر كردند كه اگر ايشان شفا يابند، سه روز روزه بگيرند (طبق بعضي از روايات، حسن و حسين عليهم السلام نيز گفتند: ما هم نذر مي كنيم روزه بگيريم).

چيزي نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالي كه از نظر مواد غذايي، دست خالي بودند. علي عليه السلام سه من جو قرض كرد و فاطمه عليهم السلام يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت. هنگام افطار، سائلي بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اي خاندان محمد! مستمندي از مستمندان مسلمان هستم، غذايي به من بدهيد.

آنان همگي مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند. روز دوم را هم چنان روزه گرفتند و موقع افطار، وقتي كه غذايي را آماده كرده بودند[ همان نان جوين ]يتيمي بر در خانه آمد. ايشان آن روز نيز ايثار كردند و غذاي خود را به او دادند[ باز با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند ]. در سومين روز، به هنگام غروب آفتاب، اسيري بر در خانه آمد. آن بزرگواران، باز سهم غذاي خود را به او دادند. هنگامي كه صبح شد، علي عليه السلام دست

حسن و حسين عليهم السلام را گرفته، خدمت پيامبر آمدند. پيامبر ديد كه آنان از شدت گرسنگي مي لرزند. فرمود: اين حالي كه در شما مي بينم، براي من بسيار گران است؛ سپس برخاست و با آنان حركت كرد. هنگامي كه وارد خانه ي فاطمه عليهم السلام شد، ديد ايشان در محراب عبادت ايستاده، در حالي كه از شدت گرسنگي شكم او به پشت چسبيده و چشم هايش به گودي نشسته است، پيامبر صلي الله عليه و آله ناراحت شد. در همين هنگام، جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد! اين سوره را بگير. خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت مي گويد. پس سوره ي «هل أتي» را بر او خواند. [26] .

در برخي روايات نيز آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دست خود را بلند كرد و از خداوند غذا درخواست كرد و خداوند نيز بر ايشان غذاي بهشتي فرستاد. [27] .

شأن نزول ديگري نيز براي اين سوره نقل شده است كه تفاوت اندكي با شأن نزول ياد شده دارد و آن اين كه مسكين، يتيم و اسير، در يك شب و در سه نوبت پي در پي به در خانه ي علي آمدند و آن حضرت، به هر كدام، يك سوم از غذايش را انفاق كرد. [28] .

پرسش: چرا سوره ي «فجر» به نام امام حسين عليه السلام مشهور است؟

پاسخ: محتواي اين سوره و رواياتي كه در اين باره نقل شده است، سر شهرت اين سوره به نام امام حسين عليه السلام را آشكار مي كند:

در آغاز اين سوره، به سوگندهاي متعددي برمي خوريم: سوگند به فجر، شب هاي ده گانه، طاق و جفت و... اين سوگندها ضمن آن كه اهميت اين موارد را مي رساند، تهديدي است براي جباراني كه نامشان در آيات بعدي مي آيد.

پس از سوگندها، از اقوام طغيان گر، مانند قوم ثمود، عاد و فرعون و عذابي كه بر آنان فرود آمده، ياد شده است. اين از سنت الهي است كه وقتي قومي طغيان و ستم را به اوج مي رساند، خداوند زمينه ي هلاك و نابودي آنان را فراهم مي سازد؛ چنان كه موساي نجات بخش را مأمور رهايي بني اسرائيل و ويران كردن سلطه ي فرعونيان كرد.

در بخش هاي ديگر سوره، به آزمايش انسان و سرنوشت او، اشاره شده است و در پايان، سخن از عروجي ملكوتي از شخصيت عظيم القدري به ميان آمده است كه به درجه ي اطمينان و رضاي الهي رسيده است.

با توجه به اين محتوا معلوم مي شود كه برجسته ترين مصداق اين سوره - اگر نگوييم مصداق كامل - و اين شخصيت ملكوتي، امام حسين عليه السلام است؛ زيرا وي همانند موساي كليم، سلطه ي امويان را، كه براي نابودي دين خدا كمر همت بسته بودند و با عترت پيامبر دشمني مي كردند، در هم كوبيد و با عاشوراي خونين خويش، فجري از ايمان، عقيده و آزادي را در سياهي ستم پديد آورد.

بنابراين، اگر حكومت شوم بني اميه را شام مرگ و تيرگي ظلمت به شمار آوريم، نهضت حسيني و خون شهداي كربلا، فجر بود كه تاريكي ظلم را شكافت و روزنه اي به روز بيداري و فجر گشود.

ديگر اين كه حضرت، صاحب «نفس مطمئنه» را براي مردم، با شهامت و از خود گذشتگي خويش معرفي فرمود و همين امر، شايد مهم ترين علت شهرت اين سوره، به نام امام حسين عليه السلام باشد؛ چنان كه در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: [29] .

سوره ي فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره ي حسين بن علي عليه السلام است و به آن، رغبت نشان دهيد. خداوند شما را در رحمت خود قرار دهد! ابواسامه، كه در مجلس حاضر بود، عرض كرد: چگونه اين سوره، ويژه ي امام حسين عليه السلام است؟ حضرت فرمود: آيا آيه ي (يا أيها النفس المطمئنة...) را نشنيدي؟ منظور از اين آيه، امام حسين عليه السلام است. او صاحب نفس مطمئنه و راضيه و مرضيه است.

ياران او نيز دودمان رسالت، در روز رستاخيز از خداوند راضي اند. خداوند نيز از آنان راضي است. [30] .

نفس مطمئنه نفسي است كه با علاقه مندي و ياد پروردگار، آرامش مي يابد و بدان چه او راضي است، رضايت مي دهد و در نتيجه، خود را بنده اي مي بيند كه مالك هيچ خير و شري و نفع و ضرري براي خود نيست و نيز دنيا را يك زندگي مجازي و داشتن و نداشتن را امتحان الهي مي داند.

بنابراين، اگر در نعمت دنيايي غوطه بزند، به طغيان، فساد و استكبار نمي گرايد و اگر گرفتار فقر و تنگدستي گردد، به كفر و ترك شكر رو نمي آورد، بلكه هم چنان در عبوديت پا برجا است.

بديهي است كه امام حسين عليه السلام با همه ي وجود، «نفس مطمئنه» را معنا كرد. ناگفته نماند كه شايد حكمت توصيه روايات، به خواندن سوره فجر در نمازها اين باشد كه پيروان حضرت، درخشش در ظلمت شب، شكافتن سينه ستم، آغازگر بودن روز روشن ايمان و اميد، مبارزه با طاغوت و اطمينان داشتن به خدا را از ايشان الهام بگيرند.

در پايان، شايسته است علت نام گذاري اين سوره را از قلم مفسر قرآن، آيت الله طالقاني بخوانيم:

گويا ائمه معصوم عليهماالسلام، از اين جهت اين سوره را سوره ي امام حسين عليه السلام ناميده اند كه قيام و شهادت آن حضرت، در آن تاريكي طغيان، مانند طلوع نور فجر، از نو، منشأ حيات و حركت گرديد. خون پاك او و يارانش به زمين ريخت و نفوس مطمئنه آنها با فرمان ارجعي و با خشنودي، به سوي پروردگار شتافت تا هميشه از دل هاي پاك بجوشد و آنها را به هم پيوسته دارد و راه حيات با عزت، باز و پايه هاي ظلم و طغيان متزلزل گردد و طاغويان را دچار خشم و نفرين كند [31] .

پرسش: معناي «ثار الله» چيست؟ آيا اطلاق اين كلمه به امام حسين عليه السلام، ريشه قرآني دارد؟

پاسخ: الف) از ريشه «ثار» و «ثوره»، به معناي انتقام و خون خواهي و هم چنين به معناي خون آمده است [32] .

براي ثار الله معاني و وجوه مختلفي ذكر شده است كه هر يك، تفسير خاص خود را مي طلبد و در مجموع، به اين معنا است كه خداوند، ولي دم آن حضرت است و خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب مي كند؛ زيرا ريختن خون سيدالشهداء عليه السلام در كربلا، تجاوز به حريم و حرمت الهي و روبه رو شدن با خداوند است و به طور كلي، از آن جهت كه اهل بيت عليهم السلام «آل الله» هستند، شهادت اين امامان، ريخته شدن خون متعلق به خداوند است [33] .

ب) هر چند اين واژه در قرآن نيامده است، اما مي توان آن را با آيات قرآني اين گونه توجيه كرد:

خداوند مي فرمايد: (من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا)؛ [34] يعني آن كس كه مظلوم كشته شده است، براي ولي اش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم.

در آيه اي ديگر مي فرمايد (الله ولي الذين آمنوا)؛ [35] يعني خداوند ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند.

مي دانيم كه اهل بيت عليهماالسلام در اوج قله ي ايمان قرار داشته، در رأس ايمان آورندگانند.

پس خداوند در واقع، «ولي» آنان است و به همين دليل كه «ولي الله» اند.

خلاصه آن كه هر كس (صرف نظر از مسلك و مذهبش) كه مظلومانه كشته شود، اولياي دم او، حق خون خواهي دارند و از آن جا كه اهل بيت عليهماالسلام (به ويژه امام حسين عليه السلام) مظلومانه و در راه ايمان و حق و خداوند كشته شده اند، خون خواه آنان خود خدا است؛ همان گونه كه ولي آنان خدا است، هر چند در ظاهر، براي فرزندان ايشان حق قصاص محفوظ است. [36] .

گفتني است كه واژه ي «ثارالله» در چندين زيارت امام حسين، مانند زيارت عاشورا آمده است كه خود اين زيارت مقدس، بر اساس نقل محدثان و راويان آن، از احاديث قدسي است كه در واقع، سخن خداوند با الفاظ معصوم عليه السلام است. [37] .

پرسش: آيا لقب «ثارالله و ابن ثاره» (خون خدا و فرزند خدا) براي امام حسين عليه السلام مانند «ابن الله» براي حضرت عيسي عليه السلام «ابن الله» مي گويند. طرح اين شبهه، حاكي از ناآگاهي اين گروه از معاني «ثار» و اطلاق «ثار الله» به امام حسين عليه السلام است؛ چه اين كه اولا، در لغت عرب، «ثار» به معناي خون نيامده است، بلكه «ثار» به معناي خون بها و طالب خون است. [38] بنابراين، «ثارالله» به معناي خون خدا نيست، بلكه به اين معنا است كه خون بهاي امام حسين عليه السلام متعلق به خدا است و او كسي است كه خون بهاي امام حسين عليه السلام را خواهد گرفت. اين واژه، حاكي از آن است كه شدت هم بستگي و پيوند سيدالشهداء عليه السلام با خدا به گونه اي است كه شهادتش هم چون ريخته شدن خوني از قبيله ي خدا مي ماند كه جز با انتقام گيري و خون خواهي خدا تقاص نخواهد شد. [39] .

ثانيا، بر فرض كه «ثار» به معناي خون و مقصود از «ثارالله» خون خدا باشد، قطعا معناي حقيقي نخواهد بود، بلكه يك نوع تشبيه و كنايه و مجاز است؛ چون مسلم است كه خدا موجودي مادي نيست تا داراي جسم و بدن باشد و دستگاه گوارش و مركز پالايش خون داشته باشد. پس اين تعبير، از باب تشبيه معقول به محسوس است؛ يعني همان گونه كه نقش خون در بدن آدمي، نقش حياتي است و بود و نبودش مرگ و زندگي بدن را رقم مي زند، وجود مقدس امام حسين عليه السلام نزد خدا و در دين او چنين نقشي دارد و نبودش موجب نابودي اسلام و تشيع است.

اما درباره ي مسيحيان جاي ترديدي نيست كه آنان مسيح را فرزند حقيقي خدا مي دانند و اين نام را نه براي احترام و تشريفات، بلكه به معناي واقعي، بر او اطلاق مي كنند و آشكارا در كتاب هاي خود مي نويسند كه اطلاق اين نام بر غير مسيح، به معناي واقعي، جايز نيست؛ چنان كه نويسنده كتاب قاموس مقدس آورده است:

«و لفظ پسر خدا، يكي از القاب منجي و منادي ما است كه بر شخص ديگر اطلاق نمي شود، مگر در جايي كه از قراين معلوم شود كه قصد پسر حقيقي خدا نيست». ديگر اين كه قرآن كريم در چند جا عقيده ي خرافي و بدعتي مسيحيان را نقل مي كند: (و قالت النصاري المسيح ابن الله). [40] .

و به شدت آنان را به سبب اين بدعت، نكوهش مي كند:

(يا أهل الكتاب لا تغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي ابن مريم رسول الله). [41] .

اگر مسيحيان، حضرت عيسي عليه السلام را فرزند حقيقي خدا نمي دانستند، نقل اين عقيده و رد آن از سوي خداوند حكيم، موجه نبود. [42] .


پاورقي

[1] اسراء (17) آيه‏ي 33.

[2] تهذيب، ج 6، ص 113؛ مفاتيح‏الجنان، ص 848؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298، 219-218؛ ج 51، ص 30؛ ينابيع الموده، ج 3، ص 243؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 280.

[3] نورالثقلين، ج 4، ص 182.

[4] احزاب (33) آيه‏ي 33.

[5] الدرالمنثور، ج 6، ص 532.

[6] احزاب (34) آيه‏ي 33.

[7] ر.ک: الغدير؛ الميزان؛ تفسير نمونه، ذيل آيه.

[8] همان.

[9] ر.ک: تفسير کنزالدقائق، ج 11، ص 172 - 171.

[10] ر.ک: خصال، ج 1، ص 59 - 58؛ صافات (37) آيه‏ي 107.

[11] ر.ک: طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 205؛ رجال نجاشي، ص 259.

[12] ر.ک: خصال، ج 1، ص 59.

[13] کافي، ج 1، ص 80.

[14] همان، ص 257 - 256.

[15] انعام (6) آيه‏ي 124.

[16] پيام قرآن، ج 9، ص 20.

[17] زخرف (43) آيه‏ي 28.

[18] تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ج 1، ص 541؛ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 420؛ انبياء (21) آيه‏ي 23.

[19] اقبال الاعمال، ص 545؛ بحارالانوار، ج 14، ص 183 - 182؛ ج 45، ص 211 - 210.

[20] مقتل الحسين، ج 2، ص 90 - 89، (براي آگاهي بيشتر از منابع اهل تسنن، درباره‏ي اين موضوع، ر.ک: فضائل الخمسه من الصحاح السته، ص 293).

[21] ر.ک: بحارالانوار، ج 14، ص 183-182.

[22] الرحمن (55) آيه‏ي 22-19.

[23] براي آگاهي بيش‏تر، ر.ک: الميزان، همان، ص 99 و 100؛ تفسير نمونه، ج 23، ص 133-124، ذيل آيات 22-19 سوره‏ي رحمن.

[24] تفسير قمي، ج 2، ص 323-322.

[25] الميزان، همان. ص 103؛ البرهان، ج 5، ص 266.

[26] ر.ک: تفسير نمونه، ج 25، ص 344-343؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 410-393.

[27] ر.ک: احقاق الحق، ج 3، ص 160.

[28] ر.ک: تفسير القمي، ج 2 ص 398.

[29] «اقرؤا سورة الفجر في فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسين بن علي و ارغبوا فيها رحمکم الله تعالي. فقال له أبوأسامة و کان حاضر المجلس: و کيف صارت هذه السورة للحسين خاصة، فقال: ألاتسمع الي قوله تعالي: «يا ايتها النفس المطمئنة» الآيه انما يعني الحسين بن علي و النفس المطمئنه الراضية و المرضيه و أصحابه من آل‏محمد هم الراضون عن الله يوم القيامة و هو راض عنهم».

[30] بحار الانوار، ج 36، ص 131.

[31] پرتوي از قرآن، ج 4، ص 82.

[32] ر.ک: مجمع البحرين، ج 1، ص 237؛ فرهنگ فارسي، ج 1 ص 1185؛ مفردات راغب، ص 81.

[33] درس‏هايي از زيارت عاشورا، ص 14؛ شرح زيارت عاشورا، ص 35.

[34] اسراء (17) آيه‏ي 33.

[35] بقره (2) آيه‏ي 257.

[36] اسراء (17) آيه‏ي 33.

[37] ر.ک: مفاتيح الجنان، ص 838؛ مصباح المتهجد، ص 720؛ کامل الزيارات، ص 328؛ اقبال الاعمال، ص 341.

[38] ر.ک: لسان العرب، واژه‏ي «ثار».

[39] ر.ک: فرهنگ عاشورا، واژه‏ي «ثار».

[40] توبه (9) آيه‏ي 30.

[41] نساء (4) آيه‏ي 71.

[42] تفسير نمونه، ج 4، ص 229؛ ج 7، ص 363.