بازگشت

بيان


«انها هي» يعني گمان قيامت كرديم، و انكساف شمس در روز عاشورا از امور مشهوره است، و شهيد در «ذكري» گفته كه: قد اشتهر أن الشمس كسفت يوم عاشورا. رواه البيهقي و غيره. و اين معني در كتب علماي اهل سنت نيز مشهور است.

ابن حجر در «صواعق» گويد كه آفتاب در روز عاشورا گرفت به حدي كه ستاره ها نمودار شد در ميان روز.

و فاضل معاصر در «شفاء الصدور» از تاريخ الخلفاي سيوطي نقل كرده، و نيز از سيوطي نقل كند كه در «عقود الجمان» گفته كه علماي هيئت گمان كنند كه آفتاب منكسف نشود مگر در بيست و هشتم يا بيست و نهم، با آن كه آفتاب در روز وفات ابراهيم پسر پيغمبر كه دهم ربيع الأول بود گرفت و در روز عاشورا كه قتل حسين بن علي بود منكسف شد، چنانچه در تواريخ مشهور است، و از اين قبيل نقل بسيار نموده. [1] و نقل تاريك شدن دنيا سه روز زياده از نقل كسوف شمس است. و ادعاي تواتر معنوي از كثرت نقل مورخين اسلام چنان كه در كلام معاصر مزبور است، استبعادي ندارد و علامه ي مجلسي در جزء چهاردهم بحار، گرفتن آفتاب در روز عاشورا و گرفتن ماه در شب عاشورا را نسبت به كثيري از كتب عامه و خاصه داده و


نيز در جزء هيجدهم وقوع خسوفين را در شب و روز عاشورا نسبت به روايت داده. [2] .

مؤلف الأربعين الحسينيه با بضاعت قليله ي علم و كتب واقف نشده در كتب اماميه - رضوان الله عليهم - بر خبري كه صريح در كسوف و خسوف عاشورا باشد مگر در فقره ي زيارت منسوبه به ناحيه ي مقدسه، و در مروي بودن آن زيارت نيز كلام است، و شايد نظر علامه ي مجلسي كه محدثي است خبير، به احاديثي باشد كه در باب گريستن آفتاب بر حسين مظلوم به كسوف و حمرت تا چهل شبانه روز وارد است؛چنانچه در كامل الزيارة و غير آن است. و در بعض كتب، زمان اين كسوف را به سه هفته و سه روز نيز تحديد نموده اند، و شايد مراد به اين كسوف، تيرگي آفتاب باشد نه كسوف اصطلاحي.

و از روايات كامل الزيارة روايت كند كه گفت: «قال أبو عبدالله: يا زرارة، بكت السماء علي الحسين أربعين صباحا بالدم، و ان الأرض بكت أربعين صباحا بالسواد، و ان الشمس بكت أربعين صباحا بالكسوف و الحمرة...» [3] الحديث.

«و في المناقب عن زرارة عنه (ص) في بكاء السماء، قلت: فما بكائها؟ قال: كانت تطلع الشمس حمراء و تغيب حمراء» [4] .

پس ممكن است كه در اين گونه احاديث، مراد، حدوث تيرگي و سرخي مخصوصي باشد در جرم، نيرين نه آن كه كسوف و خسوف معهود مراد باشد. اما خسوف قمر از خصايص كلام مجلسي است و ممكن است به سبب حوادث تيرگي در جرم شمس حادث شود كه شبيه به كسوف نمايد، يا آن كه نظر به قدرت بالغه، خسوف و كسوف حقيقي هم واقع شود در غير زمان مقابله ي نيرين و اجتماع، چنانچه در زمان ظهور قائم آل محمد (ص) احاديث معتبره وارد شده. و مؤيد بزرگي است آنچه را كه ذكر شد روايت معتبره كه در كافي و ارشاد مفيد مسطور است كه گرفتن آفتاب در نيمه ي ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن ماه از علائم ظهور دولت حقه قائم است و از زمان هبوط آدم تا قيام قائم واقع نشده.

و در كتاب فقيه و محاسن برقي مروي است كه آفتاب و ماه دو آيه از آيات الهيه است و جاري باشد به تقدير خدا و منكسف نشوند به موت و حيات احدي. و بر مطلع خبير مخفي نيست كه در سنه ي شصت و يك هجري كه سنه ي شهادت باشد موافق نقل اهل تواريخ، غرايب بسياري واقع شده، مثل باريدن خون از آسمان و تيرگي هوا و وزيدن بادهاي سخت و تراوش


خون بر جامه ها و ديوارها و بيرون آمدن خون از زير سنگ و كلوخ بيت المقدس و امثال آن، كه در كتب تواريخ مانند كامل التوايخ و غيره مزبور است از علماي مخالفين كه متهم به تشيع و غلو نيستند، اگر چه در امثال زمان ما كه حدود سنه ي هزار و سيصد و بيست و هشت هجري است به سبب آميزش و معاشرت مسلمين با كفار و ملاحده و زنادقه هر امري كه از مجاري عادات في الجمله خارج باشد محل طعن و انكار واقع خواهد شد و حسن ظني به علماي اسلام باقي نمانده و علماي اين عصر را چاره از ابدي بعضي احتمالات نيست «و لن يصلح العطار ما أفسد الدهر» و از اين جهت احتمالي در كلمات اعلام ذكر شد، خصوصا كه نص صريحي در كسوف شمس و قمر در عاشورا در احاديث معصومين نيافتم، و الله العالم بحقايق الحال.


پاورقي

[1] طهراني، ميرزا ابوالفضل: شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور.

[2] مجلسي: بحارالأنوار، ج 45، ص 219 - 216، چاپ بيروت.

[3] نص روايت پيدا نشد، ولي رواياتي با اين مضمون را در: کامل الزيارات، ص 93 - 88 چاپ مرتضوي نجف (1356 ه ق) مي‏توان يافت.

[4] ابن شهر آشوب: مناقب، ج 4، ص 54، چاپ علميه قم.