بازگشت

خاتمه


صدور اين حديث شريف از رسول اكرم محل شك نيست، و سيدالشهداء در روز عاشورا در مقام احتجاج تمسك به همين حديث فرمود و گفت: اگر مرا تصديق نداريد، از اصحاب پيغمبر بپرسيد كه اين كلمه را شنيده اند، مانند جابر بن عبدالله و ابو سعيد خدري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك. و پس از اين بيان و تظلمات سخناني


فرمود كه جگر سنگ خارا را مي گدازد، و در دل گروه اثر ننمود و جوابي هم ندادند و به سكوت پرداختند بلكه هر چه ندا در داد كه اي شبث بن ربعي و حجار بن ابحر و قيس بن اشعث! آيا شما به من نامه ننوشتيد كه ميوه ها رسيده و بيابانها و باغها سبر شده شتاب كن در آمدن؟ هيچ يك از آن مردم بي حميت جواب آن سيد محترم ندادند، تا آن كه حر بن يزيد را غيرت آمد كه مانند حسين بزرگواري سؤال از ايشان كند و جواب ندهند، فرياد برآورد كه: «بلي و الله، لقد كاتبناك و نحن الذين أقدمناك فابعد الله الباطل و أهله.» و سعادت او را درك نمود و اسب خود را به سوي لشكر سيدالشهداء تاخت و مرتبه ي عليايي يافت. و از مقتل هشام بن محمد نمايد كه تمسك حضرت به حديث «سيدا شباب أهل الجنة» و مكالمات با آن گروه در حالتي بود كه قرآن مجيد گشوده و بر سر مبارك خود نهاد و فرياد برآورده: «بيني و بينكم كتاب الله و محمد جدي رسول الله...» تا آخر آنچه نقل شد. و شايد همين حال تظلم حر بن يزيد را كه از سادات اهل كوفه بود به هيجان آورد. و در اين مقام ابياتي به خاطر فاتر آمده:



هيچ كس از عاقبت آگاه نيست

زهد زاهد گاه هست و گاه نيست



عاشقان را شور دائم در سر است

عشق را هم دم نوايي ديگر است



پارسا را راه با عشاق نيست

رحمت حق دور از فساق نيست



هر كسي را بخت كي آيد سعيد

شد سعادت ز آن حر بن يزيد



نوجواني پهلواني كامكار

شد برون از كوفه بهر كارزار



هاتفي گفتش كه اي نيكو سرشت

مژده بادت مي روي سوي بهشت



يعني اين ره شاهراه جنت است

طينت پاكت ز آب رحمت است



كوششي كن روز روز همت است

تاز كين ميدان گوي سبقت است



تاخت تا با شاه برخوردار شد

گفتگو از هر دو سو بسيار شد



شاه مظلومان به وقت احتجاج

شد چو نوميد از گروه پر لجاج



مصحفي بگشود پس بر سر نهاد

عالمي را زين عمل آزرم داد



گفت من با اين گروه بد ستيز

داوري دارم به روز رستخيز



داور ما و شما اين نامه باد

داور ديگر رسول پاكزاد



نامه بنوشتيد بهر من هزار

حي هلا في السير أينعت الثمار



چند بنوشتيد پي در پي كتاب

سوي ما بشتاب اخضر الجناب






ما كنون هستيم مهمان شما

پس چه سان خوان احسان شما



هيچ مهمان تشنه ديدي در جهان

يا گرسنه در سراي ميزبان



حر چه بشنيد اين كلام جانگداز

آتش غيرت به جوش آورد باز



در جواب شاه گفت آن نيك نام

نحن كاتبناك يا فخر الأنام



شايسته باشد كه حر بن يزيد را اين گونه فتوت نمود «سيد السعداء» خوانند، و هم در زمان خود ملقب به سيد بوده، چنان كه برير بن خضير همداني ملقب به «سيد القراء» بود در اصحاب آن حضرت، و حضرت حسين و حمزة بن عبدالمطلب «سيدالشهداء» ملقب بودند، و سيد شباب أهل الجنة نيز از القاب آن حضرت است، و سيد اسماعيل حميري ملقب به «سيد الشعراء» بود از جهت جودت و جزالت اشعار او. و شرح حال او در كتب معروف است، و از مداحين اهل بيت است. مؤلف شرح حال او را در شرح قصيده ي «لأم عمرو باللوي مربع» نگاشته.