بازگشت

بيانات


مكارم اخلاق و مراتب عبادت و خوف و زهد علي بن الحسين از امور معلومه اي است كه تمامي اهل تاريخ از موافق و مخالف ضبط نموده اند، و معاصرين او شهادت بر جلالت قدر او مكرر داده اند، و گفته اند از بني هاشم كسي افضل از وي نبوده؛ چنانچه از زهري و ابوحازم و ديگران منقول است. و حضرت صادق (ع) پس از بيان مراتب علم و زهد و عبادت اميرالمؤمنين (ع) فرمود كه: كسي در اولاد اميرالمؤمنين شبيه تر به او از علي بن الحسين (ع) نبوده. و در خبري است كه در سفر حج تازيانه و قضيب بر ناقه ي خود نزدي، و مي گفت: از


قصاص در قيامت مي ترسم. [1] و از عبادات موظفه ي آن حضرت بود هزار ركعت نماز. [2] و در علماي اسلام كتابي در زهد و عبادت نوشته نشده كه در او ذكر علي بن الحسين زين العابدين (ع) نباشد.

و در كشف الغمه مسطور است طاووس يماني به او عرضه داشت كه سه امر اسباب امن و اطمينان شماست از عقاب: يكي آن كه تو پسر پيغمبري، و ديگري شفاعت پيغمبر، و سيم رحمت واسعه ي الهي. وي در جواب فرمود: نسب پيغمبر مرا ايمن چگونه كند با آن كه خدا فرموده: «فلا انساب بينهم يومئذ [3] «، و اما شفاعت مرا ايمن نكند با گفته ي خداوند: «لا يشفعون الا لمن ارتضي [4] ، و اما رحمت خدا، خدا گويد: «ان رحمت الله قريب من المحسنين [5] «، و من نمي دانم كه محسن باشم [6] و در زمان مسافرت با اهل قافله، نسبت خود را به رسول خدا، اظهار نمي داشت كه مبادا رعايتي از او نمايند. و روزي يك تازيانه به غلام خود زد و از جهت تأديب عرضه داشت مرا پي كار خود فرستي آن گاه تازيانه زني مرا؟ پس گريست زين العابدين و به پسر خود حضرت باقر فرمود: در مسجد پيغمبر برو و بعد از نماز براي من استغفار كن. و آن غلام را آزاد نمود، و مملوك ديگري را زد، پس از خانه بيرون شد و تازيانه آورده به غلام خود گفت: مرا قصاص كن. [7] و صد خانواده از فقراي مدينه را اعانت مي نمود و شبها حمل زاد و معاش براي آنها مي كرد و به اندازه اي انبان بر دوش كشيده بود كه شانه ي او پينه بسته و سياه شده بود [8] و فقراي مدينه همه شب بر در خانه هاي خود انتظار او را داشتند و او را نمي شناختند؛ همين كه مي آمد، مي گفتند: صاحب انبان آمد. [9] و با آن كه از مشقت و محنت سفر كربلا بسيار ضعيف و نحيف شده بود و در اندك سرمايي متأثر مي شد، شبها به ضعفاي همسايگان مدد مي نمود و براي ايشان آب مي كشيد، و نيز آب غسل و وضوي خود را به دست خود مي كشيد. شبي از شبها زهري او را ملاقات كرد در حالي كه باران مي آمد، ديد آرد و هيزم بر دوش دارد. پرسش نمود، فرمود: سفري در پيش دارم و در تهيه ي آن سفر هستم.


گفت: غلام من حاضر است براي خدمت. فرمود: خود حامل باشم بهتر است. پس از چند روزي ديگر كه شرفياب شد، پرسيد كه مسافرت شما چه شد؟ فرمود: مقصودم سفر آخرت و تهيه ي مرگ بود [10] . و از حديث اقبال معلوم شود كه به زيارت كربلا و نجف مكرر آمده، و وضع مسافرت بر وضع اختفا بوده، چنانچه از حديث ظاهر شود. و به اين جهت مسافرت آن حضرت به عراق مذكور در تواريخ نشده. و از عبادات مؤظفه ي آن جناب استمرار گريه در مصايب پدر بزرگوارش بود در مدت سي و پنج سال، زيرا كه وفات آن حضرت در بيست و پنج محرم سنه ي نود و چهار هجري بود علي المشهور، سنه ي شهادت شصت و يك بود. و به حدي گريست كه بر چشمان او خائف شدند. [11] و هر وقت قدح آب به دست گرفت به اندازه اي گريست كه آب را ممزوج به اشك خود نمود، و مكرر فرمود: «فراق الأحبة غربة». و قيل له: تبكي دهرك؟ فلو قتلت نفسك لما زدت علي هذا، فقال: نفسي قتلتها و عليها أبكي. [12] .



در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن

من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود



و با اولاد عقيل مهرباني بسيار مي نمود و مي فرمود: چون نظر به ايشان كنم، ياد كربلا مي كنم، و مرا رقتي دست دهد. [13] .

و در مناقب ابن شهر آشوب است كه همه روز دعا مي كرد كه: خدايا! سر قاتل پدرم را به من بنما.

مؤلف گويد كه در زمان ما به مسامحات و اعراض علماي عصر از احاديث و تواريخ، خرافاتي در السنه ي مرثيه خوانان نسبت به سيدالساجدين شايع است، مثل آن كه: در شام هفت عمل با ما كردند: خاكستر بر سر ما ريختند، و به حدي گريه مي كرد كه آب چشم او از ناودان جاري شده بود، و به بازار قصابان عبور كرد، يا آن كه اثر زنجير بعد از هفت سال در پاي او بود، يا به خانه ي زهري به مجلس تعزيه ي سيدالشهداء رفت و در آستانه ي در كفشداري كرد، و از اين قبيل از مخترعات اكاذيب بارده و مختلقات كتب جديده ي مؤلفه است و «لن يصلح العطار ما أفسد الدهر».



پاورقي

[1] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 62.

[2] اربلي: کشف الغمه، ج 2، ص 297.

[3] مؤمنون، 101.

[4] انبياء 28.

[5] اعراف، 56.

[6] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي‏طالب، ص 291، چاپ نجف.

[7] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 92.

[8] ابن شهر آشوب: مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 154.

[9] همان، ص 153.

[10] همان.

[11] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 108؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 303، چاپ نجف اشرف.

[12] همان، ص 109.

[13] ابن قولويه: کامل الزيارات، ص 107؛ مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 110.