بازگشت

ترجمه


جعفر پسر محمد (ع) گفت كه مرا پدرم محمد پسر علي گفت كه پرسيدم علي پسر حسين را از بردن يزيد او را. گفت: بردند مرا بر اشتري كه لنگ بود بدون روپوش بر جهاز آن، و سر حسين بر نيزه ي بلندي بود، و زنان ما پشت سر ما بودند بر استران پالان دار، و اسب سواران پشت سر ما بودند و در گرد ما با نيزه ها، هرگاه مي گريست از ما چشمي، مي كوبيدند سر او را به نيزه، تا آن گاه كه در آمديم دمشق را، فرياد كرد فريادكننده اي [كه] اي كسان شام! اينان كسان و خانواده ي دور شده اند.