بازگشت

تنبيه


كلمات مفسرين، مثل اخبار و سير مورخين، مختلف است در اين كه خراب بيت المقدس و خونخواهي يحيي بن زكريا به دست بخت نصر واقع شد يا غير آن، و احاديث معتبره دلالت دارد بر آن كه مباشر اين كار بخت نصر بوده، اگر چه خالي از معارض نيست. و شرح اين جمله در تفاسير و بيان آيه ي مباركه ي سوره ي اسراء: «و قضينا الي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدن في الأرض...» مسطور است. آنچه مشهود در احاديث شيعه است، اين است كه بخت نصر خونخواهي كرد. و ابن اثير در «كامل التواريخ» تكذيب اين مطلب نموده و گفته: پيغمبري را كه بني اسرائيل كشتند و بخت نصر خونخواهي او نمود «شعسا» نام داشت و در زمان ارميا، و از زمان او تا زمان قتل يحيي چهارصد و شصت و يك سال بوده، و اين مطلب را نسبت به اتفاق و اهل تاريخ از يهود و نصارا داده. [1] .

مؤلف گويد: محتمل است كه بخت نصر از اسماء نوعيه باشد، مثل فرعون و غير آن. و هموارد است كه بخت نصر از معمرين بوده. و در خبري است كه بخت نصر شير ماده سگي را خورده بود. و بخت نام سگ است و نصر اسم صاحب آن بوده. و به حسب روايات شبهه اي نيست كه بخت نصر هفتاد هزار تن از بني اسرائيل براي خون يحيي كشت، و چون در بيت المقدس درآمد، كوهي از خاك ديد كه خون از او مي جوشد و هر چه خاك بر او مي ريزند، از زير خاك خون بالا مي آيد، و گفتند به او كه اين خون يحيي بن زكرياست. كشتار نمود تا خون آرام گرفت. و نظير اين واقعه در اين امت خونخواهي مختار بن ابي عبيده ي ثقفي بوده از سيدالشهداء (ع). و در خبري است از حضرت صادق (ع) كه خداوند هرگاه خواهد انتصار نمايد از اولياي خود، ياري طلبد از شرار مخلوق. هرگاه انتصار براي خود فرمايد، ياري خواهد از اولياي خود. و انتصار جست براي يحيي بن زكريا بن بخت نصر.

و از اين حديث و ساير احاديث نشر شبهه در حق مختار بن ابي عبيده ي ثقفي، جماعتي از علماي عامه طعن بسيار و مذمت بي شمار در حق او نوشته اند و جمله اي از علماي اماميه هم


متابعت كرده اند.

شيخ فقيه «ابن نما» در «اخذ الثار» فرمايد كه: قبر او مدتي در باب مسلم بن عقيل روبرو بوده از شيعه رغبتي در زيارت او نمي شد. و در كتاب كشي و ساير كتب رجال اخبار مدح و ذم در حق او وارد شده، ولي بس هويداست كه اخبار مذمت او از باب تقيه بوده، و هرگاه تبري از او در زمان حضرت سجاد و حضرت باقر عليهماالسلام شده، از باب استيلاي بني اميه بوده. و از مطالعه ي سيره ي مرضيه ي مختار در انتقام و خونخواهي هويدا شود كه غرض او صحيح و از اهل محبت اهل بيت بوده و غرض ملك و سلطنت نداشته و از زمان شهادت حضرت سيدالشهداء (ع) آتشي در قلوب شيعه شعله ور بوده مترصد هنگام و وقت فرصت بودند.

از تاريخ طبري نقل شده كه در سنه ي شصت و يك، شيعه در تهيه و جمع آوري آلا حرب بودند، و در پنهاني معاهدات از يكديگر مي گرفتند. [2] .

و مورخ امين در «مروج الذهب» فرموده: در سنه ي شصت و پنج، شيعه ي كوفه متحرك شدند و يكديگر را ملامت نمودند كه پسر پيغمبر در همسايگي ما كشته شد و ما او را اعانت نكرديم و اين خطاي بزرگي بود و ننگ آن تا قيامت باقي خواهد ماند، و شسته نشود مگر به كشتن كشندگان او. [3] .

و بالجمله ي، همراهي بزرگان شيعه با او مثل سليمان بن صرد صحابي و ابراهيم بن الاشتر و ديگران، دليل بزرگي بر صحت نيت او بوده، و چه ستايشهاي بسيار از او فرموده حضرت باقر كه خانه هاي خراب و ويران شده ي ما را مختار ساخت و خونخواهي كرد و محبتها نمود. و بر محدث خبير مخفي نيست كه تبري و تكذيب از مختار اگر در خبر وارد است، از باب تقيه ي از مخالفين است كه او را از اشرار مي شمارند و عديل بخت نصر مي گيرند، كه بلكه از مورخين عامه او را بدتر از بخت نصر شمرده.

و ابوالفرج بن جوزي در كتاب منتظم روايت كرده از ابن عباس كه خدا وحي نموده به پيغمبر كه من كشتم به واسطه ي خون يحيي هفتاد هزار تن، و مي كشم به جهت پسر فاطمه هفتاد هزار.

و شيخ جليل، مسعودي در مروج الذهب نقل كرده كه چون مصعب كشت مختار را و


پردگيان او را احضار نمود، امر كرد آنها را بر تبري از مختار. همه تبري كردند جز دو نفر از زنهاي او: يكي دختر سمرة بن جندب و ديگري دختر نعمان بن بشير انصاري كه امتناع كردند و گفتند: چگونه تبري كنيم از مردي كه خداپرست بود و صائم النهار و قائم الليل بود و خون خود را بذل نمود در راه رسول خدا و دخترزاده ي او تا شفا داد سينه هاي دوستان ايشان را؟ مصعب شرح حال آن دو زن به عبدالله بن زبير برادر خود نوشت، و او فرمان داد كه اگر تبري نكردند بريز خون ايشان را؛ يكي تقيه كرد و دختر نعمان نكرد و كشته شد.

مؤلف گويد: شرح حال مختار و نسبت مذهب كيسانيه به او و سيره ي او در كشتن قتله ي سيدالشهداء (ع) مناسب با اين مختصر نيست. علي كل حال، شبهه اي در نجات و خير عاقبت او نيست.

و در دو حديث معتبر روايت شده در ثواب الاعمال و ظاهرا كتاب حسين بن سعيد، كه شخص كافري همسايه ي مسلماني داشت كه با او نيكويي و مدارا مي نمود. چون كافر از دنيا رفت و بر حسب ميعاد الهي به جهنم درآمد، خداوند خانه اي از گل براي او در وسط آتش بنا فرمود كه حرارت آتش به وي ضرر نرساند و روزي از غير جهنم برسد، و به او گويند: اين سزاي نيكويي است كه به مسلمان رسانيدي. هرگاه حال كافر به واسطه ي احسان به مسلماني اين گونه باشد، پس چگونه خواهد بود حال مختار كه دلجويي و شاد نمود قلوب شكسته دلان و مظلومان و مصيبت زدگان و ارامل و ايتام آل پيغمبر را كه پنج سال در سوگواري و گذاز بودند و ابدا زينتي بر خود نياراستند و شانه بر سر نزدند و حنا نبستند و سرمه نكشيدند، بلكه آتشي نيفروختند تا آن كه مختار سر نحس عبدالله بن زياد را براي ايشان فرستاد، و خانه هاي خراب آنها را آباد نمود و اعانتها فرمود، و بسي قلب مبارك سيدالعابدين شاد شد از سرهاي دشمنان كه براي او آوردند، و مشغول غذا خوردن بود و سجده ي شكر به جا آورد و فرمود: روزي كه ما را به اين كافر وارد كردند غذا مي خورد و من از خداي خود درخواست نمودم كه از دنيا نروم تا سر اين كافر را در مجلس غذاي خود مشاهده كنم، زيرا كه ديدم كه سر مبارك پدرم برابر روي اين كافر بود و غذا مي خورد؛ خدا جزاي خير دهد مختار را كه خونخواهي از ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شكر كنيد. يكي عرضه داشت كه چرا امروز حلوا در غذاي ما نيست؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول عيش بودند. چه حلوايي شيرين تر از نظر كردن بر سر دشمنان ماست؟



پاورقي

[1] کامل التواريخ. ج 1، ص 147، چاپ دار الفکر، بيروت، 1398 ه.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 24، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1407.

[3] مروج الذهب، ج 3، ص 93، افست قم دارالهجرة 1409 ه.