بازگشت

بيانات


امامت رياست الهيه است كه در تقدير اوليه و خلقت نفوس نورانيه، در اشخاص معينه مقرر شده كه ابدا تغييرناپذير نيست، و اين تعيين به حسب قابليت و استعداد ذاتي و احاطه ي علم


ذات اقدس به صدور افعال و حصول اطواري كه موجب استحقاق اين مرتبه ي رفيعه است، بوده. از جمله، شهادت و مظلوميت حضرت حسين در عالم تقدير، موجب شايستگي اولاد امجادش بود براي امامت و رياست اهل توحيد. و چون منصب امامت در حقيقت خلافت كبراي الهيه است كه قابليت وساطت فيض و مظهريت اسماء و صفات باشد، پس چنين نباشد كه تعيين شخص امام به اختيار مردم باشد، چنانچه معتزله گمان كرده اند، و هم چنين عبارت از وصايت مطلقه نيست كه هر يك از اولاد توانند در او طمع نمايند، و عبارت از سلطنت و استيلاي به قهر و غلبه و واداشتن مردم به احكام اسلاميه و اجراي حدود و اقامه ي معروف و نهي از منكرات نيست، چنان كه زيديه گمان برده اند. و چون اين معني از اسرار خفيه بوده، بعضي از اولاد ائمه ي اثناعشر گمان مي كرده اند كه براي ايشان حظي و نصيبي است، يا آن كه هجوم و بيعت عامه موجب تحريك خيال ايشان مي گرديده. و عقل و نقل بر طبق آنچه نگاشته شد، متطابق و متعاضد است، و دعواي بعض از علويين و خروج ايشان به سيف از جهت عدم اطلاع بر حقيقت امر بوده، يا مقصد صحيح ديگري داشته اند و مردم گمان داشته كه مدعي امامت است، چنان كه در حق زيد شهيد و بعض ديگر وارد شده. و در كتاب «منتخب البصائر» حديثي وارد است از حضرت باقرالعلوم (ع)، قال: «لما قتل الحسين (ع) أرسل محمد بن الحنفية الي علي بن الحسين فخلي به، ثم قال: يابن أخي، قد علمت أن رسول الله (ص) كانت الوصية منه و الامامة من بعده الي علي بن أبي طالب (ع) ثم الي الحسن ثم الي الحسين، قد قتل ابوك و لم يوص و أنا عمك و أخو ابيك، و ولادتي من علي (ع) في سني و قدمي و أنا أحق بها منك في حداثتك، فقال، لا تناز عني في الوصية و الامامة و لا تحاجني، فقال له علي بن الحسين: يابن عم، اتق الله و لا تدع ما ليس لك بحق، اني أعظك أن تكون من الجاهلين، ان أبي يا عم أوصي الي في ذلك قبل أن يتوجه الي العراق، و عهد الي في ذلك قبل أن يستشهد بساعة، و هذا سلاح رسول الله فلا تتعرض لهذا، اني أخاف عيك من نقص العمر و تشتت الحال، ان الله تبارك و تعالي لما صنع الحسن (ع) مع معاوية لعنه الله ما صنع، آلي أن لا يجعل الوصية و الامامة الا في عقب الحسين (ع). [1] .

و اما بودن شفا در تربت مقدسه، محل تواتر اخبار اماميه و از جمله ي مجربات قطعيه ي طايفه ي محقه است، و تخلف شفا در بعض اوقات به سبب وجود موانع است، چون تأثير تربت و دعا


و ساير توسلات شرعيه بالطبيعه نخواهد بود تا تخلف نكند، بلكه مؤثر طبيعي هم با تخلف شرط يا وجود مانع تأثير نكند.

و از شرايط تأثير تربت حسين، عقيده در تأثير اوست، چنانچه در «كامل الزياره» مروي است كه ابن ابي يعفور عرضه داشت خدمت امام صادق (ع) كه: بسا باشد كه بعضي استشفا به تربت نمايند و نفع نبخشد، فقال: «لا و الله الذي لا اله هو، ما يأخذه أحد و هو يري أن الله ينفعه به الا نفعه الله به». [2] .

و از جمله ي شرايط استشفاي به تربت، محفوظ بودن تربت است در محل پاكيزه و نگاهداري به احترام. از امام باقر (ع) روايت شده كه محمد بن مسلم شكايت نمود كه ما گاهي استشفاي به تربت كنيم و سودي ندهد. فرمود: هرگاه تربت مكشوف باشد، مرضاي جنيان استشمام رايحه ي او نمايند و بركت آن را ببرند، و گرنه ماليده نشود و آشاميده نشود تربت براي امري و دردي مگر آن كه همان ساعت افاقه يابد. پس فرمود كه تربت در خورجين يا چيزهاي ناپاك نگذاريد كه اثر آن خواهد رفت.

و از جمله ي شرايط، ذكر اسم الهي است نزد باز كردن بسته ي تربت كه شياطين و جنيان نتوانند دست بمالند بر او، چنانچه نيز در كامل است كه شياطين و كفار جن حسد مي برند به بني آدم بر تربت، چون نتوانند با ملائكه داخل حائز شريف شوند. چون كسي بيرون برد، شياطين هجوم كنند و دستمالي كنند. و حضرت صادق (ع) به ابي حمزه ي ثمالي فرمود: به اين سبب تأثير نكند تربت. پس هرگاه تربت گرفتي، مستور بدار او را و ذكر خدا بر او بسيار كن و استخفاف به او مكن و به حسن يقين اخذ كن تا سود بخشد.

و در روايات قرائت «انا أنزلنا» و «فاتحه» و «قللا ليل أربعه» بر تربت وارد است.

و از شرايط، خواندن دعاست، چنانچه در خبري است كه مردي خدمت جناب صادق (ع) عرضه داشت كه شما فرموده ايد: تربت حسين (ع) از دواهاي مقرره است، بر دردي نگذرد مگر آن كه بشكند او را؟ فرمود: چنين است. عرضه داشت: من خوردم و فايده نبردم. فرمود: براي تربت دعايي است كه بدون آن دعا فايده ندهد. پس چون خواهي بگيري، ببوس از او و بر چشمان بگذار و بگو: «اللهم اني أسألك بحق الملك الذي قبضها و أسألك بحق النبي الذي حضنها و أسألك بحق الوصي الذي حل فيها أن تصلي علي محمد و آل محمد و أن تجعله شفاء من كل دواء و امانا من كل خوف و حفظا من كل سوء». پس ببند او را و بخوان سوره ي قدر


را.

و در احاديث نهي مؤكد از خريد و فروش تربت مقدسه وارد شده و روايت شده كه هر كه بفروشد تربت را يا بخرد، مانند كسي است كه لحم آن حضرت را خريد و فروش كرده باشد.

و از سنن مؤكده، سبحه گرفتن از تربت مقدسه است كه احاديث در فضيلت آن بسيار است، و بدون تسبيح ثواب آن حاصل شود براي كسي كه سبحه ي تربت در دست داشته باشد. و هرگاه سهوا بگرداند، به هر دانه بيست حسنه براي او نوشته شود.

مؤلف گويد: عجب است از مردمي كه سبحه ها از استخوان حيوانات يا هسته ي ميوه و چوب و سنگ مي گيرند با آن كه شيعي مذهب هستند، و اين اندازه بركات و حسنات بر خود تفويت نمايند به خيال ابتهاج به رنگ و صفا! اين گونه خيالات ناشي از غفلت و جهالت و يا ضعف عقيده است - أعاذنا الله و ساير المؤمنين منه -.

و بايد دانست كه مراتب فضيلت تربت به اعتبار قرب و بعد از قبر شريف مختلف مي شود، تا چهار ميل و فرسخ و هفتاد ذراع از جوانب اربع محدوده شده، و شرح اين جمله در كتب مفصله مزبور است، و در اين زمان هر چه از زيرزمين گرفته شود بهتر است.

و مخفي نباشد كه اهل شك و ريب را بهره از استشفاي به تربت نيست، بلكه گاهي تأثير به ضد نمايد، چنانچه در «امالي» شيخ الطائفه وارد است كه مردي مبتلا به درد شكم بود، عجوزه [اي] از اهل كوفه او را علاج نمود به قدح آبي. بهبودي حاصل شد، پس از آن كه تمامي اطبا عاجز از معالجه شده بودند. بعد از يك ماه از عجوزه پرسيد: در آن قدح چه دوايي بود؟ گفت يك دانه از سبحه ي تربت. چون آن مرد عامي مذهب بود، گفت: اي رافضيه! مرا تربت خورانيدي؟ پس دوباره مبتلا شد به درد شكم سخت تر از اول. [3] .

و نيز در آن كتاب است كه يوحناي نصراني طبيب بغداد بود. روزي از كسي پرسيد كه تو را به حق پيغمبرت اين قبري كه نزديك بني هبيره است، قبر كيست؟ گفت: قبر حسين بن علي. گفت: مرا حكايتي است. شبي شاپور كبير مرا براي معالجه ي موسي بن عيسي احضار نمود. ديدم طشتي نزد اوست. تمام اعضا و احشاي او در طشت ريخته. پرسيدم: چه شده او را؟ گفتند: در محضر او مذاكره ي حسين بن علي (ع) شد و اين كه شيعيانش به تربت مداوا نمايند. مردي از بني هاشم حاضر بود، گفت: من تجربه كرده ام. موسي بن عيسي پرسيد: از آن تربت چيزي داري؟ گفت: بلي. پس موسي قدري از آن تربت گرفت و از روي سخريه در


اسفل خود نهاد كه فورا فريادش بلند شد و طشت خواست و تمام اندرون آن پليد در آن طشت ريخت. يوحنا گفت: قابل علاج نيست. و اين معجزه سبب اسلام يوحنا شد. [4] .

و اما استجابت دعا نزد قبر آن حضرت نيز مثل استشفاي به تربت مشروط به شرايطي است، چنانچه مطلق استجابت دعا را شروطي است كه در كتب دعا مزبور و مشروح است، و كتاب «عدة الداعي» شيخ جليل احمد بن فهد حلي در اين باب بهتر كتابي است. و مجمل قول در باب استجابت دعا اين است: از عجايب خلقت بني آدم است كه افعال او در الواح قدريه ي سماويه مؤثر است و جمله [اي] از حوادث در عالم تقدير معلق بر بعضي از اعمال نفوس بشريه است. و به اين معني تصريح شده در كلمات علماي الهيين كه گفته اند اسباب وجود حوادث گاهي ابتدا از عالم سفلي شود. و در احاديث وارد شده: «الدعاء يرد القضاء». به اين سبب بداي در تقادير اوليه واقع شود. همچنين ساير اعمال از معاصي و طاعات و صدقات و زيارات در حوادث تأثير تمام دارد، و لا محاله ميانه ي اين اعمال و حوادث، روابط خاصه اي است كه اولياي وحي مطلع هستند و عقول از ادراك اين امور عاجز است. و از اين جهت، عقول را راهي در ربط عالم ملك به ملكوت نيست، و در تأثير اعمال، مردم محتاج به نبوت وحي هستند، و ممكن است كه زمان و مكان را در استجابت دعا تأثير و مدخليت تامه باشد، مانند جمعه و اسحار و ماه رمضان و عرفه و نيمه ي شعبان و امثال آن، و مانند كربلا و عرفات و مستجار كعبه. و در هر يك از اين ابواب، احاديث بسيار وارد شده.

و در خبري وارد شده كه جمله اي از دعاهاي مؤمنين را كه در ماه رمضان مستجاب نشد، ديگر مستجاب نشود مگر در عرفات.

و در كتاب عدة الداعي مروي است كه امام صادق (ع) بيمار شد. امر نمود اجيري براي دعا بگيرند كه در كربلا برود و دعا كند براي آن حضرت، و آن اجير برخورد در خانه ي حضرت به يكي از دوستان، و چون بر قصه مطلع شد، به وي گفت: حضرت صادق (ع) خود امامي است مفترض الطاعه مانند حسين، چگونه تو را نزد قبر او فرستد؟ پس اجير برگشت و اين كلام را به حضرت صادق (ع) عرضه داشت. جواب فرمود: چنان است كه اين مرد گفته و ليكن ندانسته كه خداوند را بقعه هايي است كه دعا در آن بقاع مستجاب شود، و بقعه ي كربلا از آن جمله است. و قريب به اين معني احاديثي است كه روايت شده از حضرت هادي ابن الحسن عسكري (ع) كه امر فرمود كه كسي برود كربلا براي آن حضرت دعا كند، و بعض اصحاب آن


حضرت گفتند: دعاي شما بهتر است از دعاي ديگري. فرمود: رسول خدا افضل بود از كعبه و حجرالأسود و عرفات، و طواف مي كرد خانه را و استلام مي نمود حجر را و وقوف مي نمود در عرفات. از براي خداوند بقعه هايي است كه دوست دارد كه خوانده شود در آن بقعه ها. و كربلا از آن اماكن است. و بدان كه دعاي نزد قبر شريف صادق است بر دعاي در اطراف قبر، بلكه مطلب بقعه و رواق و تا 25 ذراع از جوانب اربع قبر شريف، قدر يقيني است. و مدلول اخبار معتره است كه اين مقدار از باغهاي بهشت است و مسافرين مخيرند در قصر و اتمام نماز تا اين حد. و در مطلق حرم و صحن بلكه حجرات صحن نيز فتوا داده اند. و مراد به فقره ي حديث كه ايام زيارت محسوب از عمر نشود، اين است كه در مدت زيارت، گناه زائر بر او نوشته نشود و محاسبه با او ننمايند. و بعضي تأويلات بعيده در اين فقره ذكر كرده اند، فايده اي در نقلش نيست.



پاورقي

[1] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 112 - 111؛ حسن بن سليمان: مختصر البصائر، ص 14، چاپ نجف؛ صفار: بصائر الدرجات، ج 10، باب 17؛ کليني: کافي، ج 1، ص 348؛ طبرسي: احتجاج، ص 172.

[2] کامل الزياره. نه به خدايي که خدايي جز او نيست، هيچ کس تربت امام حسين را نگيرد و بداند خدا به او نفع مي‏دهد مگر آن که او را نفع دهد.

[3] ابن شهر آشوب: مناقب آل ابي‏طالب،، ج 4، ص 64.

[4] همان.