بازگشت

بيانات


در اين خبر معتبر مذكور نيست كه زيارت جابر در روز اربعين بوده يا روز ديگر، و نيز ذكر نشده كه زيارت جابر در سال اول شهادت بود يا بعد، و ليكن مذكور در ساير كتب شيعه تحقق هر دو امر است، و ظاهر اين است كه از مدينه براي ادراك فيض زيارت، حركت به جانب كوفه نموده. و شبهه اي نيست كه جابر در زمان حركت حضرت سيدالشهداء (ع) در مدينه بوده، چنانچه مكالمه ي او با آن حضرت در «ثاقب المناقب» مروي است. [1] در هر حال ورود اهل بيت را به كربلا در روز اربعين، بسياري ذكر كرده اند از عامه و خاصه مانند ابن نما [2] و ابن طاووس [3] و ابومخنف و صاحب كتاب «نورالعين»، [4] و از عبارت «امالي صدوق» نيز ظاهر شود كه گويد:

«خرج علي بن الحسين (ع) بالنسوة و رد الرأس الي كربلاء...».

و در سيره و تاريخ محفوظ است كه بعد از سال شهادت، اهل بيت مسافرتي به عراق ننموده اند.


و شيخ جليل معاصر، «نوري» - اعلي الله قدره و نور قبره - در «لؤلؤ و مرجان» انكار بليغي فرموده، بلكه گويد: رفتن اهل بيت از كربلا به كوفه و از كوفه به شام و مراجعت به كربلا در مدت چهل روز از قبيل ممتنعات است، و ميانه ي كوفه و شام، قريب دويست فرسخ است، و عبور اهل بيت از شرقي فرات بوده و از «تكريت» و «بعلبك» و «قنسرين» و «حلب» گذشته اند و چند روز هم در كوفه براي وصول اذن يزيد اقامت داشتند، چگونه، تصور [مي] شود كه ظرف يك ماه يا كمتر ذهابا و ايابا، اهل بيت دويست فرسخ راه طي نمايند و هفت روز يا زياده هم در شام اقامت نمودند، و راه شام به حجاز و عراق قدر مشتركي ندارد كه در اثناي راه از نعمان بن بشير خواهش اين معني نمايند؟ و چگونه نعمان، بي اجازه ي يزيد اجابت مي نمايد؟ و هرگز احتمال نرود كه ملاقات سيدالعابدين با جابر شده باشد، و هيچ ذكري در خبر «بشارة المصطفي» نباشد و زائر اول، حضرت باشد، جابر باشد، مع ذلك مشهور اين باشد اول زائر، جابر است. [5] اين است تمام ماحصل از كلام شيخ جليل - طاب رمسه - و حاصل او زياده بر استبعاد چيزي نيست، و امور منقوله را نتوان به استغراب تكذيب كرد، اگر چه سيد بن طاووس با آن كه خود او در كتاب «لهوف» ورود اهل بيت را در اربعين ذكر كرده، در كتاب «اقبال» استبعاد نموده. و هرگاه كسي تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصا در ازمنه ي سابقه نموده باشد، مي داند كه اين گونه طي مسافت ايشان خلاف عادت نيست، خصوصا هرگاه قافله اي شتاب داشته باشند. و از اين قبيل سرعت سير [در] مسافرت بسي معهود است، مثلا طريق اعظم ميانه ي حرمين شريفين زياده بر صد فرسخ است و حضرت حسين (ع) در پنج يا چهار روز طي نمود، زيرا كه مضبوط است شب بيست و هشتم رجب از مدينه خارج شد و سيم شعبان در مكه بود. اليوم، حاج با سير سريع اين مسافت را ده روز يا يازده روز عبور كنند. و بعض از ثقاب مدعي مسافرت از شام به بغداد در يك اسبوع شدند.

و در «مصباح» كفعمي [6] و رساله ي «تواريخ» شيخ بهائي و محدث كاشاني نيز در «تواريخ شرعيه» ورود اهل بيت را در غره ي صفر به شام، از مسلمات گرفته اند، و ورد اهل بيت را در روز اربعين به مدينه «شيخ مفيد» و «شيخ طوسي» صريحا ذكر كرده اند، پس بايد به استبعاد رد كنيم. و اين كه شيخ معاصر گفته مراد به عبارت رجوع به مدينه، خروج از شام است، يعني آن روز راجع به سمت مدينه شدند، به غايت بعيد است. و در «اقبال» سيد تصريح به ورود مدينه


دارد، پس ميسر است كه در هيجدهم محرم از كوفه خارج شده باشند و غره ي صفر در شام وارد شده باشند، و ابن زياد منتظر ورود اذن نشده باشد، يا به طريق سريعي غير معتاد خبر رسيده باشد، و هفت روز هم چنانچه مروي هست در شام اقامت نموده باشند و در ظرف دوازده يا سيزده روز به كربلا وارد شده باشند. و آنچه بعض مورخين غير معتمد گفته اند كه تا اربعين در كوفه اقامت كرده اند، از درجه ي اعتبار ساقط است، و ممكن است كه از شام تا حجاز طرق عديده باشد كه بعض آنها حد مشتركي ميانه ي حجاز و عراق داشته باشد، و نعمان بن بشير هم مأمور به اطاعت و رعايت اهل بيت بود. و اما عدم تعرض در خبر «بشارة المصطفي» از ملاقات اهل بيت، چون از غرض آن كتاب خارج، و وضع كتاب براي مناقب و فضايل شيعه است، از اين جهت ذكر نشده.

در هر حال، وجهي براي تكذيب ورود اهل بيت به كربلا نيست، و نيز به حسب عادت بعيد نمايد كه آن قافله ي دل شكسته كه با اكراه و اضطرار از كربلا كوچ كردند و از گريه و سوگواري ممنوع شدند و اجساد شريفه ي شهداي خود را مقابل آفتاب افتاده ديدند، بدون آگاهي بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال، به مدينه رجوع كنند و به زيارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند.

امير معزي نيكو گفته:



اي ساربان منزل مكن جز در ديار يار من

تا يك زمان زاري كنم بر ربع اطلال دمن



ربع از دلم پر خون كنم، اطلال را جيحون كنم

خاك دمن گلگون كنم از آب چشم خويشتن



از روي ماه خرگهي ايوان همي بينم تهي

وز قد آن سرو سهي خالي همي بينم چمن



و موافق روايت ابن طاووس، چون اهل بيت به آن سرزمين رسيدند، اقامه ي ماتم نمودند و زنان آن ناحيه نيز مجتمع شدند و سوگواري كردند. و در ورود اربعين، اهل ذكر و مرثيه خوانان را اكاذيب بارده ي مخترعه اي است كه از مؤلفات اساتيد خود ضبط كرده اند؛ اعراض از ذكر آنها بهتر است. و اشعار حكيم نظامي براي گريانيدن و تصوير ورود اهل بيت در كربلا بسيار لطيف و مناسب است:



چون شوشه ي تربت پدر ديد

الماس شكسته در جگر ديد






در تربت او، فتاده بي هوش

بگرفتش چون جگر در آغوش



آن كس كه اسير بيم گردد

چون باشد، چون يتيم گردد



نوميد شده ز دستگيري

با ذل غريبي و اسيري



چندان ز مژه سرشك خون ريخت

كاندام زمين به خون در آميخت



گفت اي پدر اي پدر كجايي

كافسر نه به سر نمي نمايي



من بي پدري نديده بودم

تلخ است كنون كه آزمودم



و از توصيف جابر در اين حديث حضرت حسين (ع) را به خامس اهل كسا، نمايد كه اين لقب از القاب معروفه آن حضرت بوده، و حديث اجتماع اهل بيت عصمت تحت كسا از احاديث متواتره ي اسلام است، و در تفسير آيه ي مباهله و آيه ي تطهير، مفسرين عامه و خاصه ضبط كرده اند. و اما حديث كساي معروف در زمان ما، در كتب معتبره نقل نشده، و از خصائص «منتخب» شيخ طريحي است و خالي از اختلال در متن نباشد؛ و حال خصائص منتخب، بر اهل علم مكشوف است، و در آخر حديث: «و لما اكتملوا قال الله...» مجهول القائل و منفصل از متن حديث است؛ اگر چه مضامين مرويه در اين خبر، مطابق با احاديث معتبره ي اماميه است، و آنچه را كه جابر در آخر حديث به آن اشاره نموده و وصيت كرده عطيه ي عوفي را كه از اهل علم و حديث و از طبقه ي تابعين اهل كوفه است و محبت دوستان اهل بيت و دشمني دشمنان ايشان، موافق است با اخبار معتبره كه با دوستي اهل بيت هيچ عملي ضرر نرساند، و با دشمني ايشان هيچ طاعتي سود ندهد.

و جد بخط الكفعمي- ره - قيل للصادق (ع): ان السيد الحميري لينال من الشراب، فقال: ان زلت له قدم ثبتت له اخري. و لما أنشد عنده قصيدته: «لأم عمرو باللوي مربع...» جعل يقول: شكر الله لاسماعيل قوله، فقيل له: انه ليشرب النبيذ، فقال: يلحق مثله التوبة و لا يكبر علي الله أن يغفر الذنوب لمحبينا و مادحينا [7] .

و قريب منه ما رواه الكشي، و أرجي ما روي في اهل المحبة و الولاية ما رواه الشيخ في «التهذيب» في الزيارات بسنده عن زيد الشحام، قال: سئل أبو عبدالله (ع) عن رجل و نحن عنده، فقيل له: مات، فترحم عليه، فقال رجل من القوم: لي عليه دنينرات فغلبني عليها و سماها يسيرة. قال: فاستبان ذلك في وجه أبي عبدالله (ع) فقال: أتري الله يأخذ ولي علي - عليه السلام


- فيلقيه في النار فيعذبه لأجل ذهبك؟ قال: فقال الرجل: هو في حل، جهلني الله فداك! فقال أبو عبدالله (ع) أفلا كان ذلك قبل الآن؟ [8] .

و عن «عوات» الراوندي: روي أن الله تعالي قال لموسي: هل عملت لي عملا قط؟ قال: صليت لك و صمت و تصدقت و ذكرت لك. قال الله تعالي: اما الصلوة فلك برهان، و الصوم جنة و الصدقة ظل و الذكر نور، فاي عمل عملت لي؟ قال موسي: دلني علي العمل الذي هو لك. قال: يا موسي، هل واليت لي وليا و هل عاديت لي عدوا قط؟ فعلم موسي أن افضل الأعمال الحب في الله، و البغض في الله.

و اليه أشار الرضا (ع) بمكتوبه: كن محبا لآل محمد و ان كنت فاسقا، و كن محبا لمحبيهم و ان كانوا فاسقين.

و من شجون الحديث، ان هذا المكتوب هو الآن عند بعض اهل «كرمند» قرية من نواحينا الي اصفهان ما هي، و وقعته أن رجلا من أهلها كان جمالا لمولينا ابي الحسن (ع) عند توجهه الي خراسان، فلما أراد الانصراف، قال له: يابن رسول الله، شرفني بشيئي من خطك أتبرك به، و كان الرجل من العامة، فاعطاه ذلك المكتوب، انتهي.

و لك ينبغي لأهل محبتهم أن يتورعوا و يتجنبوا عما يتورعون، قضاء لحق المحبة و حياء منهم، لئلا ينفر الناس عن محبتهم.

روي «البرسي» في مشارقه أن رجلا من المنافقين قال لمولانا الرضا (ع): ان من شيعتكم من يشرب الخمر علي الطريق، لا يرعوون عنه، و اعترضه آخر فقال مثل ذلك، فعرق وجهه الشريف حياء، ثم قال: الله اكرم من أن يجمع بي رسيس الخمر و حبنا اهل البيت في قلب المؤمن، و روي قريب منه في رياض الجنان عن الصادق (ع).



پاورقي

[1] در منبع ياد شده پيدا نشد.

[2] ابن نما: مثير الاحزان، ص 107، چاپ امير - قم 1406؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 146.

[3] ابن طاووس: لهوف، ص 82.

[4] اسفرايني، ابي‏اسحاق: نورالعين في مشهد الحسين، ص 54، چاپ مصر 1300 ه.

[5] نوري: لؤلؤ و مرجان، ص 163 - 149، چاپ مصور، تهران.

[6] کفعمي: مصباح، ص 510، چاپ الرضي و الزاهدي، چاپ دوم، قم.

[7] رجوع کنيد به مجلسي: بحارالأنوار، ج 47، ص 329 و مانند آن در: بحارالأنوار، ج 65، ص 200 و کشي رجال، ص 184؛ برقي: محاسن ص 158؛ علامه‏ي اميني: الغدير، ج 2، ص 223 - 222 (چاپ دوم).

[8] رجال کشي،ص 184.