بازگشت

ترجمه


محمد پسر مسلم گفت: پرسيدم از صادق (جعفر پسر محمد) از انگشتري حسين پسر علي كه به چه كس رسيد؟ و گفتم كه من شنيده ام كه برده شده در آنچه بردند. گفت: چنين نيست كه گفته اند. به درستي كه حسين سپرد كار خود را به پسرش علي و انگشتري خود را در انگشت وي كرد و واگذاشت به وي كارهاي خود را، چنان كه رفتار نمود پيغمبر با اميرالمؤمنين (ع) و اميرالمؤمنين (ع) با حسن (ع) و حسن (ع) با حسين (ع). پس رسيد آن انگشتري به سوي پدرم پس از پدرش، و از پدرم به من رسيد و او نزد من است و من دست كنم آن انگشتري را هر روز آدينه و نماز كنم در او. پس محمد پسر مسلم گفت: درآمدم به سوي وي روز آدينه و او نماز مي كرد. چون پرداخت نماز خود را، دراز نمود سوي من دست


خود را و ديدم در انگشت او انگشتري را كه نگاشته بود: «لا اله الا الله، آماده ي برخورداري با خداست» [يعني لا اله الا الله، زاد و توشه ي سفر آخرت است] او گفت: اين است انگشتري پدربزرگم ابي عبدالله الحسين.