تتمات
قد اشتمل هذا الخبر علي امور:
احدها: فضل زيارة الحسين، و هو مما تواترت به الأخبار و يتحير فيها عقول الأخيار، و انها أفضل وسيلة في النجاة، و أفضل من الحج و العمرة و سائر الاعمال الصالحات، و لا يدانيها في الفضل شيي ء من الطاعات و القربات، و لم يرد في زيارة بقية الأئمة بل الرسول معشار ما ورد من الحث الأكيد فيها، و ليس من جهة احياء امر الولاية بالزيارة، لانه مشترك، بل لعله من خصائصه أو من أعواض شهادته و مصائبه.
و ثانيها: قد دل هذا الخبر علي جلالة اصحاب الحسين و أنهم من خيار الأمة، و كفاك شاهدا عليه قوله (ع) ليلة العاشوراء: لا أعلم أصحابا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و أوفي من أهل بيتي. [1] .
و في خبر زيان بن شبيب عن الرضا (ع) «ما لهم في الارض شبيه و لا نظير» [2] .
و روي النعماني عن الباقر (ع): ان الحسين كان يضع قتلاه بعضهم الي بعض و يقول: قتلانا قتلي النبيين و آل النبين. و قيل لرجل شهد الطف: ويحك، قتلت ذرية الرسول؟ قال: لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا، ثارت علينا عصابة ايديها في مقابض سيوفها كالأسود الضارية يحطم الفرسان يمينا و شمالا، و تلقي أنفسها علي الموت، لا تقبل الأمان، و لا ترغب في المال، و لو كففنا عنهم رويدا لأتت علي نفوس العسكر بحذافيره، فما كنا فاعلين؟ شعر:
قوم اذا نودوا لدفع ملمة
و الخيل بين مدعس و مكردس
لبسوا القلوب علي الدروع و اقبلوا
يتهافتون علي ذهاب الانفس [3] .
و في الزيارات المؤثورة عن الصادق (ع): «السلام عليكم ايها الربانيون».
و الرباني: العارف المتأله.
و لما حل الحسين (ع) بيعتهم ليلة العاشوراء و أذن لهم في الانصراف، لم ينصرف منهم أحد و قالوا: لو كانت الدنيا لنا مخلد لآثرنا النهوض معك، و قال له نافع بن هلال: ما كرهنا لقاء ربنا، و انا علي نياتنا و بصائرنا، نوالي من والاك و نعادي من عاداك، فمن نكث بيعته فلن يضر الا نفسه، فو الله ما اشفقنا من قدر الله و لا كرهنا لقاء ربنا، و كان برير بن خضير يعرف بسيد القراء و كان فيهم أربعة من انصار، اصحاب رسول الله.
و في الخبر: «ينادي المنادي يوم القيامة: أين حواري الحسين؟ فيقوم الاثنان و السبعون الذين قتلوا معه...» [4] و يأتي بعض ما يتعلق بالمقام فيي الحديث الآتي.
ثالثها - قد دل هذا الخبر علي أن أرض كربلاء أشرف بقاع الارض و أطهرها، و هو كذلك، و قد ورد مستفيضا من طرقنا أن الكعبة افتخرت و قالت: من مثلي و قد بني بيت الله علي ظهري؟ فخو طبت من الله: ان فضلك بالنسبة الي أرض كربلاء كابرة غرست في البحر فحملت من ماء البحر، و لو لا صاحب كربلاء ما خلقتك.
و ورد: أن أرض كربلاء خلقت قبل الكعبة بأربعة و عشرين الف عام، و أنها مقدسة مباركة و أفضل أرض في الجنة، و أن الله اتخذ كربلاء حرما آمنا قبل أن يتخذ مكة حرما، و أنها روضة من رياض الجنة، و أن فيها دالية غسل فيها رأس الحسين، و فيها غسلت مريم عيسي حين ولدتها، الي غير ذلك مما رواه الأكابر و طرس الدفاتر، فمن شاء راجع مظانها.
رابعها - قد حصل من هذا الخبر ايقاظ فيه اتعاظ، فان النبي (ص) لما فرح باجتماع أهله حوله، حول الله الفرح ترحا و السرور حزنا، و ذكره الله تعالي بمصائب عترته تبينها علي أن الدنيا دار لا يدوم نعيمها و لا يتم فيه سرور و لا يؤمن فيها محذور، و قد قرنت فيها السراء بالضراء و الشدة بالرخاء و النعيم بالبلوي، ثم يتبعها الزوال و يردفها تنقل الأحوال، فمع نعيمها البؤس و مع رجائها اليأس و مع سرورها الحزن و مع ضحاها المزن و مع مكروهها المحبوب و مع صحتها السقم و مع حياتها الممات و مع فرحاتها الترحات و مع لذاتها الآفات، عزيزها ذليل و قويها مهين، و لا يبقي فيها احد من العالمين. و لنختم الكلام بابيات نظمتها في مضامين هذا الحديث: شعر
لقد لبس الحسين عتيق ثوب
لئلا يهملوه مجردينا
فوا اسفا رآه بلا لباس
علي الرمضاء زين العابدينا
يجود بنفسه كمدا و نادي
فيا لله يا للمسلمينا
يرون كاننا اولاد ترك
و ديلم لم نشيد قط دينا
فعزته علي ما قد شجاه
و سلته عقيلة هاشمينا
سلوا يا بقية آل طه
عزاء يا حفيد الأكرمينا
فصبرا ان ذلك خير عهد
عهدنا من رسول العالمينا
و لا تجزع علي ما قد الما
و طب نفسا فانا قد روينا
سياتي الله قوما لم يكونوا
معارف في الدماء مشاركينا
يوارون الجسوم الداميات
و قتلي بالطفوف مضرجينا
و ينصب بالطفوف لوماء قبر
يشفع في ذنوب المجرمينا
و يبنون القباب علي قبور
تفيئي النور في الأفق المبينا
و يندب دافنوه علي طريح
ثوي بالطف مقطوع الوتينا
و يجتهد الطغاة لمحو رسم
و لن يمحوه دهر الداهرينا
و يكثر زائروه بكل عصر
يزورون القبور مفجعينا
و يوسم ميسم الاملاك نورا
مضيئا في وجوه الزائرينا
فلما كان ليلة تسع عشر
و قد فتكوا اميرالمؤمنينا
حكيت الامر من كيت و كيت
و لم اترك له سينا و شينا
حديثا حدثتني ام ايمن
و انهته الي الروح الأمينا
فقال القول ما قالت حذام
و لم يكذبك قول الصادقينا
كاني ناظربك في نساء
اذلاء بكوفة خاشعينا
فصبرا عند ذلك ثم صبرا
و لا يجزعك لوم الشامتينا
پاورقي
[1] سيد بن طاووس: اللهوف، ص 90، چاپ انتشارات جهان، تهران، تاريخ ترجمه 1348، ترجمهي سيد احمد فهزي زنجاني.
(اين روايت چند چيز را در بردارد:
1 - ارزش زيارت امام حسين (ع) که روايات دربارهي آن به مرز تواتر رسيده، و خرد نيکمردان در برابر آنها سرگردان ميماند. در آنها آمده که زيارت وي دستاويز نجات و بهتر از حج و عمره و کارهاي نيک ديگر است و در خوبي و نيکي، چيزي به پاي آن نميرسد، و دربارهي زيارت امامان ديگر و حتي پيامبر، ده يک اين تشويق و پافشاي نشده، زيرا ميخواستهاند مسئلهي ولايت را با زيارت زنده کنند، زيرا اين دو با همند، بلکه شايد بتوان گفت که دومي از ويژگيهاي آن حضرت يا پاداشي در برابر شهادت و ناگواريهايي است که به خود ديده است.
[2] مجلسي: بحارالأنوار، ج 44، ص 286 - 285.
(اين خبر، بزرگي ياران امام حسين (ع) را ميرساند و اين که آنها نيکان امتند. در اين زمينه، همين بس که شب عاشورا فرمود: ياران و خانوادهاي بهتر و وفادارتر از ياران و خانوادهي خود سراغ ندارم.
و در خبر ريان بن شبيب از اما رضا آمده که: «در زمين مانند و همتا ندارند».
نعماني از امام باقر (ع) آورده است: امام حسين (ع) کشتههاي [سپاه] خود را روي هم ميچيد و ميفرمود: کشتههاي ما، کشتههاي پيامبرانند. به مردي که به کربلا آمده بود، گفتند: شگفتا! پسر پيامبر را کشتي؟ گفت: اگر آنچه ما ديديم ميديدي، همان ميکردي که ما ميکرديم؛ گروهي بر ما يورش آوردند که دست بر قبضهي شمشيرها گرفته و چون شيران درنده از چپ و راست سوارکاران را در هم ميکوبيدند و خود را به کام مرگ ميافکندند و امان نميپذيرفتند و با مال فريفته نميشدند. اگر اندکي دست از آنان برميداشتيم همهي سپاه را نابود ميکردند، ما چه ميتوانستيم بکنيم؟ شعر:
گروهي که هرگاه آنان را براي رفع گرفتاري بخوانند و سپاه انبوه و به هم فشرده باشد،
دلهاي خود را بر روي زره ميپوشند و پيش ميآيند و براي کشته شدن افتان و خيزان شتاب ميکنند.
در زيارت رسيده از امام صادق (ع) است که: «درود بر شما اي خداييان». «رباني» (خدايي) عارف خداشناس را گويند.
هنگامي که امام حسين (ع) در شب عاشورا، بيعت را از آنان برداشت و اجازهي بازگشت به آنان داد، هيچ يک بازنگشتند. گفتند: اگر دنيا براي ما جاويدان بود، باز هم دوست داشتيم با تو قيام کنيم. هلال بن نافع به او گفت: ما از ديدار پروردگارمان ناخشنود نيستيم، و برير بن خضير به نام «سيد القراء» (سرور قرآن خوانان) مشهور بود، و چهار تن از ياران پيامبر (ص) در ميان آنان بود.
در روايتي آمده است که روز قيامت فريادگري ندا ميدهد که: ياران حسين کجايند؟ هفتاد و دو تن از کساني که با او کشته شدهاند به پا ميخيزند. برخي از چيزهايي که به اين روايت مربوط ميشود، در شرح حديث بعدي خواهد آمد.
3 - اين روايت ميرساند که زمين کربلا، بهترين سرزمين و پاکترين زمين است، و راستي نيز چنين است. به گونهي مستفيض (نزديک به تواتر) در روايات ما آمده است که: کعبه به خود باليد و گفت: مانند من کيست؟ خدا خانهاش را روي پشت من ساخته. خدا با وي سخن گفت که: ارزش تو پيش زمين کربلا مانند سوزني است که در دريا انداخته شود و اندکي از آب دريا را برگيرد، و اگر صاحب کربلا نبود تو را نميآفريدم.
و آمده است که: زمين کربلا بيست و چهارهزار سال پيش از آن که مکه حرم شمرده شود آفريده شده، و زمين مقدس و محترمي است و بهترين زمين بهشت است، و خدا پيش از مکه آن را حرم امن خود ساخته، و باغي است از باغهاي بهشت، و در آن چاهي است که سر حسين (ع) را در آن شستشو دادند، و در همان، عيسي بن مريم را به هنگام ولادت غسل دادند، و روايات ديگر که بزرگان روايت کردهاند و دفترها با آنها پر شده و از جاي خود بايد جست.
4 - در اين خبر بيدار باش و اندرزي است، زيرا پيامبر (ص) چون از گرد آمدن خانواده در گرداگرد خود شاد شد، خدا آن شادي را اندوه و خوشي را ناخوشي کرد، و او را به ياد گرفتاريهاي خاندانش انداخت و آن را نشانهي اين ساخت که دنيا خانهاي است که نعمت آن پايدار نميماند و شادماني کامل در آن راه ندارد و از هيچ بلايي نميتوان آسوده زيست. در اين خانه خوشحالي با زيان، و سختي با آسودگي و نعمت و بلا در کنار هم هستند، و سپس نابودي و نيستي و جا به جايي در پي آن است. با نعمت، بيچارگي و با اميد، نااميدي و با شادماني، غم است و با آفتابش ابر و با ناخوشي آن، خواستهي انسان ميرسد، و با سلامتي بيماري و با زندگي مرگ و با شادي، سوگ و با لذت، آفت دارد. عزيز آن خوار و تواناي آن بيارزش است و هيچ کس در آن نميماند. سخني را با چند بيت که دربارهي اين حديث سرودهام به پايان ميبريم:
حسين لباس کهنهاي پوشيده تا او را برهنه نگذارند.
آه! اندوه از اين که امام زينالعابدين او را بيلباس بر روي زمين يافت.
از غصه نزديک بود جان بدهد و فرياد برآورد که خدايا! اي مسلمانان!
به ديد آنان ما فرزندان ترک و ديلميم و هرگز ديني به پا نداشتهايم.
پس خردمند بانوي هاشميان او را دلداري داد و اندوه از او زدود.
اي يادگار خاندان طه! غم مخور، و اي نوادهي بزرگان! آرام گير.
شکيبا باش که اين پيماني است از سوي پيامبر جهانيان.
بيتابي نکن و خوشدل باش که به ما گفتهاند:
به زودي مردماني خواهند آمد که ناشناسند و در خون با ما شريکند.
اين بدنهاي خونآلود و کشتههاي در طفوف به خون آغشته را به خاک ميسپارند.
و پرچمي در طفوف بر فراز اين قبر ميافرازند که گناه بزهکاران به برکت آن بخشوده ميشود.
و بر فراز اين قبر گنبدهايي ميسازند که در کرانهي پيداي آسمان ميدرخشد.
و خاک سپارندگان، بر کشتهاي ميگريند که با رگ بريده ر طف به خون غلتيد.
و سرکشان ميکوشند تا يادگار آن را نابود کنند و هرگز نميتوانند.
و در هر زمان، زيارت کنندگان آن بسيار خواهند بود که با اندوه به زيارت آن ميشتابند.
و مهر فرشتگان از نور بر پيشاني زائران گذارده ميشود.
چون شب نوزدهم شد و اميرالمؤمنين را کشتند.
من همه چيز را به او گفتم و هيچ را به جاي نگذاشتم.
اين روايت را امايمن برايم گفت و آن را به جبرئيل رساند.
امام علي (ع) فرمود: سخن همان است که او گفته و سخن راستگويان دروغ در نميآيد.
گويا من تو را ميبينم که در کوفه در ميان گروهي از زنان خوار و سر به زير هستيد.
در آن هنگام شکيبا باش و شکيبايي از دست مده و سرزنش سرزنشکنندگان تو را بيتاب نکند.
[3] نعماني: غيبت، ص 113 - 112.
[4] مجلسي: بحارالأنوار، چاپ کمپاني، ج 8، ص 726؛ مفيد: الاختصاص، ص 61، چاپ مکتبة الزهراء، قم، 1402 ه.