بازگشت

ترجمه


«قدامه» پسر «زائده» گفت كه: پدرم گفت كه علي پسر حسين مرا گفت: اي زائده! به من رسيده كه تو ديدن كني گور حسين را گاهگاهي؟ گفتم: همان است كه به تو رسيده. گفت: براي چه اين كار كني با آن كه براي تو جايگاهي است نزد پادشاه تو؟ شاهي كه برندارد كسي را بر دوستي ما و برتري دادن ما را بر مردم و ياد كردن فزونيهاي ما را و آنچه بر گردن اين گروه است از سزاواري ما. گفتم: به خدا سوگند نخواهم بر اين كار مگر خدا و پيغمبر او را، و باك ندارم از خشم هر كه خشمناك شود و بزرگ نيايد در سينه ي من ناخوشي و ناپسندي كه برسد مرا براي اين كار. پس گفت: سوگند ياد كن كه آن چنان است كه گويي. پس من سوگند ياد نمودم كه آن چنان است كه گفتم؛ تا سه بار او گفت و من سوگند ياد كردم. پس گفت: مژده باد تو را، پس مژده باد تو را، هر آينه آگاه كنم تو را به داستاني كه نزد من است از گزيده هاي در گنجينه ي پنهان. به درستي كه چون رسيد ما را به كربلا آنچه رسيد و كشته شد پدرم و هر كه با او بود از پسرانش و برادرانش و همه ي كسانش، و بار شدند پردگيان و زنانش بر پالانهاي شتران و خواستند ما را كوفه برند، و گرديدم نگران به سوي ايشان كه به خاك افتاده بودند و پنهان در زمين نشده بودند، و بزرگ نمود آن كار در سينه ي من، و سخت شد براي من از آنچه ديدم بي آرامي من، و نزديك بود جاي من بيرون آيد، و پديدار ديد آن سختي را در چهره ي من خواهر پدرم زينب دختر بزرگ علي (ع) و گفت: چه شد مرا كه بينم تو را كه جان را بخشي اي يادگار پدربزرگ و پدر و برادران من؟ پس به وي گفتم: چگونه بي تاب نشوم و در خروش نباشم و درست مي بينم مهتر خود و برادارن و عموها و پسرعموها كه افكنده ي به خاك شدند و به خونهاي خود آلوده و در بيابان برهنه و بي پوشش و پنهان به زير خاك نشدند، و نه بر سر ايشان كسي و نزديكشان نيايد آدميزادي، گوئيا ايشان خانواده [اي] از تركمان و ديلم باشند.


پس گفت: بي تاب نكند تو را آنچه بيني - به خدا سوگند اين پيماني است از پيغمبر خدا به سوي پدربزرگ و پدر و عموي تو و هر آينه خداوند پيمان استواري گرفته از مردماني از اين گروه كه نشناسند ايشان را ستمكاران سركش اين سرزمين، و آنان شناسا باشند نزد كسان آسمانها، پيمان داده اند اين اندامهاي جدا شده راو پنهان نمايند زيرزمين آنها را و اين تنهاي خون آلود را، و برپا كنند در اين زمين نشاني را براي گور پدر تو كه مهتر كشتگان راه خداست كه كهنه نشود نشانه ي او و ناپديد نماند نشان كهنه ي او بر گذشتن شبها و روزها. و هر آينه كوشش نمايند پيشوايان گمراهي و پيروان آن در برداشتن آن نشان و ناپديد كردن آن، و نفزايد نشان وي مگر هويدا شدن، و كار او مگر بلندي را. پس من گفتم: چه بوده آن پيمان و چيست اين داستان؟ پس گفت كه «ام ايمن» براي من گفت كه: پيغمبر درآمد در خانه ي فاطمه روزي از روزها، پس پخته شد براي او آش شير، و آورد او را علي در سبد خرمايي و گفت كه ام ايمن من هم آوردم براي ايشان كاسه ي بزرگي كه در او شير و كره بود، و خورد از او پيغمبر و علي و فاطمه و حسن و حسين از آن آش شير، و آشاميدند از آن شير، پس خوردند از خرما و كره، پس پيغمبر دست شست و علي آب ريخت بر دست او. پس از آن دست به روي خود كشيد و نگاه كرد به ايشان نگاهي كه شناختيم شادي را در روي او، و نگريست به گوشه ي چشم خود به سوي آسمان چندي، و روي خود سوي كعبه نمود، دستها پهن نمود و خدا را خواند. پس به رو به زمين افتاد و گريان بود و دراز شد گريه ي او، و بلند شد آواز گريه ي وي، و روان شد اشكهاي او، پس سر برداشت و سر به زير افكند سوي زمين، و اشكهاي او مي چكيد مانند ريزش باران، و اندوهناك شدند فاطمه و حسن و حسين، و اندوهگين شدم من براي آنچه ديدم از پيغمبر، و بزرگ شمرديم او را كه بپرسيم او را، تا آن كه دراز شد گريه. گفتند او را علي و فاطمه كه چه چيز گرياند شما را، نگرياند خدا چشم شما را؟ ريش ريش كرد دلهاي ما را گريه ي شما. فرمود: اي برادر! من شاد شدم به شما شاديي كه مانند آن هرگز شاد نشده بودم، و من نگاه به شما مي كردم و ستايش خدا مي نمودم براي نيكو كرداري خدا به من به هستي شماها، كه ناگاه فرود آمد بر من جبرئيل و گفت: اي محمد! خدا آگاه شد بر آنچه در دل توست، و شناخت شادي تو را به برادرت و دختر و دخترزادگانت، و به آخر رسانيد براي تو نيكي را، و گوارا كرد بهر تو بخشش را به اين كه گردانيد ايشان و زادگان ايشان و دوستداران و پيروان ايشان را با تو در بهشت. جدايي نشود ميان تو و ايشان. زنده شوند چنانچه تو زندي شوي، و بخشيده شوند چنانچه تو بخشيده شوي تا خشنود شوي و بالاتر از خشنودي در برابر گرفتاريهاي بسياري


كه خواهد رسيد ايشان را در جهان و ناپسندهايي كه برخورد آنها را به دستهاي مردمي كه خود را در آيين تو مي دانند و گمان كنند كه از گروه تو باشند. بيزارند از خدا و از تو. افتاده شوند افتادني و كشته شوند كشته شدن سختي. جدا جدا خواهد بود جايگاه هاي افتادن ايشان و دور خواهد بود از يكديگر گورهاي ايشان، و اين برگزيدگي از خدا مر ايشان و مر تو راست. پس ستايش كن خدا را براي برگزيدن او شما را، و خشنود باش به داوري او. پس من ستودم خدا را و خشنود شدم به داوري او به آنچه برگزيد براي شما. پس گفت جبرئيل: اي محمد! برادر تو علي چيره و بيچاره شود پس از تو. مي كشد او را بدترين آفريدگان و آفريده و بدبخت ترين مردمان، همتاي و مانند پي كننده ي شتر صالح پيغمبر در شهري كه سوي او باشد خانه گرفتن او و آن شهر جاي روييدن پيروان او و پيروان زادگان اوست. در هر كشتي بسيار شود گرفتاري پيروان ايشان در آن شهر، و بزرگ شود آنچه به ايشان رسد. و به درستي بسيار شود گرفتاري پيروان ايشان در آن شهر، و بزرگ شود آنچه به ايشان رسد. و به درستي كه دخترزاده ي تو (و به دست باز نمود سوي حسين) كشته شود در گروهي از زادگان تو و كسان خانواده ي تو و برگزيدگاني از دسته ي تو به كنار فرات، در زميني كه خوانده شود «كربلا». از بهر آن بسيار شود سختي و گرفتاري بر دشمنان تو و دشمنان زادگان تو در روزي كه نگذرد سختي آن روز و نابود نشود دريغ آن روز.

و كربلا پاكيزه ترين جايهاي زمين است و بزرگ تر زمينهاست در بلند جايي و هر آينه آن زمين از ريگزار بهشت است. پس هنگامي كه رسد آن روزي كه كشته شود در آن روز دختر زاده ي تو و كسانش، گرد او درآيند لشكريان كسان ناگرويده و دور از خدا. به جنبش آيد آسمانها با كسان آنها از روي خشم براي تو اي محمد و براي زادگان تو و براي بدي آنچه پاداش داده مي شود به او زادگان تو و خويشان تو، و نماند چيزي از آن مگر آن كه دستوري خواهد خداي را در ياري كسان تو كه ناتوان شمرده شدند، و ستم رسيدگانند آنان كه ايشان گواه خدايند بر آفريدگانش پس از تو. پس پنهاني رساند خدا به سوي آسمانها و زمينها و كوهها و درياها و كساني كه در آنهايند، كه درست است كه من خداوند پادشاه توانايي هستم كه از دست او نرود گريزنده و بي تاب نكند او را سركشي و من توانايم درباره ي او بر ياري و كيفر دادن، سوگند به ارجمندي و بزرگي خودم كه هر آينه بچشانم كيفر كسي كه كينه داشته باشد پيغمبر و برگزيده ي مرا و برده باشد بلند جايي پيغمبر مرا و كشته باشد خويشان را و انداخته باشد پيمان خود را و ستم كرده كسان او را، كيفري كه نداده باشم كسي از جهانيان را. پس نزد اين كار ناله كند هر چه در آسمانها و زمين است به نفرين كسي كه ستم كرده باشد


خويشان تو را و روا شمرده باشد آنچه از تو ناروا است. پس هنگامي كه در آيند آن دسته سوي خوابگاه هاي خود، خدا به دست خود جانهاي ايشان گيرد، و فرود آيد به سوي زمين فرشتگاني از آسمان هفتم با خود داشته باشند سبوهايي از ياقوت و زمرد پر از آب زندگاني و جامه هايي از بهشت و خوشبويي از خوشبوهاي بهشت، و بشويند پيكرهاي آن كشته ها را به آن آب و بپوشانند به ايشان جامه ها را و خوشبوي نمايند ايشان را به آن بوي خوش و نماز گزارند فرشتگان به آنها دسته دسته، پس برانگيزاند خدا گروهي از پيروان تو را كه نشناسند ايشان ناگروان و انبازي نكرده باشند در آنها خونها [ي] ريخته به گفتار و كرداري و نه آهنگي. پس پنهان كنند تنهاي آن كشتگان را زير خاك و برپا كنند نشانه بر گور مهتر كشتگان به آن بيابان كه نشان باشد براي كساني راستي خواه، و پيوند شود براي گروندگان پيغمبر براي رستگاري و كامياب شدن، و گرد آيد آن گور را فرشته هايي از هر آسماني صد هزار فرشته در هر شب و روزي، و درود فرستد بر وي به پاكي ياد كنند خدا را نزد آن گور، و آمرزش خواهند براي ديدن كنان آن، و مي نويسند نامهاي آنان كه بيايند او را ديدن كنان از گروه تو براي نزديكي به خدا و نويسند نامهاي پدران ايشان را و خويشان و شهرهاي آنها را، و نشاني گذارند در رزوهاي ايشان به نشان گذاري روشن كه از تخت خداوند باشد كه اين كس ديدار كننده ي گور بهترين كشتگان راه خدا و پسر بهترين پيغمبران است. پس چون روز رستخيز بيايد، تابش كند و تابان باشد در رويهاي ايشان از نشاني كه آن نشان گذار گذاشته روشني، كه پوشيده شود از وي چشمها و راهنما شود و شناخته شوند ميانه ي مردم به آن روشني. و گويا بينم تو را اي محمد! ميانه ي خودم و ميانه ي ميكائيل، و علي پسر ابوطالب پيش روي ماست، و با ما خواهد بود از فرشتگان خدا آنچه به شماره درنيايد، و برچينم از ميان مردم كسي كه آن نشانه در روي اوست از ميانه ي آفريدگان، تا برهاند ايشان را از ترس آن روز و سختي هاي وي، و اين داوري خداوند و بخشش اوست از براي كسي كه به ديدار گور تو آيد اي محمد، يا گور برادر تو علي را، و گور دو دخترزاده ي تو را، و نخواسته باشد به اين كار جز خدا را. و زود باشد كه كوشش كنند مردماني كه سزاوارند دوري از خدا و خشم او را كه بردارند نشانه ي آن گور را، و نگرداند خدا براي آنها به اين كار راهي را. پس از اين گفت پيغمبر كه: اين كار مرا بگريانيد و اندوهناك كرد. پس از آن زينب گفت: هنگامي كه زخم خورد پدرم از پسر ملجم و ديدم نشان مرگ را، گفتم او را: اي پدر! سخن سروده مرا «ام ايمن» به چنين و چنان، و دوست دارم كه بشنوم اين سخن را از تو. گفت: اي دخترك من! سخن همان است كه


«ام ايمن» تو را سروده، و گويا بينم تو را و زنان خويشان تو كه دستگير شده ايد در اين شهر در خواري و فروتني. مي ترسيد از اين كه بربايند شما را مردم، پس شكيبايي كن شكيبايي كردني. سوگند به آن كه شكافد دانه را و آفريند مردم را، نيست از براي خدا در پشت زمين دوستي جز شماها و جز دوستان شما، و پيروان شما و هر آينه درست گفت براي ما پيغمبر خدا آن گاه كه سرود براي ما اين داستان را كه اهريمن در آن روز پرواز كند از شادي و گردش كند همه ي زمين را در ديوها و بزرگان ديوها و گويد: اي گروه ديوان! در رسيديم از زادگان آدم خواسته ي خود را و به پايان رسانيديم در نيست شدن آنها و واپس داديم ايشان را آتش، مگر كساني كه چنگ زنند به اين گروه پيغمبر. پس گردانيد كار خود را در سرگشتگي مردم درباره ي ايشان و واداشتن مردم را در دشمني ايشان و برانگيزانيدن مردمان را به ايشان و به دوستان ايشان تا استوار نماييم گمراهي آفريدگان و ناگرويدن آنها و نرهد از آنها رهند [اي]، و هر آينه راست نمود بر ايشان اهريمن با آن كه دروغگوست اين كه سود نبخشد با دشمني ايشان كار شايسته [اي] و گزند نرساند با دوستي ايشان گناهان بزرگ. زائه گفت: پس فرمود علي پسر حسين پس از آن كه سرود براي من اين داستان را، داشته باش اين را كه اگر يك سال شتر سواري پي آن رود كم رفته. [1] .


پاورقي

[1] ابن قولويه: کامل الزيارات، ص 198 - 188، چاپ کليني، 1365 (منتخب و مترجم).