بازگشت

بيانات


آوردن اسيران فرس را به مدينه در زمان خلافت عمر، در چند خبر معتبر وارد شده؛ چنانچه در «خرايج راوندي» و كتاب حسين بن سعيد و كتاب «عدد» روايت شده و ليكن شيخ صدوق در «عيون الأخبار» ورود ايشان را در خلافت عثمان روايت كرده [1] و علامه ي مجلسي نقل «صدوق» را به قواعد تاريخ و فتوحات بلاد عجم نزديك تر شمرده [2] .

و ليكن از محمد بن جرير طبري كه از اهل تاريخ است، نيز نقل شده [3] كه اسراي فرس را كه به مدينه آوردند، عمر خواست آنها را بفروشد و مردان ايشان را بندگان عرب نمايد. اميرالمؤمنين (ع) او را منع نمود و فرمود: پيغمبر ما سفارش نموده كه «اكرموا كريم كل قوم» پس شايسته ي شاهزادگان نباشد كه معامله ي غلامي و كنيزي با ايشان شود، و آن حضرت نصيب خود را از آن اسيران آزاد نمود و بني هاشم نيز چنين كردند، و مهاجرين و انصار هم همراهي نمودند و سهام خود را به حضرت امير (ع) واگذار نموده و گروهي از قريش رغبت به تزويج زنان فارسي نمودند. جناب امير فرمود: بايستي ايشان را مخير نمود تا هر كه را خواهند اختيار كنند. و جماعتي خواستگاري كردند «شهربانويه» را، سكوت نمود. پس آنگاه اشاره كرد به حسين بن علي (ع) و گفت: هرگاه شوهري بخواهم جز اين جوان نخواهم، و تزويج نمود او را حسين بن علي (ع). و چون حضرت امير (ع) نام وي پرسيد، گفت: «شاه زنان» دختر كسري. فرمود: تو «شهربانو» نام داري و خواهر تو «مرواريد» نام دارد. به فارسي جواب گفت: آري. [4] .

و در «خرايج» راوندي مروي است كه چون او را مخير كردند، با دست به شانه ي حسين (ع) نهاد و آن حضرت به زبان فارسي با او سخن گفت و از او پرسيد: چه نام داري؟ گفت: «جهان شاه». فرمود: بلكه «شهربانويه». گفت: آن خواهر من است. فرمود: راست گفتي. [5] و


جهت اختيار كردن حسين (ع) خوابي بود كه ديده بود پيش از ورود لشكر اسلام به مدائن، كه پيغمبر خدا به خانه ي آنها آمده، و در شب ديگر فاطمه ي زهرا (س) را خواب ديد و اسلام بر او اظهار داشته و تزويج براي پسر خود حسين نمود [6] و شبهه نيست كه يكي از دختران يزدجرد تزويج به حضرت سيدالشهداء (ع) شد و نام او به اختلاف ضبط شده. شيخ مفيد، «شاه زنان» گفته و ديگران «شهربانويه» و بعضي «جهان بانويه» گفته اند. و بعضي گفته اند «شاه زنان» دختر شيرويه پرويز بوده، و مشهور آن است كه دختر يزدجرد بود. بنابراين، روايت «عيون الاخبار» ارجح است به قواعد ضبط تاريخ، زيرا كه كشته شدن يزدجرد در خلافت عثمان واقع شده و لا محاله دختران او بعد از كشته شدن او گرفتار شدند. و محتمل است كه در حديث «بصائر الدرجات» هم عثمان بوده و به تصحيف روات «عمر» شده باشد؛ چنانچه علامه ي مجلسي اعتقاد نموده. [7] در هر حال هرمز جد اين زن بوده. زيرا كه يزدجرد پسر شهريار است و شهريار پسر پرويز و پرويز پسر هرمز و هرمز پسر انوشيروان.

و اين كه گفت: «بيروز بادا هرمز» مرادش اين بود كه هرمز اگر نامه ي پيغمبر عرب را پاره نكرده بود و در اسلام داخل شده بود، دخترانش گرفتار و دستگير لشكر عرب نمي شدند.

و در «كافي» اين روايت نيز مروي است [8] و آنچه مطابق تحقيق و تحصيل از تواريخ و احاديث است آن است كه ولادت حضرت سيدالساجدين در خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و والده ي ماجده ي او «شاه زنان» دختر يزدجرد بود و در نفاس به آن حضرت وفات كرد، و رضاع [9] آن حضرت به مباشرت دايه بود و او را به اسم، مادر مي ناميد، و همين دايه بود كه آن حضرت تزويج نمود به غلام خود. و دختران يزدجرد كه در اسراي عجم به مدينه آمدند، سه نفر بودند و شهربانويه نام يكي از ايشان بود؛ چنان كه در خبر «خرايج» گذشت. و اين سه نفر را يكي حضرت حسن مجتبي (ع) به حباله ي نكاح درآورد و يكي را محمد بن ابي بكر، و «شاه زنان» تزويج به حضرت سيدالشهداء (ع) نمود، و در كربلا نبود. و ممكن است كه شهربانويه كه در كربلا بوده، بعد از وفات حضرت مجتبي (ع) يا محمد بن ابي بكر در نكاح حضرت حسين (ع) در آمده باشد [10] ، و شاه زنان را حضرت امير (ع) «مريم» يا


«فاطمه» نام نهاد و مردم او را «سيدة النساء» مي ناميدند و سيدالساجدين (ع) را «ابن الخيرتين» مي خواندند، نظر به حديث مشهور نبوي (ص): «ان لله في عباده خيرتين، فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس» [11] .

و شهربانو را در كربلا پسري بود كودك كه در گوش او گوشواره بود. ستمكاران تيري به او زدند و كشته شد، و شهربانويه مانند مدهوشه در كشته ي او مي نگريست، و اين زن پس از واقعه در فرات خود را تلف نمود.


پاورقي

[1] صدوق: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 128.

[2] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 10.

[3] ولي مرحوم مجلسي تذکر داده که اين محمد بن جرير طبري شيعي است نه آن تاريخ‏نويس مذکور. مراجعه کنيد: بحارالأنوار، ج 46، ص 15.

[4] محمد بن جرير الطبري: دلائل الامامة، ص 81، چاپ نجف؛ مجلسي: بحارالانوار، ج 46، ص 15 و ج 40، ص 330؛ مبرد: کامل: ج 2، ص 93، محمدعلي صبيح، مصر 1347؛ ابن شهر آشوب: المناقب، ج 4 ص 48.

[5] مجلسي: بحارالأنوار، ج 46، ص 11 و 15.

[6] همان، ص 11.

[7] همان، ص 11.

[8] کليني: کافي، ج 1، ص 466.

[9] شيرخواري.

[10] اربلي: کشف الغمه، ج 2، ص 295، چاپ دارالاضواء، بيروت، لبنان.

[11] خدا در بندگان خود دو برگزيده دارد: در ميان عربها قريش، و در عجمها، پارسيان برگزيده‏ي خدايند.