بازگشت

بيانات


«تاسوعاء» و «عاشوراء» از لغات مستعمله ي بعد از اسلام است، و وزن «فاعولاء» در لغت عرب غير اين دو لفظ نيست، و در اعداد غير اين دو لفظ وزن «فاعولاء» استعمال نشده، و از خبر شريف، كراهت مؤكده ي روزه ي اين دو روز ظاهر شود، و روايات بسياري نيز به اين معني وارد شده و اين كه روزه ي عاشورا از بدعتهاي بني اميه است، و در كتاب و سنت نبوده مگر سنت آل زياد، و روزه ي اين روز، روزه ي زنازادگان است. و هر چه در اخبار اماميه برخلاف اين معني وارد شده از باب تقيه از بني اميه و هواخواهان ايشان است. شاهد صدق اين مطلب، خبري است كه شيخ صدوق در امالي خود، از ميثم تمار روايت كرده كه آنچه روايات در فضيلت عاشورا وارد شده از ولادت ابراهيم خليل و توبه ي داوود و خلاصي يونس از شكم ماهي، تمام از مخترعات دشمنان اهل بيت است. [1] .

در كتاب «مروج الذهب» منقول است كه جماعتي از بني اميه و هواخواهان ايشان نذر كرده بودند كه هرگاه كشته شود حسين (ع) ده شتر قرباني نمايند و آن روز را روزه بدارند.

و در «تهذيب» شيخ طوسي روايت شده از امام صادق (ع) كه پيغمبر خدا را عادت بوده كه بسياري از اوقات آب دهان خود را مي انداخت در دهان كودكان شيرخوار از اولاد فاطمه


(س) در روز عاشورا، و مي گفت تا شام چيزي به آنها نچشانند، و سيراب مي بودند از همان آب دهان مبارك او. فرمود وحشي هاي بيابان روزه مي داشتند روز عاشورا را در عهد داوود پيغمبر.

و در «حياة الحيوان» نيز مروي است در سالي زنبور عسل در روز عاشورا امتناع نمودند از خوردن علف.

و در «مصباح» طوسي روايت شده از عبدالله بن سنان كه گفت: در روز عاشوا داخل شدم بر جناب صادق (ع)، ديدم اشك چشم مباركش مانند مرواريد ريزان است. پرسيدم سبب گريه ي شما چيست؟ فرمود: مگر غافلي كه امروز روز شهادت حسين است؟ عرضه داشتم: چه گويي در روزه ي امروز؟ گفت: امساك از غير نيت روزه [2] و روزه را تمام مكن و بعد از عصر افطار كن به شربت آبي. [3] .

و اين روايت بر جمله ي آداب روز عاشورا مشتمل است و آن چند امر است:

اول: پوشيدن لباس پاك.

دويم: آستين بالا زدن و تكمه ها را باز كردن به هيئت مصيبت زدگان.

سيم: بيرون رفتن به بيابان.

چهارم: به جا آوردن چهار ركعت نماز، هر دو ركعت به يك سلام، در ركعت اول حمد و «قل يا ايها الكافرون»، و در ثانيه حمد و قل هو الله، و در ثالثه حمد و سوره ي احزاب، و در رابعه حمد و منافقين.

پنجم: هزار دفعه لعن كردن قاتل سيدالشهداء.

و در خبر ديگر خواندن هزار «قل هو الله» نيز وارد شده، مؤكدا.

و اما زيارت عاشورا، اگر چه علامه ي مجلسي - طاب ثراه - موجب اضطراب افهام علماي اعلام شده، لكن آنچه جامع همه ي محتملات صحيحه و نهايت احتياط است اين است كه در اول، سلام مختصري رو به قبر مبارك نمايد، و دو ركعت نماز زيارت به جا آورد، و لعن بر قاتل آن حضرت نمايد، و صد مرتبه تكبير گويد، و زيارت عاشورا بخواند، و در يك مجلس صد مرتبه لعن و سلام، پس از آن به سجده رود. و «دعاي صفوان» كه غلطا مشهور به «دعاي علقمه» شده نه شرط و نه جزء است، بلكه در عداد ادعيه ي وداع است، و همچنين زيارت


حضرت امير (ع) جزء و شرط اين عمل نيست. و آنچه از اين حديث شريف «كافي» استفاده شده كه اهل شام در كربلا حاضر شدند، مطابق است با نقل ابن شهر آشوب در «مناقب» كه شمر سردار چهار هزار سواره شد از سوارهاي شامي. [4] و در كتاب قديمي در نسب ديدم كه لشكرهاي شام زماني كه وارد كربلا شدند، امان نامه براي علي بن الحسين الاكبر آوردند به رعايت آن كه مادر او «ليلاي ثقفيه» دخترزاده ي ابوسفيان بود [5] چنان كه در شرح شهادت آن جناب خواهد ذكر شد - ان شاء الله [6] پس آنچه بعض مورخين نوشته اند كه در كربلا غير اهل كوفه كسي نبود، از روي قلت بضاعت يا عناد است [7] و مؤيد اين مطلب است نقل «كامل التواريخ» كه نوشته: ملاقات نمود طرماح بن عدي در «عذيب هجانات» سيدالشهداء را، پس از او پرسش احوال كوفه را نمود. عرضه داشت: يك روز قبل از بيرون شدنم ازدحامي [8] در پشت كوفه ديدم كه هرگز چنين ازدحامي در عمر خود نديده بودم.

جواب داد من با اين جماعت ميعادي دارم و چاره اي از رفتن به سوي آنها ندارم. [9] .

و اما آنچه در اين حديث ذكر شد از برهنه كردن بدن مقدس آن حضرت، در مقاتل مشهور و در حديث جمال و بردن بند زير جامه مذكور خواهد شد ان شاء الله تعالي.



پاورقي

[1] صدوق: امالي، ص 110، چاپ بيروت، 1400، شيخ طوسي: تهذيب، ج 4، ص 301 و 302، چاپ دارالکتب الاسلاميه، 1379.

[2] از غذا خوردن خودداري کن بدون نيت روزه.

[3] شيخ طوسي، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 724، تحقيق شيخ اسماعيل انصاري، قم.

[4] ابن شهر آشوب: مناقب، ج 4، ص 98، چاپ علميه‏ي قم.

[5] ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج 5، ص 169 - 169، چاپ دارا الندوة الجديده، بيروت، 1388 ه ق.

[6] شرح حديث 15، از همين کتاب.

[7] کم دانشي يا دشمني.

[8] انبوه.

[9] طبري: تاريخ الأمم و الملوک، ج 3، ص 308. در منبع مذکور در متن پيدا نشد.