بازگشت

بيانات


از اين حديث معلوم مي شود كه زنهاي بني هاشم شهادت حسين را در مسافرت عراق مي دانستند و از اسرار اهل بيت بوده، و به اين سبب ايشان را ممانعت فرمود كه اين سر فاش نشود. و حضرت رضا (ع) هنگام مسافرت به خراسان، عيال خود را امر به گريستن فرمود و دويست درهم ميانه ي آنها تقسيم نمود، و حضرت باقرالعلوم (ع) نيز امر فرمود كه در «مني» و موسم حج تا ده سال بر او سوگواري نمايند، و بعض املاك خود را براي مصارف ايشان معين كرد. [1] .

و در دعائم الاسلام مروي از حضرت صادق (ع) است كه بعد از مراجعت هاشميان، سه سال زنان بني هاشم نوحه گري كردند براي سيدالشهداء، بلكه تا يك سال شب و روز آرام نگرفتند، و كساني كه از صحابه ي پيغمبر (ص) بودند در مدينه در اطراف خانه هاي ايشان مي آمدند سر و روي بسته، و استماع نوحه گري آنها مي نمودند. [2] .

از اين احاديث استفاده شود رجحان نوحه گري و جواز استماع صوت اجنبيه و استماع زنها اصوات اجانب را چنان كه معمول بلاد شيعه است.

و در اين مقام نقل كنيم مراثي سيد مظلومين را كه در محضر مبارك ائمه ي طاهرين (ع) خوانده شده كه داراي شرافت است و دلالت تقرير رضاي معصوم بر مطلب مزبور دارد.


چنان كه در «ثواب الاعمال» صدوق است كه «ابوهارون» مكفوف، شرفياب محضر امام صادق (ع) شد. امرش نمود كه مرثيه بخوان براي جدم حسين (ع). شعري خواند، فرمود: به وضع رقت [3] و نوحه گري مرثيه بخوان. اشعاري از سيد حميري خواند:



امرر علي جدث الحسين و قل لاعظمه الزكية

يا اعظما لا زلت و كفاء ساكنة روية



و اذا مررت بقبره فاطل به وقف المطية

و ابك المطهر للمطهر و المطهرة النقية



كبكاء سعولة أئت لواحدها المنية [4] .

پس گريست امام صادق (ع) و امر كرد اشعار ديگر بخوان. چون خواندم آواز گريه از پردگيان پس پرده شد. و عبدالله بن غالب نيز در خانه ي حضرت صادق (ع) اين شعر مرثيه [را] خواند:



لبلية نسفوا حسينا

بمسفاة الثري غبر التراب [5]



فرياد دختري بلند شد از پس پرده: يا ابتاه!

و قصيده ي دعبل از قصايد معروفه كه در خراسان خدمت حضرت ثامن الائمة عليه السلام شرفياب شد، از اشعار متبركه و حفظ آن قصيده براي توفيق و سعادت از مجربات اهل علم است. مجموع عدد ابياتش يك صد و بيست و يك است. در مطلع، اشعاري از تغزل دارد كه در «روضة الواعظين» مسطور است كه دعبل شرم نمود كه اشعار تغزل را خدمت حضرت رضا بخواند، و عزم كرده بود كه اين قصيده بر اول كسي كه بخواند، حضرت باشد. ولي در بعض كتب عامه مروي است كه چون دعبل به شهر «نيشابور» رسيد، شب تنها نشسته بود. شخصي از جنيان بر او داخل شد و مطالبه ي همين قصيده را نمود و براي او خواند. چندان گريست كه بيهوش شد. و در بعض كتب نقل شده كه زمان ورود دعبل به خراسان ايام عاشورا بود و حضرت تهيه ي مجلسي فرمود و به دست مبارك پرده كشيد. زنان حرم آمدند پس پرده، براي استماع مرثيه حاضر شدند. و چون اشعار اوايل قصيده تغزل و مثالب خلفاي غاصبين


است و شنايع [6] اعمال بني اميه و اتباع آنها، در غالب كتب اهل ادب و تاريخ ذكر نشده، و معروف شده اول قصيده به «مدارس آيات خلت من تلاوة» و بعد، ذكر بيوت آل هاشم و قبور علويين شده.

و از اكابر شعراي اهل بيت كه توفيق نظم مراثي يافته و در محضر مبارك حضرت صادق و حضرت باقر (ع) اشعار مراثي خواند «كميت بن زيد» است كه صاحب قصيده ي معروفه ي:



طربت و ما شوقا الي البيض أطرب

و لا لعبا مني و ذوالشيب يلعب [7]



كه در مدح اهل بيت است. در «مروج الذهب» مذكور است كه «قصيده ي ميميه ي» معروفه «من لقلب ميتم مستهام» [8] را نظم نموده شرفياب خدمت باقرالعلوم عليه السلام شد و خواند تا رسيد به اين شعر:



و قتيل بالطف غو در منهم

بين غوغاء امة و طغام [9]



گريست آن حضرت و فرمود: اگر ما را مالي بود، به تو عطا مي كرديم.

و در كتاب «معاهد التنصيص» از محمد بن سهل صاحب «كميت بن زيد» روايت كرده كه گفت: داخل شديم با «كميت» بر امام صادق (ع) در ايام تشريق، و عرضه داشت: آيا نخوانم براي شما اشعاري كه نظم كرده ام؟ جواب فرمود: اين ايام عظام [10] با شرافتي است. گفت: آن اشعار را در حق شما اهل بيت گفته ام! بخوان، و فرستاد آن حضرت كسي را براي حاضر كردن كسان خودش. پس خواند اشعار خود را و گريه ي بسياري شد، تا آن كه اين بيت را خواند:



يصيب به الرامون من قوس غيرهم

فيا آخرا أسدي له الفيئي أوله [11]



گويد: تيرهايي كه در كربلا به حسين بن علي (ع) زدند از كمان گذشتگان انداختند، و پيشينيان آماده كردند غنيمت را براي طبقه ي آخرين. يعني كمانهاي تيرانداز كربلا در روز سقيفه ي بني ساعده درست شد، و اگر آنها خلافت را غصب نكرده بودند، حسين بن علي (ع)


كشته نمي شد. چون اين شعر را خواند، امام صادق (ع) دستها [را] به دعا برداشت و گفت: «اللهم اغفر لكيمت ما قدم و أخر، و أسر و أعلن، و أعطه حتي يرضي». [12] .

و در «مناقب» ابن شهر آشوب روايت شده كه روز نوروزي منصور دوانقي مقرر داشت كه حضرت موسي بن جعفر (ع) جلوس فرمايد و مردم به خدمت آن حضرت رفتند و هداياي بسيار بردند در اواخر مجلس، مردي داخل شد و عرضه داشت: هديه ي من اشعاري است كه جدم در مرثيه ي جد شما حسين بن علي (ع) گفته، و خواند براي حضرت:



عجبت لمصقول علاك فرتده

يوم الهياج و قد علاك غبار



و لا سهم نفذتك دون حراير

يدعون جدك و الدموع غزار



هلا تصعضعت السهام و عاقها

عن جسمك الأجلال و الاكبار [13]

پس حضرت تمامي هدايا و وجوه مجتمعه را بهوي بخشيد. [14] .

و در كتاب «كشي» مروي است كه جعفر بن عفان داخل شد بر امام صادق (ع) با جمعي از اهل كوفه، حضرت او را پهلوي خود نشاند و فرمود: شنيده ام كه تو نيكو شعر مي گويي در مرثيه ي جدم حسين (ع)، و خواند اشعاري كه گفته بود. آن حضرت گريست و حاضرين نيز گريستند تا اشك همه بر صورتها جاري شد. آن گاه فرمود: به خدا سوگند كه ملائكه ي مقربين حاضر شدند و بيش از ما گريستند، و خدا واجب كرد براي تو بهشت را و آمرزيد گناهان تو را [15] . و چون مراثي اين شاعر مجيد، مرضي امام الفقهاء شده ابيات او را ذكر كنيم:



لبيك علي الاسلام من كان باكيا

فقد ضيعت احكامه و استحلت



غداة حسين بالرماح درية

و قد نهلت منه السيوف و علت



و غودر في الصحراء لحما مبددا

عليه عناق الطير باتت فظلت



و ما نصرته امة السوء اذ دعي

لقد طاشت الاحلام منها و ضلت



ألا بل محوا أنوار هم باكفهم

فلا سلمت تلك الاكف و شلت [16]


الي آخر ما في «البحار». و شعر اول «و ان قتيل الطف من آل هاشم» [17] در خبر «كامل الزيارة» نسبت به جن داده شده و در كتب معتبره مثل «مروج الذهب» و كتب ديگر نسبت به «سليمان بن قته هاشمي» داده و همچنين در «تذكره ي» سبط. شايد به اصطلاح شعرا، سليمان «تضمين» [18] كرده باشد و شعر معروف بوده. چون خواند سليمان اين شعر را براي «عبدالله بن حسن بن حسن» به او گفت: چرا نگفتي: «أذن رقاب المسلمين فذلت»؟ [19] و در جمله ي كتب [20] وارد شده كه «سليمان بن قته» بعد از سه روز از شهادت، به كربلا عبور كرد و نگاهش بر كشته هاي آن جا افتاد و در حال سواري اين اشعار را خواند:



مررت علي ابيات آل محمد

فلم أرها امثالها يوم حلت



ألم تر أن الشمس أضحت مريضة

لفقد حسين و البلاد اقشعرت [21]



الي أن قال:

و ان قتيل الطف...

و بعيد نباشد كه اين شعر مشهور بوده؛ چنانچه نقل شده كه ابوالرمح نيز داخل شد بر فاطمه بنت الحسين (ع) و با اين قافيه مراثي خواند و ختم نمود به همين شعر. فاطمه اعتراض سابق «عبدالله بن حسن» را نمود. و شايد اين شعر اول مرثيه باشد كه گفته شده. در امالي شيخ طوسي گويد: اول شعري كه در مرثيه ي سيدالشهداء گفته شده اشعار «عقبة بن عمرو سهمي» است كه گويد:



مروت علي قبر الحسين بكربلاء

ففاض عليه من دموعي غريزها [22]



و «مدائني» كه يكي از اعاظم اهل مغازي است گفته كه مردي از اهل مدينه گفت: بعد از


حركت حضرت سيدالشهداء (ع) خارج شدم كه خود را به او برسانم. چون به «ربذه» رسيدم، مردي را ديدم نشسته. به من گفت: به ياري حسين (ع) مي روي؟ گفت: بلي. گفت: من هم به ياري او مي روم ليكن كسي را فرستاده ام خبر بياورد و الساعة خواهد آمد. ساعتي نگذشت كه آن كس آمد در حالي كه مي گريست و اين اشعار را مي خواند:



و الله ما جئتكم حتي بصرت به

في الارض منعفر الخدين منحورا



و حوله فتية تدمي نحورهم

مثل المصابيح يغشون الدجي نورا [23]

معلوم شد هر دو تن از پريان بودند.



پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 47، ص 220؛ کافي، ج 5، ص 117؛ صدوق در فقيه، ج 1، ص 116؛ طوسي در تهذيب، ج 6، ص 358.

[2] قاضي نعمان: دعائم الاسلام، ج 1، ص 227، چاپ دارالمعارف مصر، 1383 ه ق.

[3] شکسته دلي.

[4] بر خاک حسين بگذر و به استخوانهاي پاک او بگو: اي استخوانها! همواره از ناخوشي آرام و آسوده باشيد. و هرگاه بر قبر او بگذري بسيار درنگ کن و بر پاکيزه‏ي فرزند پدر و مادر پاکيزه اشک بريز مانند گريه‏ي روباهاني که يکي از آنها مرگش رسيده باشد (يعني ناله بسيار کن).

[5] اين بلاي بزرگي بود که حسين را مانند گرد و خاک در بيابان ريز ريز کردند.

[6] زشتيها.

[7] به وجه آمدم و از خود بيخود شدم، ولي نه از روي دلبستگي به سپيد فامان، و نه براي بازي، آيا پيرمرد سفيد موي بازي مي‏کند؟

[8] چه کسي به فرياد دل شيدا و سرگشته‏ام مي‏رسد؟!.

[9] کشته‏اي که در طف او را ميان سر و صداي فرومايگان رها کرده‏اند.

[10] بزرگ.

[11] تيراندازان از کمان ديگران هدف خود را مي‏زنند. اي آن که پيشينيانش براي او ميراث و ماليات به جاي نهاده‏اند!.

[12] خدايا! گناهان گذشته و آينده و پنهان و آشکار کميت را ببخشاي و به اندازه‏اي به او بده که راضي شود.

[13] در شگفتم از تيغ تيزي که در روز نبرد، در حالي که بر تو گرد و خاک نشسته بود، بر تنت فرود آمد. و تيرهايي که در برابر آن آزاد زنان بر بدنت نشست، در حالي که آنان جدت را صدا مي‏زدند و اشک فراوان مي‏ريختند.

چرا آن تيرها نشکست و بزرگي و آقايي تو مانع رسيدن آنها به تن تو نشد.

[14] ابن شهر آشوب: مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 318، چاپ علميه‏ي قم.

[15] کشي: رجال، ص 246، چاپ مطبعة الاداب، نجف اشرف.

[16] هر که مي‏خواهد بگريد بايد بر اسلام بگريد که احکام آن ضايع شده و زير پا نهاده شده است.

آن روز که حسين (ع) با نيزه‏ها پاره پاره شد و شمشير ها از خون او سيراب شدند. چون پاره گوشتي او را در بيابانها رها کردند و مرغان لاشخور بر سر او شب را به صبح و صبح را به شام آوردند. مردم بد او را ياري نکردند و هنگامي که آنان را خواند خردهاي آنان ديوانه و گمراه بود. بدانيد که آنان نور خود را به دست خود از ميان برده‏اند. آن دستها سالم مباد و بي‏جان باد.

[17] کشته‏ي طف از خاندان هاشم.

[18] يکي از هنرهاي شعري، و جاي دادن بخشي از شعر ديگران در شعر خود با حفظ تناسب و زيبايي.

[19] گردن مسلمانان را فرود آورد و آن سرها خوار شدند.

[20] کتابهاي بسياري.

[21] بر خانه‏هاي آل محمد گذر کردم و آن را مانند روزي که آنان در آن‏جا مي‏زيستند نديدم. آيا نمي‏بيني که خورشيد به خاطر از دست دادن حسين بيمار است و همه‏ي سرزمين به لرزه در آمده است؟ تا... «ان قتيل الطف...» ابن شهر آشوب: مناقب آل ابي‏طالب، ج 4 ص 117، چاپ علميه قم؛ ابن الجوزي: تذکرة الخواص، ص 244، چاپ بيروت، 1401 ه؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 244 و 293، چاپ بيروت.

[22] بر خاک حسين در کربلا گذر کردم، و چشمانم از اشک فراوان لبريز شد. بحارالأنوار، ج 45، ص 242، چاپ بيروت. در اين منبع، نام شاعر «عقبة بن عمرو سهمي» است و قصيده نيز ابيات ديگري اضافه دارد.

[23] به خدا نزد شما نيامدم مگر اين که او را ديدم که با سر بريده و چهره‏ي خاک‏آلوده روي زمين افتاده بود.

و گرداگرد او جواناني بودند که خون از گلويشان مي‏چکيد و چهره‏ي درخشان آنان چون چراغهايي در شب تاريک مي‏نمود. (بحارالأنوار، ج 45، ص 239، چاپ بيروت).