بازگشت

بيانات


كتاب كافي ثقة الاسلام از او ثق كتب شيعه است، بلكه در مذهب شيعه بعد از قرآن مجيد اصح كتب است؛ مع ذلك بسياري از احاديث آن كتاب در عداد اخبار آحاد است و چنين نيست كه هر چه در آن كتاب باشد حجت قاطعه باشد، خصوصا مثل اين حديث كه نقل از امام (ع) نشده و مانند نقل اهل تاريخ است. و اما حال روات اين خبر: پس «حسين بن احمد» توثيق در رجال نشده، اگر چه روايت شيخ كليني از او دليل و ثاقت و اعتبار است، و ابوكريب ازدي ممدوح است، و ابوسعيد مجهول است، و عبدالله بن ادريس و پدرش مجهول الحال است [هستند]. پس اين خبر به حسب سند اعتباري ندارد، و الفاظ متن هم خالي از حزازت [1] نيست، مثل: «و الأسد رابض» و نيز لفظ «غدا»، با آن كه اين واقعه در روز عاشورا واقع شده، علاوه بر آن كه ادريس حاكي واقعه از معاصرين حضرت صادق (ع) است، لا محاله اين واقعه را به وسايطي روايت كرده كه مجهول الحال هستند. و به قواعد علميه، اين خبر، «مرسل» [2] است و اعتباري ندارد. و نيز بسيار بعيد است كه سي هزار مرد جنگي دفع شيري نتوانند نمود و از مقصد خود به واسطه ي يك شير دست بكشند، با آن كه واقعه ي اسب تاختن از وقايعي است كه توان گفت قطعي الوقوع است و اكثر ارباب مغازي و مقاتل نوشته اند، بلكه اسماء آن ده نفر كه مباشرت اين عمل كردند ضبط نموده اند، بلكه اهل علم نسب، متعرض شده اند كه هر ده تن حرام زاده بوده اند، و نقل از «ابو عمرو زاهد» نيز كرده اند، و كمتر كتابي است كه واقعه ي كربلا را ضبط كرده باشد و اين واقعه را ذكر نكرده باشد؛ مانند «مروج الذهب» مسعودي كه اوثق كتب تاريخ است و «مقاتل» ابي الفرج اصفهاني و «ارشاد» شيخ مفيد و «مناقب» ابن شهر آشوب و «تذكره» سبط بن جوزي و غيرها و كتب متأخرين عامه و شيخ فقيه «ابن نما» در رساله ي «أخذ الثار»، از «تاريخ طبري» نقل كرده اند كه:

«مختار ابن ابي عبيده در صدد انتقام برآمد. اول امري كه از او صادر شد، در باب مباشرين


اين عمل بود، و هر ده نفر را دستگير كرد وفرمود تا بر پشت خوابانيدند و ميخ هاي آهن در دست و پاي هر يك كوبيده و تن آنها را پايمال اسبان كردند» [3] و ابن جوزي عبارتي جانگذاز دارد كه گويد:

«و أو طئوا الخيل ظهره و صدره، و وجدوا في ظهره آثارا سودا، فسألوا عنها، فقيل: كان (ع) ينقل الطعام علي ظهره في الليل الي مساكين أهل المدينة». [4]

و نيز در اشعار منسوبه به اين جماعت است:

«نحن رضضنا الصدر بعد الظهر» [5] .

و عجب است كلام علامه مجلسي با احاطه ي تامه، انكار اين واقعه نموده نظر به روايت كافي، اگر چه غيرت تشيع مقتضي است كه انكار اين واقعه شود. و «ابن شهر آشوب» در «مناقب» از «امالي» مفيد نيشابوري نقل نمايد كه:

«زني بود نوحه گر، نامش «ذره» بود، در خواب ديد فاطمه ي زهراء عليهاالسلام اشعاري به او ياد داد كه در مرثيه ي حسين (ع) نوحه گري نمايد، و آن اشعار اين بود:



ايها العينان فيضا

و استهلا لا تغيضا



و ابكيا للطف ميتا

ترك الصدر رضيضا



لم امرضه قتيلا

لا و لا كان مريضا [6] .

و شيخ ابوالفتح كراجكي در كتاب «تعجب گويد كه يكي از آن اسبها كه پامال كرد جسد مقدس را در مصر رفت. مردم آن جا از شدت عداوت نعلهاي آن اسب را خريدند و به جهت افتخار و تقرب به «بني اميه» در خانه هاي خود كوبيدند. و گويد: هنوز كه سنه ي چهار صد و كسري است اين شعار در خانه هاي مصر محفوظ است كه اشكال نعليه بر در خانه ها مي كوبند. و مؤلف «الأربعين الحسينيه» در قصيده ي تائيه گويد:



ألا يا قاصدا جدث الحسين

اطل وقف المطية بالبيات






تزود منه كحلا للعيون

و أجل به غشاء الباصرات



عظام السبط في تلك البراري

لقد سحقت بخيل عاديات



و في قيعان طف عطر مسك

يفوح من الدماء اليابسات [7] .

و اين داهيه [8] اختصاصي به سيدالشهداء (ع) داشته و ساير شهداء را نصيبي نبوده، اگر چه شيخ طريحي در كتاب «منتخب» گفته كه فاطمه صغري روايت كرده كه اسب بر بدن پدرم و اصحابش تاختند. و ليكن روايت مختصه به آن كتاب اعتباري ندارد، و آنچه در السنه و افواه [9] مرثيه خوانان است كه بدن قاسم بن الحسن پامال شد، خالي از مأخذ است. ولي حدس مي توان زد كه عبدالله بن الحسن در اين مصيبت با عم اكرم خود شريك باشد، زيرا كه بعد از شهادت، جسد آن پسر را كسي حمل از جاي خود ننمود و در جنب جسد مقدس باقي ماند، و الله تعالي أعلم. و نعم ما قال:



پيش من اين تن ندارد قيمتي

بي تن خويشم فتي ابن الفتي [10] .



و قيل أيضا:



و لا نبالي اذا ارواحنا نعمت

ماذا فعلتم باجساد و اوصال [11] .





پاورقي

[1] نااستواري و سستي.

[2] روايت بي‏سند.

[3] اسب بر پشت و سينه‏ي او دوانيدند، و در پشت او سياهي ديدند. چون پرسيدند، گفته شد که او (ع) براي مستمندان مدينه خوراک مي‏برد و آن را بر دوش خود حمل مي‏کرد. تاريخ طبري، ج 4، ص 524، چاپ مؤسسه‏ي اعلمي، بيروت 1403 ه ق.

[4] تذکرة الخواص، ص 228، چاپ مؤسسه‏ي اهل البيت، بيروت، 1403 ق.

[5] ما سينه را پس از پشت کوبيديم و خرد کرديم. مجلسي: بحارالأنوار، ج 45، ص 59 به نقل از ملهوف، ص 121 - 112.

[6] اي چشمها بباريد و بگرييد و کوتاهي نکنيد،



بر کشته‏ي طف بگرييد که سينه‏اش کوبيده شده بود.

من پس از مرگ از او پرستاري نکردم و اصلا بيمار نبود که پرستاريش کنم. (ابن شهر آشوب: مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 63، چاپ علميه قم).

[7] اي که بر سر خاک حسين مي‏روي، مرکب خود را بسيار نگه دار و آن جا بمان.

و از سرمه‏ي چشم براي خود توشه برگير و پرده از چشمان خود بزداي.

استخوانهاي فرزند پيامبر در آن بيابان با اسبان تيز تک کوبيده شد.

در بيابانهاي طف بوي خوش مشک مي‏وزد که از روي خونهاي خشکيده برمي‏خيزد.

[8] مصيبت.

[9] زبانها و دهانها.

[10] جوانمرد فرزند جوانمرد.

[11] هرگاه جانهاي ما در آسايش باشد باکي نداريم که با تن و بند بند بدن ما چه کنيد.