بازگشت

پيشگفتار


ستايش و ثنا، ذات اقدس خالقي را سزاست كه از تمامي موجودات برگزيد نوح بني آدم را براي مظهريت اسماء حسني و صفات عليا، و به قلم قدرت افاضه نمود مراتب دانش و آگاهي را بر الواح نفوس شريفه ي انسانيه، «علم الانسان ما لم يعلم» [1] ، و زيبنده ديد تاج كرامت «و لقد كرمنا بني آدم» [2] را بر اين نوع، دون ساير امم. زهي شرافت كه پديد آوردن هر ناپديدي براي آدمي بود، و پديد آوردن آدمي براي خود نمود. مهرباني با آفريدگانش به حدي است كه هيچ زماني اعراض از خلق خود نفرمود. هميشه وسايط و رسل ميانه ي مردم و ذات اقدسش بود. بعد از تكمل استعداد و استحكام بنياد، ختم نمود بنيان نبوات را به سيد اولاد آدم و جامع شتات صفات و تجليات ذات، سيدالرسل و خاتم الانبياء و نتيجة الكل، تاج الأصفياء محمد بن عبدالله صلي الله علي روحه الطيب اللاهوتي و جده الطاهر الملكوتي، و علي خلفائه، حلفاء الدين، و امناء الوحي المبين، سيد الموحدين علي بن أبي طالب أميرالمؤمنين (ع) و أولاده الأمجاد الداعين الي النجاة و الرشاد، و كتاب مبين او را آخر الشرائع و منتهي الكتب مقرر داشت و علم هدايت به شاهراه ولايت افراشت و راه عذري براي ساكنين طريق عبوديت نگذاشت و عترت طاهره ي او را اولياي خود و اوصياي نبوت انگاشت و از اول آفرينش تا فناي دنيا طرفة العيني زمين را خالي از حجت بالغه نگذاشت «ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة» [3] و عرش ولايت را به دوازده برج امامت مزين ساخت، و نور نبوت و هدايت را


در آن مظاهر زاهره مربب داشت و سفينه نجاتي براي غرقي [4] و هلكي [5] از امت خود وديعه گذاشت.

و بعد، بنده ي مجرم محروم از فضايل و كمال، بر قلوب صافيه ي اهل دانش و حال، از اخوان الصفار و روحانيين مي نگارد كه: عادت جاريه از علماي شريعت و سالكين طريقت، هميشه بر تأليف اربعين و شرح چهل حديث از متعلقات امور دين مبين مستمر بوده، و حقير هميشه آرزوي اين توفيق داشتم كه شايد مصداق حديث مشهور «من حفظ علي امتي أربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما» [6] واقع شدم. استغراق وقت به اشتغال به تحصيل و تكميل و تعلم و تعليم مجال نمي داد، تا پس از نهايت مسافرت، اقامه در وطن عزيز، دار الايمان «قم» - لا زالت محفوفة بالأمن و الأمان - [7] نمودم، و اين بلده ي شريفه از ايام قديمه، معدن علوم اهل بيت عليهم السلام و مسكن دوستان اين دودمان شرافت بنيان بوده و از بلاد مستحدثه ي اسلاميه است. در «معجم البلدان» و غيره مسطور است كه در سنه ي هشتاد و سه هجري كه لشكر «عبدالرحمن بن محمد الاشعث» كه امير سيتان بود، بر «حجاج بن يوسف» خروج و سركشي نمود، پس از شكست، در ميانه ي آنها هفده تن از علماي عراق عرب از طبقه ي تابعين بودند، از جمله پنج نفر پسران سعد بن مالك بن عامر الاشعري كه نام ايشان عبدالله و عبدالرحمن و اسحاق و نعيم و احوص بود. بعد از انهزام به ناحيه ي «قم» آمدند و در آن جا قريه اي بود «كمندان» نام داشت. [در آن] ساكن شدند، و عموزادگان ايشان پس از استقرار به آنها ملحق شدند و بناي عمارت و آبادي گذارده. عبدالله مذكور را پسري بود امامي مذهب، پس از فرود آمدن به آن مكان، تلقين طريقه ي تشيع به اهل و سكنه ي آن ناحيه آموخت و از اول امر مردم اين بلد، غير تشيع طريقه اي از اسلام نشناختند و رشته ي تبعيت احدي به گردن نينداختند، تا حدي كه گويا «قمي» و «شيعي» دو لفظ مترادف باشند. و بر شخص متتبع خبير بس واضح است كه اكثر اصول احاديث شيعه از علماي قم تدوين شده و به بذل جهد [8] ايشان محفوظ مانده. چنانچه در احاديث معتبره، شرح اين جمله مسطور است. و بس است كلام امام صادق (ع) كه اين بلد را حرم خود و اولاد امجاد خود ناميده و فرموده كه معدن شيعيان ما


است [9] ، و خبر داده كه اين بلده، معدن علم و فضل خواهد شد [10] ، و علوم اهل بيت از اين شهر فايض به ساير بلاد مشرق و مغرب شود [11] ، و بلايا و فتنه هاي دينيه از اين شهر مدفوع است [12] ، و يكي از درهاي بهشت براي ايشان است كه كنايه از باب ولايت اهل بيت باشد. [13] و نيز فرموده كه اين شهر جايگاه فاطميين و جاي آسايش مؤمنين است و آشيانه ي آل پيغمبر است [14] .

و مصداق اين كلام معجز نظام آن كه مقابر شريفه ي علويين به قدري كه در اين بلده واقع شده در هيچ ناحيه اي واقع نشده، چه آن بلد در زاويه اي از بلاد عظيمه واقع شده بود و مطمع اهل دنيا نبوده، و خلفا متوجه «ري» و «خراسان» و «اصفهان» و امثال آنها بوده اند و به بلاد صغيره عنايتي نداشته اند. به اين سبب «قم» و قراي آن از شر اعادي اهل بيت محفوظ بوده و علويين را مأمن آسايش بوده، و شرح اين جمله در كتاب «تاريخ قم» كه از كتب معتبره و در عداد اصول حديث محسوب است، مسطور است.

و از مقابر معظمه كه در اين بلده واقع است، قبر «فاطمه» دختر «موسي بن جعفر» - عليهماالسلام - است كه در غربي اين بلده واقع است، در زمين موسوم به «بابلان» كه ملك خاص موسي بن خزرج بوده، و فضيلت و شرافت زيارت اين مقبره ي مشرفه در اخبار معتبره ي اماميه مشهور است و از قديم الأيام، اين بقعه ي متبركه، معظم و محترم بوده، و در پهلوي اين قبر، قبوري ديگر از علويات محترمات است: دو دختر از موسي مبرقع و سه دختر از حضرت امام جواد محمد بن علي الرضا - عليه و آله و آبائه السلام - است. و اول بقعه اي كه به اين مقبره ي بضعه ي موسويه بنا شد از زينب دختر حضرت جواد - ع - بود كه قبر او نيز در اين بقعه ي مباركه است. و لا يزال اين بقعه ي محترمه، قبله گاه شيعه ي اثنا عشريه بوده و كرامات باهرت از او مشاهد شده، و در زمان سلاطين صفويه و پيش از آن، اوقاف و خدام و ترتيبات مقرره داشته و هيچ يك از سلاطين، فروگذار از احترامات آستانه مقدسه نكرده اند، خصوصا از زماني كه توليت اين آستان جلالت نشان با دودمان نجابت بنيان سادات حسينيه ي جبل عامل كه از احفاد امجاد و اولاد سيد الساجدين - ع - بودند مقرر بوده، و نسب شريف آنها در دفاتر و طوامير نسابين محفوظ و موجود است، «اثر النجابة ساطع البرهان»، و خلفا عن سلف در خدمات اين آستانه ي


مقدسه، ساعي و حامي بوده اند، و هر لاحقي بهتر از سابق، از عهده ي نظام و انتظام امور برآمده، چنانچه در اين زمان كه حدود سنه ي 1328 هجري است به تصويب علماي اعلام واولياي امور عظام، مفوض است اين منصب جليل به سيد معظم نبيل، مفخر الأشراف و السادات، جامع مزايا الانسانية و الكمالات، البحر الزاخر الذي له من الجلالة و النجابة حظ وافر، تاج الحاج، و قبلة المحتاج «ميرسيد محمدباقر» - دام عمره السعيد و عيشه الرغية - نجل السيد الآية الذي كان لنوع الانسان عين و للناس انسان و العين، المشمول له رحمة الله الواسعة في النشأتين، «مير سيد حسين» عليه شآبيب الرحمة كوكوف الماطرين، حفيد السادة الأنجبين من سلالة سيدالمرسلين المنتهي نسبهم الي سيدالساحدين - عليهم صلوات الله اجمعين - [15] .



نسب أضاء عموده في رفعة

كالصبح فيه ترفع و ضياء



و مناقب شهد العدو بفضلها

الفضل ما شهدت به الأعداء [16] .



چنان آثار جلالت در اين خانواده هويداست و علامات نجابت و عروق شرافت در جبهه ي او پيدا، كه به هيچ وجه حاجت به تعريف معرفي يا ستايش در تأليف مؤلفي نباشد؛ «آفتاب آمد دليل آفتاب». فوايد انعام و احسان آن جناب شامل عامه ي اهل ايمان است، اختصاص به طايفه اي در رفتن ندارد، چون بلده ي دارالايمان قم محل عبور و مركز مرور است، و اين بيت شريف محل اميد هر محتاج و فقير، و هر درمانده را دستگير، خصوصا جناب معظم از همه ي اسلاف اشراف و اجداد امجاد قدم بالاتر نهاد.



و كم أب قد علا بابن ذوي حسب

كما علت برسول الله عدنان [17]



در اجابت ارباب حاجت، و در كمال بشاشت و طلاقت وجه [18] و با آن كه بهره مند از عظمت هاشمي و مهابت مطلبي و سيادت محمدي و سخاوت علوي است، در كمال تواضع و فروتني با بندگان خدا رفتار نمايد - شعر:



فتي يشتري حسن الثناء بماله

و يعلم أن الدائرات تدور [19]




أقر الله عيون العباد بطول بقائه و طول عطائه و تبكيت اعدائه. حقير كثير التقصير به حسب اطاعت امر سامي، چهل حديث از اخبار متعلقه ي به حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ترجمه و شرح نمود، با اشاره به اعتقادات حقه ي شيعه ي اثنا عشريه در باب «رجعت» و «بداء» و «برزخ» و تطبيق معجزات و كرامات ائمه بر قواعد متينه ي صحيحه و رفع شبهات ملاحده و زنادقه ي اين زمان در جمله ي مسائل دينيه و در احاديث معتبره ي اماميه، و كمتر تعرض نمود از نگاشتن و ترتيب وقعه ي طف، زيرا كه كتب معده ي معتبره، زياده از قدر حاجت است، و ناميده شد اين تأليف لطيف به «الأربعين الحسينيه».

و قبل از شروع مقدمه لازم است كه متدينين از اهل مذهب اثناعشريه آگاه شوند كه در عصر ما شعاري در مذهب شيعه شايع تر از مراسم تعزيه داري و گريستن بر مصايب سيد مظلومين نيست، بلكه اكثر آثار و سنن و آداب شرعيه مهجور شده جز توسل به حضرت سيدالشهداء عليه السلام كه مايه ي اميدواري شيعه است روز به روز در ترقي و كمال است.


پاورقي

[1] علق، 5.

[2] اسراء، 70.

[3] انفال، 42.

[4] غرق شدگان.

[5] نابود شدگان.

[6] خصال صدوق: ص 543، چاپ جامعه‏ي مدرسين قم؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 156.

[7] که همواره در امن و آرامش باد.

[8] تلاش و کوشش.

[9] قمي، حسن بن محمد: تاريخ قم، ص 94.

[10] همان، ص 96.

[11] همان، ص 96.

[12] همان، ص 99.

[13] همان، ص 98.

[14] همان، ص 98.

[15] افتخار بزرگان و سادات، و دربردارنده‏ي همه‏ي برتريهاي انسانيت و برجستگيهاي آن، درياي پرگهري که از بزرگواري و بزرگ زادگي بهره‏ي کاملي دارد، تاج سر حاجيان و قبله‏ي نيازمندان «مير سيد محمدباقر» که روزگارش با نيکبختي دراز باد و زندگي او با شاد کامي پايدار. نور چشم مردمان بود، در دو دنيا رحمت فراگير خدا شامل او باد، مير سيد حسين که بارانهاي رحمت خدا چون ابر گهر ريز شامل او باد، نواده‏ي سروران بزرگ‏زاده، فرزندان سرور پيامبران که نژاد آنها به سيد الساجدين مي‏رسد، درود خدا بر همگي آنان باد.

[16] نژادي که پايه‏ي آن با بلندي چون صبح مي‏درخشد و برتري و نور دارد خوبيهايي که دشمن هم به آن گواهي مي‏دهد و خوبي آن است که دشمن بدان گواهي دهد.

[17] چه بسا پدري که به خاطر فرزند گرانمايه‏ي خود بزرگي يافت، چنان که عدنان به سبب پيامبر بزرگ شمرده شد.

[18] شادماني و گشاده‏رويي.

[19] جوانمردي که با دارايي خود نام نيک را مي‏خرد، و مي‏داند که روزگار در گردش است و اوضاع دگرگون مي‏شود.