بازگشت

بازتاب شهادت مسلم


خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمايت اهل كوفه براي امام حسين عليه السلام بسيار گران آمد و اشك بر ديدگانش حلقه زد؛ اما بي درنگ هدف خود را دنبال كرد، جمله اي گفت كه نشان داد، مقصود بالاتر از اين است: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (احزاب /23) «بعضي از مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند و بعضي ديگر انتظار مي كشند كه كي نوبت جانبازي آنها برسد. ولي مسلم وظيفه خودش را انجام داد. نوبت ما است » [1] حسين عليه السلام در عصري است كه انحراف، ضعف ايمان، فساد و نااميدي مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندك و پارسايان گوشه گيرند. «وي به عنوان يك رهبر مسؤول مي بيند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك «دين دولتي » درمي آيد... نه مي تواند خاموش بنشيند كه مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد... حسين براي اين كه در اندام مرده اين نسل خون تازه حيات و جهاد تزريق كند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خويش سلاحي و چاره اي ندارد و براي جهاد جز «بودن خويش » هيچ ندارد. آن را برمي گيرد و به سمت قتلگاه خويش مي آيد.» [2] آري امام در قبال امت و ميراث جدش تعهد دارد و نمي تواند كعبه را در تسخير بني اميه ببيند و بي عدالتي، پليدي و قساوت دستگاه جابر را تحمل كند. «در چنين شرايطي ]از انجام اعمال حج خودداري مي كند[ يعني من اعتراض دارم... وي عدم رضايت خويش را به اين وسيله و به اين شكل اعلام مي كند. يعني حجي كه گرداننده اش يزيد باشد براي مسلمين فايده اي ندارد ]اين كه امام كعبه را ترك كند[ و بعد بگويد من براي رضاي خدا رو به جهاد مي كنم... يك دنيا معني داشت. كار كوچكي نبود، ارزش تبليغاتي داشت، اسلوب، روش و متد كار در اين جا به اوج مي رسد. سفري را در پيش مي گيرد كه همه عقلا... آن را ناموفق پيش بيني مي كنند». [3] آنان كه تنها به مصالح خويش مي انديشند و هر امري را با ميزانهاي مادي مي سنجند سفر حضرت را بدون نتيجه مي پنداشتند و به بهانه خيرخواهي و دلسوزي براي انصراف وي از رفتن به عراق تلاش مي كردند و نزديكان نيز به صورتهاي مختلف اظهار نگراني مي كردند. وعده و وعيدهاي حاكم مكه و پيشنهاد امان نامه نيز هيچ گونه تاثيري بر جاي نمي گذارد و كار به جايي مي رسد كه حاكم مي نويسد: «از خدا مي خواهم از تفرقه افكني بپرهيزي، چه بيم دارم كشته شوي... امام پاسخ مي دهد: كسي كه به پيروي از دستورات حق و فرستاده اوست و به نيكي و نيكوكاري مقيد است، با خدا و پيغمبر خدا مخالف نيست و بهترين امان هم امان خداست.» [4] سرانجام امام حركتي را آغاز مي كند كه از انگيزه هاي دروني بسيار توانايي منشا گرفته و با معيارهاي مادي قابل محاسبه نيست. «در عين حال حسين عليه السلام نظر دوستاران و خيرخواهان را تصديق مي كند. مي گويد: خودم مي دانم. ايشان مي گويند: پس چرا اهل بيت را با خودت مي بري؟ مي گويد: آنها را بايد ببرم... در واقع امام يك عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نيروي خود دشمن تا قلب حكومت دشمن (شام) فرستاد اين خودش تاكتيكي عجيب و كاري فوق العاده است همه براي اين است كه صداها بيشتر به جهان آن روز برسد، بيشتر ابعاد تاريخ و ابعاد زمان را بشكافد.» [5] و فساد و پليدي و انحرافهاي اخلاقي يزيديان را برملا سازد و چهره كريه آنان را آشكار كند. «آري حركت حسين عليه السلام از حجاز و رفتنش به سوي عراق جنبش نيرومندي بود كه از انگيزه هاي دروني بسيار توانايي منبعث مي شد.» [6] .


پاورقي

[1] مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج‏1، تهران، انتشارات صدرا، بي‏تا، ص‏178.

[2] علي شريعتي، شهادت، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، ص‏40، 41، 42، 60.

[3] سيدجعفر شهيدي، پس از پنجاه سال، صص‏149، 150.

[4] حماسه حسيني، ج‏1، ص‏238.

[5] همان، ص‏238.

[6] عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسين‏عليه‏السلام، ترجمه کاظم معزي، تهران، نشر کتابفروشي علميه اسلامية، بي تا، ص‏138.