بازگشت

در عالم آخرت مقام و سلطنت امام حسين را خواهي ديد


مرحوم آقاي سيد محمد تقي گلستان (مدير روزنامه گلستان) اين قضيه را نقل نمود:

در اوايل سن جواني، چند جوان همسال و يك دل و يك جهت بوديم و با هم دوراني داشتيم. هر شبي در منزل يكي از دوستان مي رفتيم و با هم بوديم.

يكي از آنان پدرش حسيني بود! يعني به حضرت سيدالشهداء عليه السلام سخت علاقمند بود و در تعزيه و گريه و زاري بر آن حضرت بي اختيار بود. شبي كه نوبت ميهماني پسرش بود، مي گفت: من راضي نيستم در منزل من بياييد، مگر اينكه آقاي روضه خواني هم بيايد و ذكري از حضرت سيدالشهداء عليه السلام كند.

ولذا هر شبي كه نوبت آن رفيق بود مجلس ما به تعزيه وروضه خواني تبديل مي گشت.

پس از چندي آن پيرمرد محترم مرحوم شد و مرگش همه ي ما را ناراحت كرد. تا اينكه شبي در عالم رؤيا، او را ديدم و در اين انديشه افتادم كه مرده است و هر كس


انگشت ابهام (شست) مرده را بگيرد، هرچه از او بپرسد، آن مرده جواب مي گويد!

لذا ابهام او را گرفتم و گفتم: تو را رها نمي كنم، تا برايم حالات خود را از ساعت مرگ تاكنون نقل كني!

حالت ترس و لرز شديدي بر او دست داد و گفت: نپرس كه گفتني نيست! چون از گفتن حالش مأيوس شدم، گفتم: پس چيزي را كه در آن عالم فهميدي برايم بگو، تا من هم بدانم.

گفت: برايت بگويم: امام حسين عليه السلام را كه يادش مي كرديم، در دنيا نشناختيم! اينجا كه آمدم مقام و سلطنت و عزت او را مشاهده كردم و طوري است كه آن را نمي توانم به تو بفهمانم. جز اينكه خودت بيايي و مقام او را در اين عالم ببيني. [1] .


پاورقي

[1] داستانهاي شگفت ص 403 - کرامات الحسينية ج 1، ص 118.