بازگشت

بعد از چهلمين زيارت عاشورا، پول براي او حواله شد


يكي از علما در يادداشتهاي خود چنين نوشته بود: شبي از طريقي، به من الهام شد كه مبلغ چهل و پنج هزار تومان ببر، درب مغازه ي يكي از بندگان خدا كه مرد محترمي از اهل اصفهان است. صبح متحير بودم چه كنم؟ آيا آنچه فهميدم، صحيح است يا نه؟ و اصلا نمي دانستم چقدر پول دارم؟

وقتي مراجعه كردم، ديدم موجودي من چهل و پنج هزار تومان است. اول وقت درب مغازه آن آقا كه از محترمين شهر بود رفتم. ديدم دو نفر در مغازه ي او ايستاده اند. به آن آقا گفتم: من با شما كاري دارم، مي خواهم با هم به جايي برويم و برگرديم. او گفت: بسيار خوب.

من ايشان را به مسجدالنبي، واقع در خيابان جي، بردم. در آنجا عمله و بنا كار مي كردند. لب ايوان، طرف قبله نشستم و من به ايشان گفتم: من مأمور هستم كه گرفتاري شما را اصلاح كنم، اگر مشكلي داري بگو! هر چه اصرار كردم او چيزي نگفت.

بالاخره آن مبلغ را به ايشان دادم، ولي نگفتم چقدر است. ايشان بي اختيار به گريه افتاد و گفت: من چهل و پنج هزار تومان قرض داشتم، چهل زيارت عاشورا نذر كردم


كه بخوانم و امروز بعد از اذان، آخرين زيارت را خواندم واز حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام خواستم كه گرفتاريم رفع شود كه الان بحمدالله گره باز گرديد. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينيه ج 2، ص 238 به نقل از آثار شگفت ص 38.