بازگشت

شفاي چشم شريف مكه با تربت امام حسين


يكي از اساتيد بزرگوار از مرجع فقيد شيعه، علامه بزرگوار، حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي قدس سره اين قضيه را نقل كرده است:

شريف مكه - كه از سادات حسني بود و مذهب اهل سنت داشت - در زمان ناصرالدين شاه قاجار به ايران سفر كرد. او مهمان امير كبير شد و اميركبير به احترام او جمعي از علما و بزرگان را دعوت كرد. هنگام صرف غذا، امير كبير شريف مكه را به حاضر شدن بر سر سفره دعوت كرد، اما شريف عذر خواست و گفت: در ميان عرب مرسوم است كه اگر مهمان از ميزبان خواهشي داشته باشد از صرف غذا امتناع مي كند، تا اينكه ميزبان برآوردن خواهش او را به عهده بگيرد! اكنون من از شما خواهشي دارم...

اميركبير پرسيد: چه خواهشي داريد؟ شريف گفت: از شما آشپزي مي خواهم كه


بتواند برايم چنين غذاهايي تهيه كند!

اميركبير خواهش او را به عهده گرفت و پس از صرف غذا به خانمي كه براي او آشپزي مي كرد، اين قضيه را اطلاع داد. وي بسيار متأثر شد و گفت: من شيعه هستم و چگونه مي توانم در ميان اهل سنت زندگي كنم؟! ولي كار از كار گذشته بود و بالاخره شريف او را با خود به حجاز برد.

پس از مدتي شريف مكه به چشم درد شديدي مبتلا شد و پزشكان از معالجه او ناتوان شدند. شريف به دعا و توسل روي آورد اما سودي نبخشيد و بالاخره نابينا شد. در اين هنگام به خاطرش رسيد كه از آشپز ايراني نيز درباره ي مداواي چشمش سؤال كند. وقتي قضيه را با او در ميان گذاشت، آشپز مقداري تربت امام حسين عليه السلام بر ديدگان شريف ماليد و پس از آن، شريف بينايي خود را باز يافت!

شريف پرسيد: آيا تو جادوگري كردي؟!

آشپز گفت: به خدا پناه مي برم.

شريف پرسيد: پس چه چيزي بود؟

آشپز گفت: از اين مطلب بگذر! (لازم نيست بداني)

شريف در دانستن اين راز اصرار زيادي كرد و آن بانوي شيعه ي ايراني گفت: به من قول بده كه در امان هستم، تا حقيقت مطلب را بگويم.

شريف گفت: تو در امان هستي و هرگز از جانب من آزاري به تو نخواهد رسيد.

آشپز گفت: ما شيعيان هنگامي كه خود را مضطر و ناچار ببينيم، به تربت امام حسين عليه السلام استشفا مي كنيم. و اين هم تربت آن بزرگوار، از زمين كربلا بود.

شريف پس از اين قضيه، مذهب تشيع را اختيار كرد و به نزديكان خويش خبر داد


و از آنها درخواست كرد كه به مذهب شيعه درآيند. [1] .


پاورقي

[1] خاک بهشت ص 109.