بازگشت

توبه ي زن گناهكار


در مدينه زن بدكاري زندگي مي كرد كه روزي خود را از راه خودفروشي به دست مي آورد! در منزل همسايه او، مردم اغلب به عزاداري امام حسين عليه السلام مشغول بودند


و جمعي در آن خانه گرد هم جمع مي شدند و براي مصايب حضرت سيدالشهداء عليه السلام گريه مي كردند و بعد از اتمام مجلس غذايي را كه تهيه ديده بودند، به آنها اطعام مي كردند.

در همان خانه ديگي بر روي آتش نهاده بودند و طعام جهت جمعيت عزادار درست مي كردند و اتفاقا آتش زير ديگ خاموش شده بود!

زن بدكار براي برداشتن آتش از زير اجاق به خانه ي آنها آمد و ديد كه آتش زير ديگ خاموش شده است. او مشغول روشن كردن آتش زير ديگ شد و در حالي كه داشت آتش را روشن مي كرد، دود به چشم او رفت و چند قطره اشك از چشمان او جاري شد.

چون آتش روشن شد، آن زن مقداري از آن را برداشت و به خانه ي خود برد. بالاخره پس از ساعتي بواسطه گرمي هوا، استراحت نمود و به خواب رفت.

در عالم رؤيا مشاهده كرد كه قيامت برپا شده است! ناگهان آتش زبانه گرفت و با غلها و زنجيرهاي آتشين، او را بستند و به سوي دوزخ كشاندند.

در اين وقت زن فرياد مي زد ولي كسي به دادش نمي رسيد. چون خواستند او را به آتش جهنم اندازند، ناگهان شخصي صدا زد: «از او دست برداريد.»

ملائكه عرض كردند: يابن رسول الله، اين زن بدكار است و جميع اوقات خود را به فسق و فجور مي گذارند. حضرت امام حسين عليه السلام فرمودند: بلي، ولي امروز در همسايگي اش جمعي از شيعيان ما مشغول عزاداري من بودند، او رفته بود كه آتش بردارد، چند قطره اشك از چشمانش جاري شد و قدري از دستش براي ما سوخته


شد؛ او را ببخشيد!

زن از خواب بيدار مي شود. فورا خود را به آن مجلس مي رساند. و توبه و انابه مي كند و بالاخره مؤمنه مي شود. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينيه ج 1، ص 188 - معالي السبطين ص 103 به نقل از منتخب - سحاب رحمت ص 99 به نقل از رياض الشهادة ج 2، ص 51.