بازگشت

خشك شدن پليسي كه در زمان رضا خان در بابل قصد تخريب پير علم را داشت


در آن روزها، ظاهرا اوايل دهه ي 1310 شمسي، عمال رضاخان در مسير اهانت و انهدام بسياري از علمهاي جلوي تكايا و همچنين تخريب حسينيه ها، به تكيه اي رسيدند كه در اثر معجزه، بعدها آن تكيه به پير علم مشهور گشت.

جريان از اين قرار بود كه عده اي قزاق و سرباز به همراه مأموري خبيث كه رذالت او زبانزد مردم شهر بابل بود، جلوي تكيه مي رسند. رسم آنها اين بود كه ابتدا علم را شكسته و خرد مي كردند! جمعيت مردم - حيران و پريشان - ديدند كه سربازي كلنگ را به دست گرفت و براي تخريب علم جلو رفت، ولي بلافاصله به عقب برگشت! آن مأمور كثيف گفت: چرا عقب آمدي؟ سرباز جواب داد: به محض بلند كردن كلنگ،


لرزه بر اندام من افتاد و ترسيدم و من اين كار را نمي كنم.

مأمور پليد گفت: اين حرفها چيست؟ الان من خرابش مي كنم. كلنگ را برداشت، جلو رفت و بي شرمانه آن را بلند كرد تا ضربه اي كاري بر علم فرود آورد، كه ناگاه درميان نگاه حسرت زده و ترسناك مردم و سربازان، دستش به همراه كلنگ،قبل از رسيدن به علم در هوا معلق ماند وخشك و فلج گرديد و صورتش هم سياه شد!

با مشاهده ي اين صحنه ي شگفت، جمعيت تماشاچي و سربازان از ترس غضب حضرت قمر بني هاشم عليه السلام پا به فرار گذاشتند و كلنگ از دست نحس اين مأمور به زمين افتاد. سپس وي با دستي فلج و خشك شده و صورتي سياه، در حاليكه نه او و نه احدي از عالميان جرئت سوء قصد به آن علم را نداشتند، آرام آرام به طرف محل كار خود يعني شهرباني حركت كرد.

به طور طبيعي، قبل از رسيدن مأمور پليد به شهرباني، خبر ظهور معجزه و انتقام حضرت قمر بني هاشم عليه السلام به گوش همكارا او و رئيس شهرباني نيز رسيده بود. لذا پس از اينكه اين مأمور نگون بخت به شهرباني رسيد و خواست از پله ها بالا برود، ناگهان رئيس شهرباني جلو آمد و مدال خدمت و سر دوشي را از لباس او كند و گفت: وارد شهرباني نشو كه ما از انتقام ابوالفضل عليه السلام مي ترسيم! و بالاخره او را به شهرباني راه ندادند و اخراج كردند. نقل مي شود كه حتي زن و بچه ي اين ملعون هم او را به خانه راه ندادند.

بعدها اين بدبخت با همان دست خشكيده در كوچه و خيابان گدايي مي كرد و مردم هنگام عبور از كنار او، و بر او لعن و نفرين مي كردند. چند سالي به اين وضع نكبت بار زيست، تا جان به آتش جهنم برد.

ازآن تاريخ به بعد، چون اين علم تنها علمي بود كه در شهر بابل اين طور اعجاز


علني از آن به وقوع پيوست، به عنوان رمز پيروزي علمدار كربلا تا روز قيامت و سمبل صدق وعده ي خداوند در حفظ شعائر حسيني به «پير علم» نام گذاري شد و نيز محله اي كه شرافت جاي داشتن اين علم معجزنشان را دارد به «محله ي پير علم» موسوم گشت. [1] .


پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان، ج 2، ص 360.