بازگشت

سياه شدن چهره ي هارون معري، به سبب نبش قبر و آب بستن بر قبر امام حسين


ابي عبدالله باقطاني نقل كرد كه پسر يحيي بن خاقان مرا جزء كادر «هارون معري» كه يكي از افسران سلطان بود، قرار داد و من نويسنده ي او بودم.

سراسر تن هارون معري و دست و پاي او به شدت سفيد بود ولي رويش چون قير


سياه بود و ماده ي گندويي قي مي كرد.

باقطاني گفت: چون هارون با من همدم و مأنوس شد، از سياهي رويش پرسيدم، ولي جواب نگفت. تا اينكه به مرض مرگ دچار شد و به عيادت او رفتم و دوباره پرسيدم و او از من خواست كه اين قضيه را پنهان كنم و من هم قول دادم.

او به من گفت: متوكل مرا با ديزج مأمور نبش قبر امام حسين عليه السلام و آب بستن بر آن كرد و چون آهنگ رفتن كردم، حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله، را در خواب ديدم كه فرمود:با ديزج مرو و مأموريت قبر حسين عليه السلام را قبول مكن. اما صبح آمدند و مرا به رفتن تشويق كردند و من هم با آنها به كربلا رفتم و مأموريت را از طرف متوكل انجام داديم.

پس از آن، حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه فرمود: مگر به تو نفرمودم: با آنها مرو و كار آنها را مكن، ولي تو نپذيرفتي و انجام دادي! پس يك سيلي به من زدند و آب دهن به رويم انداختند و صورتم چنان كه مي بيني سياه شد و تنم بحال نخست سفيد ماند. [1] .


پاورقي

[1] ترجمه‏ي دارالسلام نوري، ج 1، ص 221.