بازگشت

مامور ماليات بگير در تبريز، به حضرت ابوالفضل العباس اهانت كرد


در زمان ناصرالدين شاه، در تبريز، يكي از مأمورين دولت از يك مغازه دار ماليات طلب مي كند. اما مغازه دار امروز و فردا مي كند. مأمور، يك روز صبح زود درب مغازه مي آيد و مي گويد: امروز تا ماليات را از تو نگيرم از اينجا نمي روم. مرد كاسب مي گويد: تو را به حضرت ابوالفضل عليه السلام، مرا معاف دار. مأمور گستاخ مي گويد: اگر ابوالفضل عليه السلام قدرت دارد، شر مرا از سر تو كم كند

كاسب آهي مي كشد و مي گويد: يا ابوالفضل عليه السلام، به دادم برس! فورا اسب مأمور


سركشي مي كند و آن قدر بالا و پايين مي رود كه مأمور را به زمين مي زند. بعد از آن نيز با دستهايش شروع به كوبيدن بر سينه ي مأمور مي كند. او هم صداي سگ (عو عو) مي كند. وقتي مي آيند، مي بينند فك بالاي وي پايين آمده و فك پايينش جلو رفته است و وضع بسيار زاري دارد. ديري نگذشت كه با اين وضع اسفبار، به درك واصل شد. [1] .


پاورقي

[1] چهره‏ي درخشان ج 2، ص 623.