بازگشت

جلوه هايي از تفسير عيني برخي آيات قرآن


بسياري از آيات قرآن كريم در جريان نهضت حسيني تفسير عيني خاصي پيدا كرد، ولي در اين جا تنها به چند نمونه از آن اشاره مي شود تا از اين رهگذر جلوه اي از اسرار عاشورا با اين رويكرد نيز مورد توجه قرار گيرد:

الف: يكي از آياتي كه در جريان قيام امام حسين به خصوص در روز عاشورا


تفسير عيني بسيار زيبا و دل انگيزي پيدا كرد اين آيه ي مباركه است كه مي فرمايد:(من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا) [1] تجلي اين آيه در ساعت هايي پرفروغ تر مي شد كه هر كدام از ياران امام عاشقانه و با شوق و اشتياق به حضورش مي رسيدند و از حضرت اجازه ميدان رفتن مي خواستند، امام حسين بعد از اجازه به آنها آيه مباركه ياد شده را تلاوت مي كرد و آن گاه مي فرمود:«من نيز به زودي به شما مي پيوندم». [2] بي ترديد اين حقيقت در ميدان جهاد مسلمانان در ركاب پيامبر جلوه هاي فراوان داشته است، اما به آن زيبايي كه در كربلا جلوه نمود كمتر تجلي عيني پيدا كرده بود. در اين جا تنها دو نمونه از اين گونه جريان ها بازگو مي شود:

يكي از ياران امام به نام«عمرو بن قرظه انصاري»، خدمت حضرت رسيد و اجازه رزم خواست و به گونه اي عمل كرد كه گفته شده است:«كان لا يأتي الي الحسين سهم الا اتقاه بيده و لا سيف الا بمهجته فلم يكن يصل الي الحسين سوء حتي اثخن بالجراح» [3] آن بزرگ مرد انصاري به نحوي مي رزميد كه هر تيري كه از سوي لشكر كوفه به سوي امام حسين رها مي شد او آن را با دست خود ره گيري مي كرد و نمي گذاشت به امام برسد. و هر شمشيري كه فرود مي آمد آن را با جان مي خريد، و تا هنگامي كه جان در بدنش بود نگذاشت آسيبي به امام برسد تا اين كه بر اثر زخم هاي فراوان از پاي درآمد.

نمونه ديگر نحوه عمل كرد«حنظلة بن اسعد شامي»است كه به حضور امام رسيد و در پيشگاه حضرت به گونه اي ايستاد كه هر گاه تير و يا نيزه و شمشيري به سوي امام مي آمد، حنظله، صورت و سينه خود را سپر قرار مي داد و از اصابت آنها به حضرت


جلوگيري مي نمود، و در اين حال با ايراد سخنراني و تلاوت آيات قرآن لشكر كوفه را از جنگ با حسين عليه السلام باز مي داشت. وقتي ديد سخنان او و خواندن قرآن به دل سياه اهل كوفه اثري ندارد، روي به سوي امام كرد و عرض نمود:«افلا نروح الي ربنا و نلحق باخواننا؟»آيا به سوي پروردگار خود نرويم و به برادران خود نپيونديم؟ امام به او اجازه داد و بعد از رزم قهرمانانه بالاخره به شهادت رسيد. [4] .

هر كدام از ياران سالار شهيدان به همين صورت عمل كردند لذا گفته اند:«ياران حسين گروهي بودند كه گاه جنگ و گرفتاري و همگام رويارويي با سپاه دشمن نيزه دار، مسلح، قلب هاي خود را زره پوش مي كردند و خويش را در كام مرگ مي افكندند، و جان فدايي در راه حسين براي آنان بسيار آسان و گوارا بود.» [5] .

اين جريان ها كه در روز عاشورا نمونه هاي فراوان از آن به وقوع پيوست، فراز نوراني(من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه) را به زيباترين شكل ممكن معنا و تفسير كرده است. خداوند در اين آيه از آن عده از مؤمنان تجليل كرده است كه از جنگ فرار و پشت به دشمن ننمودند و به عهد خود كه مقاومت در برابر دشمن بود وفا كردند [6] در حالي كه ياران امام حسين با تعداد اندكي، وقتي در مقابل هزاران نفر از لشكر بي مروت عمر بن سعد مواجه شدند، نه تنها كوچك ترين هراسي به خود راه ندادند بلكه در دفاع از حريم دين و ولايت عاشقانه و پرصلابت براي رفتن به ميدان جهاد مسابقه گذاشته بودند، و هر كدام مي خواستند زودتر از ديگري، در دفاع از حريم ولايت به فوز و فيض شهادت نايل شوند. [7] .

وقتي در صحنه هاي زيبا و شكوه مند به انتظار ميدان رفتن ياران امام حسين عليه السلام به


خوبي دقت شود، معلوم خواهد شد كه فراز ديگر از آن آيه كه فرمود:(و منهم من ينتظر) چگونه زيبا و دل انگيز در روز عاشورا توسط عاشقان حسيني تفسير عيني شده و كامل ترين مصداق(من ينتظر) را پديد آورده اند.

گر چه جريان لحظه شماري براي رفتن به ميدان فداكاري براي هر كدام از ياران سيدالشهدا به نحوي وجود داشت، اما جلوه زيبا و برجسته ي انتظار جان نثاري و فداكاري، براي سپه سالار و علمدار عشق و محبت اباالفضل العباس، از همه پرفروغ تر بود. لذا گفته اند: وقتي حضرت عباس عليه السلام تنهايي برادرش را ديد به امام عرض نمود:«يا اخي هل من رخصة؟»آيا اجازه است؟ امام گريه شديدي كرد آن گاه فرمود:«يا اخي انت صاحب لوائي و اذا مضت تفرق عسكري»اي برادر شما علمدار من هستيد، و اگر برويد مثل آن است كه همه سپاه من رفته و متفرق شده است و بعد عباس به امام عرض كرد:«قد ضاق صدري»بسيار دل تنگ شده ام. [8] .

در اين جريان چند نكته اساسي وجود دارد كه به اختصار اشاره مي شود:

نكته اول: از نحوه ي گفت وگوي حضرت عباس با امام به روشني معلوم مي شود كه عباس شديدا براي رفتن به ميدان رزم، لحظه شماري مي كرده است و كاملا حالت انتظار داشته است و واقعا جزء منتظران و از مصاديق بارز (و منهم من ينتظر) بوده لذا از امام رخصت خواست و گفت من دل تنگ شده ام.

نكته دوم: چون گفته است كه وقتي عباس تنهايي برادرش را ديد از امام رخصت جان فدايي خواست. معلوم مي شود اين روايت با ساير منابع كه مي گويند حضرت عباس بعد از شهادت اصحاب و بسياري از اهل بيت امام حسين به شهادت رسيد، هيچ گونه تهافت و محذوري ندارد.

نكته سوم: اگر امام در پاسخ عباس فرمود: با رفتن شما سپاه من متفرق خواهد شد،


هرگز بدين معنا نيست كه تا آن زمان هنوز اصحاب و ياران امام به شهادت نرسيده بودند، زيرا اولا: سپاهيان امام كساني نبودند كه با كشته شدن علمدارشان متفرق شوند؛ به خصوص آن كه به عنوان محور اصلي مقاومت هنوز زنده بود، چه اين كه امام حسين عليه السلام همه ياران خود را آزاد گذاشته بود و هر گاه مي خواستند مي توانستند از ادامه راه شان بازگردند. گذشته از اين، ياران امام كربلا را ميدان مسابقه ايثار و صحنه تجلي عشق و ظهور و اظهار محبت به اهل بيت عليهم السلام تلقي مي كردند، لذا شائبه پراكنده شدن مطرح نبود.

ثانيا: مراد از جمله ياد شده اين است كه حضرت تا زماني كه عباس در كنارش بود اساسا احساس تنهايي نمي كرد و گويا همه سپاه خود را در كنارش مي ديد، لذا به او فرمود: شما علمدار من هستيد. يعني تا علم به دست عباس برافراشته است گويا همه سپاه زنده اند و احساس تنهايي نمي شود، چون عباس وارث ابراهيمي بود كه قرآن درباره او فرمود:(ان ابراهيم كان أمة) [9] لذا براي امام حسين عليه السلام در حد يك سپاه مطرح بوده است. [10] .

هم چنين فراز پاياني آيه ياد شده كه فرمود:(و ما بدلوا تبديلا) در حادثه كربلا به نحو شگفت انگيزي تفسير عيني شد، زيرا در اين قسمت از آيه خداوند برخي مؤمنان را از آن جهت ستايش كرده است كه هرگز عقيده خود را تغيير ندادند. اين مسئله در قيام حسيني به صورت بي سابقه و شايد بي لاحقه اي عينيت يافت؛ براي نمونه به مواردي اشاره مي شود كه هر كدام از آنها مي توانست در تصميم و اراده و باورها تزلزل ايجاد كند، ولي به اندازه يك سر سوزن هم در جريان قيام حسيني تأثير منفي ايجاد نكرد. مثلا شخصيت هاي بزرگ اجتماعي - سياسي كه از تجربه هاي بالا در


مسائل زندگي برخوردار بودند و برخي از آنها مورد اطمينان امام حسين عليه السلام بودند و اظهار نظرشان از روي دل سوزي و كاملا براساس محبت به اهل بيت پيامبر بود، مانند عبدالله بن عباس، عبدالله جعفر، محمد حنفيه اصرار كردند و راه كارهاي متعدد براي مصون ماندن امام از شر حكومت يزيد به حضرت پيشنهاد كردند. [11] .

حتي عبدالله جعفر به دليل قدرت و نفوذي كه بر برخي افراد موجود در دستگاه حكومت بني اميه داشته است به امام حسين عليه السلام نامه نوشت كه من از شخص يزيد و همه حاكمان بني اميه براي شما و همه بستگان، امان نامه مي گيرم و مصونيت سياسي و امنيتي شما از اين جهت كاملا تأمين مي شود. [12] حتي نقل شده كه عبدالله جعفر از حاكم مكه(عمرو بن سعيد بن عاص) براي امام حسين عليه السلام امان نامه خواست، او به عبدالله گفت هر گونه كه مي خواهيد امان نامه را بنويسيد من آن را مهر و امضا مي كنم. عبدالله امان نامه را نوشت و حاكم مكه مهر كرد و عبدالله همراه برادر حاكم مكه(يحيي بن سعيد) به حضور امام حسين آمدند و امان نامه را به او دادند. حضرت در جواب نامه اي نوشت از جمله فرمود:«فخير الامان أمان الله» [13] يعني بهترين امان از آن خداوند است. گذشته از خود امام حسين عليه السلام از راه هاي گوناگون نظير امان نامه ي شمر براي حضرت ابوالفضل و برادرانش و زمينه هاي فراواني كه براي هر كدام از ياران امام حسين پيش مي آمد و آنها مي توانستند در تصميم و باور خود در خصوص به همراهي امام حسين عليه السلام تجديدنظر كنند و ادامه ندهند، با تمام اين مسائل، ذره اي در عزم و اراده و باور آنان تزلزل ايجاد نشد و همه آنان نه از روي پيش آمد. نخواسته، بلكه براساس عشق و انتخاب مسيري را كه آغاز كرده بودند تا پايان ادامه دادند. همه اينها به اين دليل است كه بايد گفت: فراز نوراني(و ما بدلوا تبديلا) در جريان نهضت


حسيني تفسير عيني منحصر به فرد پيدا كرد.

ب: آيه ديگر آن است كه در سوره فجر فرمود:(يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي) [14] در روايات، سوره مباركه فجر به نام سوره امام حسين عليه السلام خوانده شده و آمده است: هر كسي آن سوره را بخواند، روز قيامت با آن حضرت خواهد بود [15] .

و از آن جا كه سالار شهيدان مصداق كامل آيه مباركه است، در روايتي ابابصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه مراد آيات ياد شده حسين بن علي عليه السلام است [16] .

بعيد نيست كه درخشش پرفروغ امام حسين عليه السلام در حادثه كربلا او را تفسير عيني آيات ياد شده قرار داده باشد. گذشته از رواياتي كه آيه ي مباركه را به نحوي ناظر به نفس مطمئنه ي سالار شهيدان تلقي كرده از منظر ديگر نيز شهداي كربلا به خصوص سالار شهيدان از مصاديق بارز نفس مطمئنه شمرده مي شود، كه در اين جا به چند نمونه از آن اشاره مي شود:

1. جاي ترديد نيست كه انبيا و اوصياي راستين آنها از مصاديق بارز آن آيه ياد شده اند، زيرا آدم صفي الله، نوح نبي الله، ابراهيم خليل الله، موسي كليم الله، عيسي روح الله، محمد حبيب الله، علي وصي رسول الله، حسن مجتبي، فاطمه زهرا، همه صاحب نفس مطمئنه بوده اند، و حسين وارث همه آنهاست. [17] .

پس آن حضرت گذشته از طريق شخصي خود از اين جهت نيز مصداق كامل نفس مطمئنه و تفسير عيني آيه ياد شده است.

2. تفسير عرفاني كه برخي از بزرگان اهل معرفت، از آيه ياد شده كرده اند نيز به


طور كامل بر سالار شهيدان و ساير شهداي كربلا تطبيق مي كند، چون از ديد آن تفسير: مراد از نفس مطمئنه نفسي است كه آرامش و سكينه الهي بر او نازل شده و با نور يقين نوراني گرديده و از هر گونه اضطراب و نگراني مصون باشد. اين چنين نفسي چون به مقام رضا - كه جزء كمالات مقام صفات است - بار يافته خطاب شده است كه در زمره بندگان خاص الهي وارد شوند و در جنت مخصوص كه همان جنت لقاء ذات است درآيند. [18] .

از آن جا كه همه شهدا به خصوص سالار شهيدان مقامات ياد شده را به طور كامل در نور ديده بودند لذا از مصاديق برجسته آيه ياد شده هستند.

3. علامه طباطبائي با نقل روايتي گفته است: هنگام مرگ مؤمنان و پيروان اهل بيت، منادي از سوي پروردگار خطاب به روح آنان مي گويد: اي نفس مطمئنه كه به محمد و اهل بيت او اطمينان كرديد، به سوي پروردگار خود در حالتي برگرديد كه از ولايت آنان راضي هستند، و پاداش هاي پسنديده داريد. پس در جمع بندگان من يعني محمد و اهل او وارد بهشت شويد و داخل بهشت من گرديد. [19] اين معنا و تفسير نيز بر جان بازان ولايت حسيني كاملا صادق است و آنها از اين لحاظ نيز جزء مصاديق نفس مطمئنه اي هستند كه به فوز نعمت هاي ياد شده نايل شده اند.

پس بدين ترتيب اين آيه نيز همانند آيه قبل در جريان نهضت امام حسين عليه السلام جلوه زيبايي يافت و تفسير عيني و مصداقي آموزنده پيدا كرد.

ج: به نظر مي رسد سوره مباركه ي«والعصر»كه حكايت از خسران آدميان به استثناي عده خاصي دارد، نيز در جريان حادثه كربلا تفسير شگفت انگيزي پيدا كرد، زيرا در ميان امت اسلامي كه بسياري افراد نسبت به عظمت و منزلت امام حسين عليه السلام نزد پيامبر


خدا آگاهي داشتند، ولي در مقام عمل تنها تعداد اندكي به ياري آن حضرت شتافتند و از ميان تمام آن جمعيت مسلمان، فقط عده خاصي امام زمان خود را عملا همراهي كردند، و در اين جهت به انجام بالاترين و كامل ترين عمل صالح كه وظيفه شرعي و ديني شان بود اقدام كردند، و يك ديگر را به حق و صبر و همراهي عملي با ولايت اهل بيت سفارش كردند، از اين نظر كساني كه بدون عذر حجت زمان خود را ياري نكردند در حقيقت گرفتار خسران جبران ناپذير شدند، و در واقع اكثريت كه از همراهي با امام حسين عليه السلام خودداري كردند، و اقليت كه با تمام وجود او را ياري نمودند از مصاديق بارز سوره عصر خواهند بود كه فرمود:«سوگند به عصر كه واقعا انسان دست خوش زيان است، مگر كساني كه گرويدند و كارهاي شايسته كرده و هم ديگر را به حق سفارش و به شكيبايي توصيه كردند.».

خلاصه تحليل اين مسئله در دو محور ارائه مي شود:

1. ايمان مسلمانان با حادثه ي عاشورا در حقيقت بار ديگر، محك آزمايش زده شد و امت اسلامي در آزموني بسيار سرنوشت ساز قرار گرفتند. ولي متأسفانه نتيجه اين آزمون بسيار ناگوار و تلخ بود، زيرا اكثريت قاطع مردم در اين امتحان يا به طور كامل مردود شدند و يا تجديدي آوردند كه ناگواريش كمتر از مردودي آن نبود؛ يعني گرچه عده اي بعد از حادثه كربلا و شهادت امام حسين و اسارت اهل بيت او دست به قيام هايي زدند و هر گروهي به انگيزه هاي خاصي در واقع خواستند كه غفلت و سهل انگاري خود را به نحوي جبران كنند، ولي متأسفانه بسياري از آن تلاش ها عقيم بود و نتيجه اي كه مي توانست از همراهي با امام حسين عليه السلام بيايد حاصل نشد. شگفت انگيزتر اين كه برخي از بزرگان و نخبگان امت اسلامي به جاي اين كه حضرت امام حسين عليه السلام را همراهي نمايند، شمع انديشه خود را در مقابل آفتاب پرفروغ امامت و علم و معرفت امام حسين عليه السلام روشن كردند، و تلاش نمودند كه حضرت را به خيال خود در يك مسير مسالمت آميز و سازش كارانه فرابخوانند و او را از قيام عزت آفرين


و جاودان منصرف سازند. اين درست مثل آن است كه كسي هنگام روز، شمعي براي ايجاد روشنايي برافروزد!

در هر صورت بايد گفت گذشته از پي آمد اخروي همراهي نكردن بسياري از مردم با امام حسين عليه السلام ذلت و خواري حيرت انگيزي را براي امت اسلامي به خصوص برخي از افراد كه براي خود موقعيت اجتماعي و حتي ديني بالايي گمان مي كردند، در پي داشته است.

2. نكته هاي درخور توجه و دل انگيز و آموزنده در اين باره مربوط به آن عده از مسلماناني است كه چون شاگردان بامعرفت و ژرف انديش در كلاس نهضت خونين عاشورا فعالانه و عاشقانه حضور پيدا كردند و در آن آزمون بزرگ شركت كردند و با نمرات عالي سعادت و كاميابي ابدي را به دست آوردند، زيرا با قدرت پولادين ايمان و معرفت در برابر خطرها، تهديدها، تطميع ها، امان نامه ها، چون كوه آهنين استوار ماندند و نه تنها دست از ياري حجت خدا برنداشتند بلكه با شور و نشاط در مسلخ عشق حاضر شدند سينه سپر كردند و از حريم و حرم دين و ولايت عاشقانه دفاع كردند و بالاخره با عشق شورانگيز به وصال محبوب خود شتافتند. و اين زيباترين و كامل ترين مصداق عمل صالح بود كه در سوره«والعصر»جزئي از عوامل نجات از خسران مطرح شده است. هم چنين جريان سفارش به حق كه فرمود:(و تواصوا بالحق) از سوي ياران امام حسين عليه السلام در مراحل مختلف انجام مي شد و آنها يك ديگر را در پاي بند به حق و دفاع از حريم آن سفارش مي كردند كه يكي از نمونه هاي زيباي آن، همان جريان مسلم بن عوسجه است كه قبلا اشاره شد، وقتي امام حسين عليه السلام همراه حبيب بن مظاهر در ميدان بر بالين مسلم آمدند.

حبيب خطاب به مسلم گفت: من به زودي در پي تو خواهم آمد وگرنه مي گفتم وصيت هاي خود را با من مي كردي تا براي شما انجام مي دادم. مسلم بن عوسجه كه در آخرين لحظات عمرش بود، به سوي امام حسين عليه السلام اشاره كرد و در پاسخ حبيب بن


مظاهر گفت:«فاني اوصيك بهذا فقاتل دونه حتي تموت» [20] يعني تنها وصيت و سفارش من درباره ايشان (امام حسين) است كه تا زنده هستيد از او دفاع نماييد تا در محضر و حضور او به شهادت نايل شويد.

از اين گونه سفارش ها در جريان عاشورا فراوان رخ داده است كه هركدام مي تواند سرمشق آموزنده براي امت اسلامي و تفسير عيني، فراز نوراني (و تواصوا بالحق) تلقي شود. و بالاخره مسئله سفارش به صبر كه فرمود:(و تواصوا بالصبر) اين امر در جريان عاشورا بسيار انجام مي شد؛ يعني گذشته از صبر و مقاومت عيني و عملي كه از آغاز تا انجام حادثه كربلا بسيار پرفروغ تجلي كرد، سفارش هاي فراوان امام عليه السلام به ياران و اهل بيتش به خصوص زينب بسيار مهم و حيات بخش بوده است لذا برخي از دانشمندان در تحليل مبسوطي درباره ي سفارش امام حسين به زينب جهت صبر و تأثير آن سفارش بر روحيه و شخصيت زينب مي گويد:

... امام حسين دست خود را به سينه مبارك زينب كشيد و بعدا زينب شد حسين دوم، آرامش شروع شد و حادثه را تا آخرين نتيجه به ثمر رسانيد ديگر از گريه خبري نبود، ديگر وقتي رسالت به عهده اش افتاد، رسالت بود، ديگر حالا وظيفه اش اين بود كه جريان را به نتيجه برساند، زينب بعد از عاشورا يك شخصيت است، و زينب پيش از عاشورا يك شخصيت ديگر. [21] .

حتي زماني كه حضرت و يارانش در مكه بود و هنوز جريان بي وفايي كوفيان نسبت به آن حضرت به فعليت نرسيده بود و ظاهر امور نشان از وفاداري كوفيان و موفقيت مسلم بن عقيل را در كوفه نويد مي داد، سالار شهيدان در خطبه اي كه هنگام بيرون آمدن از مكه به سوي عراق ايراد كرد، از صبر و شكيبايي خود و يارانش در


برابر حوادث سخن گفت و فرمود:

نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين؛ [22] .

ما در مقابل حوادث و گرفتاري هايي كه پيش خواهد آمد صبور و شكيبا هستيم، و خداوند به ما بهترين پاداش صبركنندگان را خواهد داد.

هم چنين توصيه هايي كه زينب و امام زين العابدين در جريان اسارت و صحنه هاي گوناگون كه در كوفه و شام پيش مي آمد، هركدام تفسير عيني آيه ي(و تواصوا بالصبر) است، كه هر يكي از اين آموزه ها هم گوياي زيبايي هاي نهضت حسيني است و هم بهترين سرمشق براي عاشقان امام حسين عليه السلام در جريان تاريخ است. بنابراين يكي از مظاهر زيباي نهضت حسيني تفسير عيني برخي آيات قرآن است كه به نمونه هايي از آن اشاره شد.

د: شهادت سالار شهيدان در كربلا از بسياري جهات شباهت هايي به قتل«ناقه صالح»دارد كه در قرآن كريم در چند مورد از آن ياد شده از جمله فرمود:

(كذبت ثمود بطغواها اذ انبعث أشقاها فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقياها فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها و لايخاف عقباها)؛ [23] .

يعني قوم ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند. آن گاه كه شقي ترين شان برپاخاست. پس فرستاده خدا به آنان گفت: ناقه و آب خوردنش را حرمت نهيد، ولي آنها او را تكذيب نمودند و ناقه را پي كردند... و از پي آمد كار خويش، بيمي به خود راه ندادند.

از مطالعه آياتي كه جريان قتل ناقه صالح را مطرح كرده است [24] به خوبي برمي آيد كه نظير آن جريان در شهادت امام حسين عليه السلام نيز به نوعي رخ داده است كه به مواردي


از شباهت هاي آن اشاره مي شود:

1. در كربلا و شهيد كردن امام حسين عليه السلام مانند جريان قتل ناقه، اشقياء و سنگ دل ترين افراد دست به كار شدند و اين فاجعه را به تلخ ترين شكل پديد آوردند.

2. اميرمؤمنان در نهج البلاغه، جريان قتل ناقه صالح را چنين بازگو كرده است:

و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب لماهموه بالرضا [25] فقال سبحانه(فعقروها فأصبحوا نادمين)؛ [26] .

قتل ناقه صالح گرچه به دست فردي از تباه كاران قوم ثمود اجرا شد اما خداوند، آن پديده تلخ را به آن جامعه نسبت داده و عذاب همه آنها را فراگرفت. و خداوند درباره آنها فرمود: همه آن را پي كردند، و پشيمان شدند.

فاجعه كربلا نيز در سخناني كه توسط امام سجاد، زينب، ام كلثوم و فاطمه صغرا(دختر امام حسين) در كوفه ايراد شده است به همه كوفيان نسبت داده شده. [27] .

از جمله در خطبه حضرت زينب چنين آمده است:

يا اهل الكوفه و يا اهل الختل و الغدر... الاساء ماتزرو، و بعدا لكم و سحقا، ضربت عليكم الذلة و المسكنة، ويلكم يا اهل الكوفه، أتدرون اي كبد لرسول الله فريتم، و اي كريمة له ابررتم؟... افعجبتم أن مطرت السماء دما و لعذاب الاخره اخزي؛ [28] .

اي اهل كوفه، اي گروه دغل بازان و بي وفا... بدانيد و آگاه باشد كه بدترين جنايت را انجام داده ايد، و از رحمت خداوند دور هستيد. اي اهل كوفه، به غضب الهي دچار شده ايد و ذلت و بي چارگي را براي خود رقم زده ايد، واي به شما آيا مي دانيد كه جگر رسول خدا را پاره پاره كرده ايد؟ آيا مي دانيد كه حرمت پرده نشينان حريم


اهل بيت را شكسته ايد؟ آيا مي دانيد كه چه خوني از او ريخته و چه اندازه حرمت او را شكسته ايد؟... آيا شگفت زده شده ايد كه چرا از آسمان باران خون باريده است؟ اما بدانيد كه عذاب آخرت ننگين تر است.

3. آن گونه كه ناقه صالح از آب منع شد، سالار شهيدان نيز از آب گواراي فرات منع شد و با لب تشنه به شهادت رسيد.

4. برخي از آن اند كه ضمير در آيه(و لا يخاف عقباها) به اشقياي قوم ثمود برمي گردد و معناي آيه اين است:«پي كنندگان ناقة الله از عواقب كارشان غافل و بي هراس بودند» [29] .

فاجعه خونين كربلا نيز به گونه اي شكل گرفته است كه گويا قاتلان سالار شهيدان از عواقب كارشان بي خبر نبودند.

5. نكته پاياني آن است، همان طور كه قبلا اشاره شد، روح و جان انسان كامل خليفة الله و مدار خلافت الهي روح و حقيقت جاودان اوست. [30] .

اما جسم و بدن او در حقيقت ناقة الله است، چون وجود انسان كامل در ميان مردم به عنوان آيت الهي مطرح است، و كشتن او در واقع پي كردن ناقة الله است، چون شهيد كردن خليفة الله و حجة الله در حقيقت پي كردن ناقة الله و تلاش در جهت محو آيات خداوند است.

از مجموع آن چه بيان شد، به دست مي آيد كه ناقه ي صالح به عنوان آيت الهي در ميان قوم ثمود مطرح بوده است، و طغيان گري افراد سنگ دل سبب شد كه آن آيت خدا از مردم گرفته شود و پي آمدهاي ناگواري براي مردم آن زمان پيش آيد. فاجعه كربلا نيز توسط اشقيا پديد آمد و تا ابد امت اسلامي را در سوگ فرزند رسول خدا در غم و اندوه فروبرد.



پاورقي

[1] احزاب(33) آيه 23: از ميان مؤمنان، مرداني‏اند که به آن چه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند، برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظاراند [و هرگز عقيده خود را] تبديل نکردند.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 20 و 23؛ لهوف، ص 151 و منتهي الامال، ص 270.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 22 و لهوف، ص 148.

[4] لهوف، ص 151.

[5] همان، ص 155.

[6] الميزان، ج 16، ص 307.

[7] لهوف، ص 154.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 41.

[9] نحل (16)آيه 120.

[10] طبق بيان ياد شده، آن چه در بحارالانوار، ج 45، ص 41 آمده کاملا قابل حل است و اين روايت، محذور تهافت با روايات ديگر را ندارد.

[11] احمد بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 115، 112، 111، 110 و 121 و بحارالانوار، ج 44، ص 364.

[12] احمد بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 116 و بحارالانوار، ج 44، ص 366.

[13] تاريخ طبري، ج 6، ص 297.

[14] فجر(89) آيه 27: اي نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوي پروردرگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآي، و در بهشت من داخل شو.

[15] عبد علي الحويزي، تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 51.

[16] همان، ص 577.

[17] مفاتيح الجنان، زيارت وارث، ص 686.

[18] محي‏الدين عربي، تفسير القرآن، ج 2، ص 806،(اين تفسير در اصل از آن عبدالرزاق قاساني است، ولي به نام محي‏الدين عربي چاپ شده است).

[19] الميزان، ج 20، ص 416.

[20] لهوف، ص 148.

[21] محمدتقي جعفري، امام حسين شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت، ص 285.

[22] لهوف، ص 90.

[23] شمس (91) آيه 14 - 12.

[24] شعراء (26) آيه 155.

[25] نهج‏البلاغه، خطبه 199.

[26] شعرا (26) آيه 157.

[27] لهوف، ص 207 - 201.

[28] همان، ص 202.

[29] الميزان، ج 20، ص 430.

[30] جوادي آمي، عبدالله، زن در آينه جمال و جلال، ص 115.