بازگشت

تحليل عرفاني حماسه هاي اصحاب عشق


قبل از طرح جان نثاري اصحاب امام حسين، لازم است به اين نكته اشاره شود كه سلوك و حركت در وادي عشق از نظر اهل معنا براساس آيه مباركه ي:(يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه) [1] به دو قسم است: سلوك محبيه و سلوك محبوبيه. سلوك محبوبيه آن است كه وصال قبل از سلوك و بدون رياضت و مجاهده و تنها براساس جذبه الهي نصيب انسان مي شود كه اين را در اصطلاح، مجذوب سالك گويند، چون سالك بعد از جذبه آغاز مي شود. اما سلوك محبيه آن است كه وصال پس از رياضت و تلاش و پيمودن منازل صعب العبور، حاصل مي شود. [2] .

به نظر مي رسد هركدام از اين دو نوع سلوك در ميان اصحاب امام حسين عليه السلام به نحوي وجود داشته است، زيرا بعضي از آنها از همان آغاز و در همه ي عمر اهل ولايت و محبت و شب زنده داري بوده اند، عده اي ديگر بعد از يك جذبه و بر اثر نفس رحماني سالار شهيدان وارد صحراي عشق شده و بر مدار ولايت قرار گرفته اند؛ مثلا زهير بن قين از افرادي است كه مي توان او را مجذوب سالك ناميد، چون زهير از


هواداران عثمان بود و به طور اتفاقي در مسير مكه به سوي عراق هم زمان با امام حسين عليه السلام حركت كرده بود، و در آغاز به گونه اي رفتار مي كرد كه حتي حاضر نبود در فاصله ي نزديك با كاروان امام براي استراحت منزل گزيند، لذا همواره در فاصله دورتر از كاروان حضرت حركت مي كرد و منزل مي گزيد. اما در يكي از منازل ناچار بود كه هم زمان با كاروان حسيني منزل گزيند و فرود آيد. امام از او دعوت كرد تا با او ديدار نمايد، زهير از تشريف به محضر امام امتناع نمود اما با تشويق همسرش بالاخره به حضور امام رسيد و به گفته ي يكي از بزرگان معاصر:«زهير فقط به حسين بن علي نگاه كرد و از زندگي به طرف مرگ و شهادت راه افتاد... گاهي با تماشاي دقيق يك چهره، مي توان روح آن انسان را مشاهده كرد». [3] .

وقتي از محضر امام بيرون آمد همسر و بستگانش زهير را به گونه اي ديگر ديدند، تا اين كه زهير از همسر خود خداحافظي كرد و به كاروان عشق پيوست، گويا اين نغز جريان خداحافظي زهير با همسرش مطرح كرده كه گفته است:



گفت جفتش الفراق اي خوش خصال

گفت ني ني الوصال است الوصال



گفت آن رويت كجا بينم كجا

گفت اندر حلقه ي خاص خدا



حلقه ي خاصش به تو پيوسته است

گر نظر بالا كني نه سوي پست



اندر آن حلقه ز رب العالمين

نور مي تابد چو در حلقه نگين [4] .



بدين ترتيب زهير كارش به جايي رسيد كه در شب ميثاق(شب عاشورا) به امام حسين عرض كرد: به خدا سوگند كه من دوست دارم كشته شوم آن گاه زنده گردم، دوباره كشته شوم تا هزار مرتبه مرا بكشند و زنده كنند باز هم براي حفظ جان تو و اهل بيت تو جنگ خواهم كرد. [5] اين همان چيزي است كه در عرفان از آن به سلوك


محبوبيه ياد مي شود و پس از يك جرقه، آتش عشق در وجود سالك شعله ور مي شود و سالك را به جايي مي رساند كه جز خدا نبيند.

اما بيشتر از اصحاب امام حسين عليه السلام در واقع اهل سلوك محبيه بودند كه يكي از نمونه هاي كامل آن عباس بن ابي شبيب شاكري است. او كه از مردان برجسته ي شيعه و انساني دلاور، سخن ور، پرتلاش، شب زنده دار و سرشار از اخلاص و از عاشقان پرنشاط و باحرارت ولايت بود [6] ، در روز عاشورا به حضور امام حسين عليه السلام رسيد و عرض نمود: يا اباعبدالله در روي زمين هيچ كس محبوب تر و عزيزتر از شما نزد من وجود ندارد، بعد با شمشير برهنه وارد ميدان شد، و چون كوفيان از شجاعت او آگاه بودند، كسي جرأت نمي كرد به رزم او برود، لذا عمر سعد دستور داد او را سنگ باران كنند، همه لشكر از هر طرف با سنگ او را مورد حمله قرار دادند، او وقتي صحنه را چنين ديد، زره خود را از تن بيرون كرد و دور انداخت و برهنه به سوي دشمن حمله نمود. اين شعر دل انگيز در بيان حادثه او گفته اند:



وقت آن آمد كه من عريان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم



آن چه غير از شورش و ديوانگي است

اندر اين ره روي در بيگانگي است



آزمودم مرگ من در زندگي است

چون رهم زين زندگي پايندگي است



آن كه مردن پيش چشمش تهلكه است

نهي لا تلقو بگيرد او به دست



آن كه مردن شد مر او را فتح باب

سارعوا آمد مر او را در خطاب



الصلا اي حشر بنيان سارعوا

البلا اي مرگ بنيان دارعوا [7] .



بدين ترتيب اگر سرگذشت هر يك از ياران و اصحاب سالار شهيدان مورد بررسي قرار گيرد، معلوم خواهد شد كه هر كدام از آنها در راه محبت اهل بيت و عشق به ولايت بال و پرشان سوخته است. محمد عقاد نويسنده بزرگ مصري گفته است:


حسين خود را هدف تير و شمشير دشمن قرار مي داد، ليكن يارانش بين او و اسلحه مرگ بار آن سپاه حايل شده و اطراف او را مي گرفتند و جان هاي خود را پيش او در كنار او مي باختند و جز در اطراف او كارزار نمي كردند، بدان سان كه هر وقت يكي از ايشان بر زمين مي افتاد، فورا شخص ديگري جايگزين او مي گشت تا جان حسين را در برابر دشمن حفظ كند و هرچه زودتر جان خويش را فداي او نمايد. [8] .

هم چنين درباره جان بازي و فداكاري اصحاب امام حسين عليه السلام گفته اند:«اصحاب امام حسين عليه السلام به سوي كشته شدن بر يك ديگر پيشي مي گرفتند» [9] و چه زيباست اين كلام دل نشين كه در تبيين عرفاني اصحاب سالار شهيدان سروده شده است:



مرحبا پروانگان جمع حق

داده جان در كربلا بر شمع حق



جملگي بر دور شمع كبريا

جمع و جان شان غرق جمع كبريا



پيش شمع حق همه پرسوخته

سوختن را هم ز شمع آموخته



آتشي بر جان ز شمع انگيخته

سوخته در شمع و پيشش ريخته



گشته زان پروانه هاي خسته جان

دامن شمع خدا پروانه دان



در وجودش شمع حق مبهوت و مات

ني ز موت خويش آگاه نه از حيات



لال و خاموش از صدا و دمدمه

بي صدا در شمع حق فاني همه



بهر جان بازي بدور شمع جمع

بي خيال آن كه خود را زودتر



ناگهان بر شعله ي شمعش زند

جان خود را پيش تر قربان كند



جان هفتاد و دو پروانه به نام

پرزنان بر دور شمع حق تمام



ني خبر از جمع و ني از فرقشان

غرقه ي عشق از قدم تا فرقشان



رفته بر باد محبت جان شان

تيغ و زوبين نرگس و ريحانشان [10] .




بنابراين معلوم مي شود كه يكي از اسرار نهفته نهضت حسيني، عشق ياران آن حضرت است. از تحليل عميق حادثه كربلا اين نكته ظريف به خوبي مشخص مي شود كه عنصر عشق به ولايت و ارتباط عاشقانه اصحاب با امام حسين عليه السلام رمز اصلي پيوستن و فداكاري آنان بوده و معيار اساسي برتري آنها بر ساير شيعيان حتي افرادي چون عبدالله بن عباس و محمد حنفي و عبدالله بن جعفر و امثال آنها محسوب مي شود، زيرا اگر چه بسياري از مسلمانان نسبت به امام حسين عليه السلام ارادت داشتند اما علاقه خالصانه و عاشقانه ي اصحاب اباعبدالله عليه السلام به آن حضرت از رمز محبت هاي معمولي گذشته و به مرحله اي رسيده بود كه در برابر سالار عشق(حسين بن علي) خودشان را به كلي فراموش كرده و براي ياري او از مال و آبرو، زن، فرزند، موقعيت اجتماعي و زندگي و جان خويش گذشته بودند، چون به دست آوردن رضايت مقام ولايت و حجت خدا از همه چيز براي آنان لذيذتر و گواراتر بود، وقتي انسان كلمات ياران امام حسين عليه السلام را در شب عاشورا و زمان هاي ديگر به دقت مطالعه و بررسي مي كند بدين نتيجه مي رسد كه اين كلمات از عقل حساب گر، مصلحت انديش، معامله گر و سودطلب هرگز نمي تواند برخيزد، بلكه تنها قلب ها و جان هاي آكنده به عشق الهي است كه مي تواند تنور محبت و ارادت و شيدايي را نسبت به انسان كامل حسين بن علي عليه السلام چنين گرم و پرحرارت كند، زيرا استقامت و فداكاري حيرت انگيز اصحاب امام عليه السلام در روز عاشورا اين نكته را براي همگان روشن مي كند كه همه آنان كه هستي و شخصيت خود را در وجود سيدالشهدا ذوب كرده و اساسا هويت شان را در هويت امام و مقتداي خويش فاني مي ديدند، و شگفت آور اين كه: روزگاري كه شخصيت نامدار و برجسته امت اسلامي، درباره ي قيام امام حسين عليه السلام دچار حيرت بودند، اصحاب آن حضرت در چنين شرايط سياسي و فضاي تاريك مه آلود، با عشق و معرفت كامل به دفع از حريم اهل بيت پيامبر پرداختند و چون پروانه در آتش شمع عشق و محبت نسبت به سالار شيدان سوختند.



پاورقي

[1] مائده(5) آيه 54.

[2] سيد حيدر آملي، تفسير المحيط الاعظم، ج 1، ص 266 - 264.

[3] محمدتقي جعفري، امام حسين، شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت، ص 502.

[4] مثنوي معنوي، دفتر 3، بيت 3525، ص 486.

[5] شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج 1، ص 340.

[6] جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 297 و منتهي الامال، ص 267.

[7] منتهي الامال، ص 267.

[8] عقاد، ابوالشهدا، ص 184.

[9] شعراني، دمع‏السجوم، ص 319.

[10] صفي علي شاه، زبدةالاسرار، ص 184.